دیدار با جانبازی که هیچ گاه از پا ننشسته است
مرد میدان
رابعه تیموری| خبرنگار:
منطقه 20
گاهی آنقدر سرگرم کار میشود که یادش میرود پزشک دستور داده هر روز پای بریده و آزردهاش را از زائده پلاستیکی تنگ و چغر آن جدا کند تا دردش کمتر شود. انگار دیگر به درد عادت کرده. همان لحظه اول هم که روی مین رفت، با پای قطعشده و کمر پر از ترکشش، آنقدر آرام و باطمأنینه برای همرزمانش سخنرانی کرد که همه فکر میکردند درد ندارد! «محمدتقی عسگریان» جانباز دفاعمقدس است.
او همراه گروهی از همرزمانش، دستگاه آبیاری بارانی تولید میکند و در مغازه نجاریاش نیز شاگردان زیادی پرورش داده است. حاصل زندگی خانوادگی عسگریان 2دختر است که از مدالآوران المپیادهای علمی فیزیک و کامپیوتر هستند و در مقطع دکترای مهندسی برق و عمران دانشگاه صنعتی شریف تحصیل میکنند.
پسر بزرگ خانواده بود و دلش میخواست در تأمین مخارج زندگی کمکحال پدر نجارش باشد. وقتی از هنرستان فارغالتحصیل شد، با 10نفر از همکلاسیهایش کارگاه صنایع فلزی راه انداخت. اسکلت فلزی ساختمانهای چند طبقه را بدون جرثقیل و دم و دستگاه، تمیز و بیعیبونقص سرپا میکردند و خیلی زود کارشان سکه شد. قبولی در رشته مهندسی متالوژی در بهترین دانشگاه آن دوره اتفاق کوچکی نبود، اما تبوتاب فعالیتهای انقلابی و مشغلههای کار و زندگی برای «محمدتقی عسگریان» فرصت درس و تحصیل باقی نمیگذاشت.
بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی، اخبار اتفاقات شهرهای جنگزده، آرام و قرار عسگریان جوان را میگرفت. بالاخره طاقت نیاورد و از همه چیز دست کشید تا به جبهه برود. جزو نخستین گروه تخریبچیهای سپاه پاسداران شد و در عملیات شناسایی و پاکسازی میدانهای مین ایذایی (بدون نقشه) شرکت میکرد. آن روز قرار بود میدان مینی در اطراف کوه آقداغ قصر شیرین را شناسایی و پاکسازی کنند.
میدانی که چند شهید گرفته و هنوز بکر مانده بود. بعد از عملیات سخت و سنگین شناسایی، همین که محمدتقی قدمش را از میدان بیرون گذاشت، با صدای انفجار از زمین کنده شد و ثانیهای بعد با پای خونآلودی که به پوست نازک و رگ و پی شکافتهایبند بود، در دامن آقداغ نشست. عسگریان پس از مجروحیت در گروه تحقیقات و پشتیبانی سپاه، مشارکت داشت و عضو گروه تحقیقات بر عملکرد موشک بود.
به هم دروغ نگوییم
وقتی عسگریان به جبهه رفت، دوستانش که در کارگاه صنایع فلزی کار میکردند، از هم جدا شدند و هرکدام به دنبال کار و کسبی دیگر رفتند. عسگریان مدت کوتاهی بعد از قطع پایش، نصب اسکلت ساختمان را به تنهایی از سر گرفت. موقع کار درد از نوک پا تا فرق سرش میدوید و آزارش میداد، اما خم به ابرو نمیآورد و به خوبی از پس چفتوبست تیرآهنها برمیآمد، ولی تا چشم مشتریان به پای مصنوعی او میافتاد، ته دلشان خالی میشد که این داربست، محکم و ایمن نصب شده یا نه. این نگرانی و بیاعتمادی مشتریان، عسگریان را آزار میداد و تصمیم گرفت به نجاری مشغول شود.
محمدتقی از کودکی در کارگاه نجاری پدرش قاشق و کاسه چوبی سمباده کشیده بود و با فوتوفن کار آشنا بود. انصاف و هنر نجار جوان خیلی زود او را بلندآوازه کرد و وصف او به گوش دختر نوجوان خانواده «مشهدی» رسید. مریمخانم در همان کوچهای که محمدتقی کارگاه نجاری داشت، زندگی میکرد و برای آیندهاش خواب ورود به دانشگاه و تحصیلات عالیه را میدید. اما وقتی محمدتقی به خواستگاریاش آمد، خواب و خیالهای دور و درازش را کنار گذاشت و با نجار نجیبی که افتخار جانبازی و نانآوری خانوادهاش را بر شانه داشت، همراه شد.
زندگی مشترکشان با مجلسی ساده در خانه پدری عسگریان شروع شد و تنها قرار و خواسته عروس و داماد از یکدیگر این بود که هیچوقت به هم دروغ نگویند. «نسا» و «مائده» خیلی زود به دنیا آمدند و زندگی محمدتقی و همسرش رنگ و بوی باصفاتری به خود گرفت.
فرزندان و شاگردانی موفق
نسا و مائده سر سفره پدر زحمتکش و دامن مادر نجیبشان ذرهذره قد کشیدند و بزرگ شدند. عسگریان حتی در سالهای اول جانبازی که روزگارش به سختی میگذشت، با عرق جبین و بدون حمایت نهاد و سازمانی دولتی، زندگیاش را اداره کرده بود، اما سال1364 وقتی دوباره در کنکور ورودی دانشگاه شرکت کرد و در رشته مهندسی رایانه دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شد، تحمل نیش و کنایه عدهای که میگفتند با سهمیه جانبازی به دانشگاه راه پیدا کرده، برایش آسان نبود.
عسگریان این رشته و رشته هنر را هم که چند سال بعد پذیرفته شد، ناتمام گذاشت، اما او و مریمخانم توانستند بلندپروازیها و آرزوهایی را که برای خود در سر میپروراندند، در آینده دختران متین و سختکوش خود ببینند. مائده و نسا از پدرشان شنیده بودند کشور به بانوان متخصص در رشتههای ریاضی و فنی نیاز دارد و این صحبت او را آویزه گوش و قطبنمای زندگی تحصیلی خود کرده بودند. آنها با کسب مدال در المپیادهای کشوری فیزیک و رایانه و نشستن روی صندلی دانشجویی دانشگاه طراز اول کشور، خستگی سالها زحمت و عرق ریختن را از تن پدر بهدرکردند.
عسگریان پس از پایان جنگ تحمیلی همراه 110همرزم تخریبچیاش و به توصیه یکی از مسئولان دلسوز که از همان سالها بحران کمآبی را در آینده کشور میدید، شرکت تولید و ساخت دستگاه آبیاری بارانی راه انداخته است. در طول این سالها در نجاری عسگریان فقط منبر و صندلی و درهای هنرمندانه ساخته نشده و تعداد زیادی از نوجوانان، با شاگردی نزد اوستا محمدتقی راه و مرام زندگی و فوتوفن نجاری را آموختهاند.
اهالی محله ما صمیمیاند
این نجار قدیمی حالوهوای صمیمانه محله خود را دوست دارد. «محمدتقی عسگریان» میگوید: «در محله اقدسیه، هنوز روابط همسایگی از بین نرفته و اهالی از حال یکدیگر غافل نیستند. بسیاری از بومیان اصیل شهرری هم در اینجا سکونت دارند.» مسجد حضرت ابراهیم خلیل(ع)، مرکز فعالیتهای شهروندان محله اقدسیه است. عسگریان درباره نقش این مسجد میگوید: «در برخی از محلهها، مساجد خلوت هستند و نمازگزاران کمی دارند، اما مسجد حضرت ابراهیم(ع) اهالی را دور هم جمع کرده و محلی برای بررسی و حل مشکلات مردم شده است.»
نجاری عسگریان در حوالی امامزاده ابوالحسن(ع) قرار گرفته است. او میگوید: «امامزاده ابوالحسن(ع) فاصله زیادی با شهرری و حرم حضرت عبدالعظیم(ع) ندارد، اما از امکانات حملونقل عمومی محروم است و زائران برای رفتوآمد با مشکلات زیادی روبهرو هستند.» عطر چوب و سکوت دلنشین این محل، احوال اوستای نجار را خوش و تحمل دردهای تن زخمخوردهاش را آسانتر میکند.