11سپتامبر نقطه آغاز افول آمریکا
حسن بهشتیپور- تحلیلگر ارشد مسائل بینالملل
برای قضاوت درباره دستاوردها و ناکامیهای آمریکا پس از جنگ 20ساله افغانستان، پیش از هر چیز باید توجه داشته باشیم که این کشور پس از حملات 11سپتامبر2001، به کلی مسیر اشتباهی را برای سیاستهای خود انتخاب کرد. بهانه حمله آمریکا به افغانستان، انتقام آمریکا از گروه القاعده بود، درحالیکه افغانستان نقش بسیار کمرنگی در حمایت از القاعده ایفا میکرد.
ریشه شکلگیری القاعده به دورانی بر میگردد که شوروی وارد افغانستان شده بود و گروههای عربی تحت عنوان جهاد علیه اشغالگری شوروی، عازم این کشور میشدند. در آن زمان ترکیب گستردهای متشکل از نیروهای عربی از الجزایر و تونس گرفته تا مصر و اردن شکل گرفت که همگی برای ایجاد نیرویی جهادی برای مقابله با شوروی در افغانستان متمرکز شدند. آمریکا نیز از این گروه حمایت میکرد چرا که بهدنبال تضعیف شوروی بود اما پیشبینی نمیکرد که همین گروه در آینده، با نظریهپردازی شخصیتهایی همچون ایمن الظواهری به دشمن آمریکا تبدیل خواهند شد.
پس از آن، واشنگتن با اشتباهی محاسباتی تصور میکرد میتواند این دشمن جدید را با حملات نظامی، عمدتا متکی به بمبارانهای هوایی منهدم کند. درحالیکه گروه القاعده و جریاناتی نظیر آن، ریشه در خاستگاههای فکری-اجتماعیای داشتند که با حملات نظامی و بمباران از بین نمیرود. بر این اساس بیش از 2هزار میلیارد دلار هزینه آمریکا در جنگ 20ساله افغانستان شد. طبق برخی اسناد موجود، عمده این پولها در اختیار شرکتهای پیمانکار نظامی نظیر بلک واتر قرار گرفت و هیچ نتیجه روشنی برای این کشور به همراه نداشت. بودجه نظامی آمریکا در افغانستان صرفا شرکتهای پیمانکار نظامی را که برای پشتیبانی میدانی از ارتش این کشور وارد افغانستان شده بودند، فربه کرد. البته در این میان، بخش محدودی از سرمایهگذاریهای آمریکا نیز مرتبط با پروژههای عمرانی در داخل افغانستان بوده که در قیاس با هزینههای نظامی این کشور بسیار ناچیز است.
اکنون با گذشت 2دهه آمریکا متوجه شده که مقابله با القاعده از طریق تکیه به توان نظامی ممکن نیست؛ چرا که ریشه این گروهها به خاستگاههای فکری، اجتماعی و اقتصادی موجود در برخی از مناطق افغانستان و پاکستان برمیگردد. داعش، جبههالنصره و دیگر گروههای مشابه در عراق و سوریه نیز از همین قاعده پیروی میکنند.
حال با روشن شدن اشتباه محاسباتی آمریکا، سؤال این بود که راهحل صحیح برای عبور موفقیتآمیز از بحران افغانستان چیست؟ به باور من اگر آمریکا این هزینه هنگفت 2هزار میلیاردی را برای توسعه افغانستان، تقویت زیرساختهای عمومی، افزایش ارتباطات تلفنی-اینترنتی، ساخت راهآهن، تاسیس نیروگاههای برق و تامین شغل برای جوانان صرف میکرد، قطعا جامعه افغانستان با مسیر توسعه اقتصادی همراه شده و بهتدریج از گروههای افراطی فاصله میگرفت. بهعبارت دیگر آمریکا باید با سرمایهگذاری هدفمند و بلندمدت در زیرساختهای افغانستان، ریشههای اصلی شکلگیری چنین گروههایی را میخشکاند. اما آمریکا نهتنها چنین تصمیمی نگرفت بلکه پس از 20سال جنگ بینتیجه، سرانجام مردم افغانستان را در بدترین شرایط ممکن تنها گذاشت و از این کشور خارج شد. استدلال اصلی دولت جدید آمریکا برای خروج فوری از افغانستان در شرایط کنونی به این ترتیب است: ما برای باقی ماندن در این کشور ناچار به تامین هزینه روزانه 300میلیون دلاری هستیم و بنابراین هرچه زودتر جلوی این خسارتها گرفته شود، بهتر است. شخصیتهایی نظیر جو بایدن با این منطق به پرونده افغانستان نگاه میکنند، غافل از اینکه ناامنی در افغانستان بهمعنای ناامنی در منطقه و شاید حتی سراسر جهان است. گفته میشود زلمای خلیلزاد، نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان به توافقی جانبی با طالبان در مذاکرات دوحه دست یافته بود که جزئیات آن منتشر نشده و مشخص نیست. اما بدون شک میتوان گفت ازجمله نتایج چنین توافقی، دامن زدن به موج بیثباتی در آسیای میانه و شکلگیری تهدید برای بخشهایی از چین، روسیه و شاید حتی ایران خواهد بود. از سوی دیگر نمیتوان از آثار مخرب توافق آمریکا و طالبان بر دیگر نقاط جهان ازجمله اروپا نیز چشمپوشید. این نتیجه سیاستهای آمریکا در افغانستان طی 2دهه گذشته، با هدر دادن بیش از 2هزار میلیارد دلار از اموال مالیاتدهندگان این کشور است. امروز برخلاف آنچه آمریکاییها 20سال قبل وعده داده بودند، نه خبری از دمکراسی در افغانستان است، نه نفوذ آمریکا در آسیا تقویت شده و نه حتی تصویری قابلقبول از این کشور نزد رسانهها و افکار عمومی جهان شکل گرفته است. بهعبارت دیگر عملکرد خسارتبار آمریکا در افغانستان طی دودهه گذشته تصویر بهمراتب مخوفتری از این کشور نسبت به گذشته ایجاد کرده و این با تلاشهای دائمی دولتهای آمریکا در تناقض آشکار است.
در خلال آنچه در افغانستان رخ داده، این احتمال وجود دارد که آمریکا در نهایت بیثباتی افغانستان را بهسوی چین، روسیه و ایران هدایت کند تا این 3رقیب خود در منطقه را تحت فشار قرار دهد. احتمال چنین برنامهریزی خطرناکی از سوی آمریکا، دستکم از منظور تئوریک قابل باور است. اما در واقعیت حتی اگر چنین توطئهای وجود داشته و طراحی شده باشد، بدون شک آثار خطرناک آن محدود به آسیای میانه نمانده و منافع قدرتهای غربی را هم تحتتأثیر قرار خواهد داد. همانطور که تهدید داعش در مرزهای عراق-سوریه باقی نماند و تا اروپا پیش رفت، تهدید گروههای بیثباتکننده در افغانستان نیز محدود به این کشور نمانده و ممکن است تا شمال آفریقا، جنوب خلیجفارس، شرق اروپا و حتی دیگر مناطق توسعه یابد. اگر آمریکا واقعا بهدنبال ثبات و امنیت است باید بداند نهتنها این هدف از طریق ناامنسازی مرزهای چین، روسیه و ایران تامین نمیشود بلکه شرایط کلی جهان نیز با چنین برنامهریزیهایی وخیمتر خواهد شد.
موقعیت آمریکا در جهان ابتدا در پی حوادث 11سپتامبر و سپس بعد از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در مسیر افول قرار گرفت. آمریکا از سال 2016 تاکنون و در سایه زمامداری ترامپ، قدرت و مشروعیت بینالمللی خود را تا حد قابل توجهی از دست داده است. ترامپ با اولویت دادن به شعارهایی نظیر «اول آمریکا» نوعی درونگرایی را در دستور کار سیاست خارجی این کشور قرار داد و باعث شد واشنگتن در سطح جامعه جهانی منزوی شود. برای درک بهتر این وضعیت کافی است بدانیم آمریکا در دروان ترامپ چندین مرتبه در ایجاد اجماع جهانی علیه ایران ناکام ماند تا جایی که در جریان تصویب چند قطعنامه ضد ایران، صرفا جمهوری دومینیکن حاضر به همراهی با این کشور شد. این مسائل از منظر نمادین، ضربات سختی بر پیکره موقعیت جهانی آمریکا به شمار میرود، چرا که نشان میدهد این کشور دیگر حتی نمیتواند متحدان خود را در پروندهای نظیر ایران قانع کرده و همراه کند. از طرف دیگر یکی از سر فصلهای برنامه انتخاباتی جو بایدن، نامزد حزب دمکرات در سال 2020 این بود که برای تغییر این رویه و بازگرداندن موقعیت پیشین آمریکا نزد جامعه بینالمللی به صحنه آمده است. او سیاستهای ترامپ را عامل اصلی انزوای جهانی آمریکا میدانست و برای تغییر اساسی آن وعده داد بود. اما بایدن نیز در نخستین آزمون بینالمللی خود در پرونده افغانستان، دستکم تاکنون، نشان داده مسیر متفاوتی نسبت به سیاستهای ترامپ را در پیش نمیگیرد. تمامی این مسائل بیانگر یک حقیقت غیرقابل انکار است؛ جایگاه سیاسی، نفوذ بینالمللی و حتی قدرت نظامی آمریکا به شکل بیسابقهای به چالش کشیده شده و در مسیر افول قرار دارد. بایدن نیز برخلاف تمام مواضع سیاسی و انتخاباتی پیشین، تاکنون در تغییر این مسیر و جلوگیری از افول بیشتر آمریکا در سطح جامعه جهانی ناموفق بوده است.