حسنیهسادات مهدوی-خبرنگار
بنیانگذار شعر پارسی «رودکی» شاعر نابینا ناموری از دیار سمرقند بود؛ پس شعر پارسی از ندیدن آغاز شدهاست و بسیاری ره شعر را همچون او با وجود نابینایی میپویند. «فضلالله وطنخواه»، شاعر نابینای اصفهانی یکی از این شاعران است که نابینا متولد شده و سالهاست که اشعار آیینی میسراید و منبع الهام خود را در نهجالبلاغه و مفاهیم دینی یافته است.
وطنخواه در سال1340 در خمینیشهر استان اصفهان و در خانوادهای کشاورز پا به عرصه هستی گذاشت. او نابینا متولد شد، اما خانوادهاش هیچگاه او را بهعنوان یک معلول ندیدند و با ترحمورزی، مانع از رشد ویژگیهای مثبت شخصیتی وی نشدند. برهمین اساس اعتماد بهنفس سرشار در کلام و حرکاتش آشکار است. این شاعر اصفهانی درسال1354 وارد مدرسه نابینایان «ابابصیر» میشود و تحصیلات دوره ابتدایی خود را 2ساله به پایان میرساند. او درسال1358 با مدرک دوم راهنمایی در اداره برق بهعنوان اپراتورمشغول بهکار میشود و درسال1360 ازدواج میکند که حاصل این ازدواج 3فرزند است.
وطنخواه بعدها تحصیلاتش را ادامه میدهد و اکنون دارای مدرک کارشناسی جغرافیا و کارشناسی ارشد جامعهشناسی از دانشگاه اصفهان است. وی که سمتهای مختلفی را در شرکت توزیع برق استان پشتسر گذاشته، در سالهای پایانی خدمتش، مدیر روابطعمومی شرکت توزیع برق استان اصفهان هم بود و اکنون عضو هیأتمدیره کانون بازنشستگان شرکت برق و دبیر کانونهای بازنشستگان شرکتهای آب و برق است.
وطنخواه بهخبرنگارهمشهری میگوید که شعر را در آغاز دههسوم زندگی کشف کرده؛ زمانی که دانشجوی دانشگاه اصفهان میشود و دوران دانشجویی را با طعم شعر و شاعری پشتسر میگذارد. او میافزاید: البته 6ماه در انجمن ادبی صائب اصفهان شاگردی کردم تا وزن، عروض، قافیه و اصول شعر و شاعری را درست بیاموزم. وطنخواه ادامه میدهد: شاعری امری ذاتی است و به نظم و با نظم سخن گفتن، چیزی نیست که بشود آن را از کسی آموخت. البته نحوه شعر گفتن و چطور گفتن و اصول و قواعد را باید یاد گرفت و شاگردی کرد.
او درباره نابینایی و شاعری میگوید: شعر همراه خوبی است. میتوانم دغدغهها، دلهرهها و آنچه در درونم میگذرد را در قالب شعر بریزم. در واقع شاعری خودش یکجور دیدن یا جور دیگر دیدن است؛ شعر نوری بر دنیای تاریک نابینایی است.
شعری از فضلالله وطنخواه که منبع الهام آن حکمت197 نهج البلاغه است؛
«افسونِ سخن»
با درنگی ای قلم یکبار دیگرهوش باش
پای این منبر نشسته با ادب خاموش باش
عقل را با این سخن انگار افسون میکند
خسته دل را با کلام تازهای چون میکند
او نهان خلق میخواند نمیدانی مگر
رمز و راز قلب میداند نمیدانی مگر
خسته دل را کرده درمان این کلام
حکمتی فرموده مولا والسلام
دورِ دوران قلب و دل را مرد و زن،
خسته و افسرده سازد چون بدن
با بیان فاخری در هر سخن
نوشدارو باش در هر انجمن
با دل افسرده مانند حکیم
تازه و آهسته گویی چون نسیم
با بیان تازهای افسرده دل،
میشود درمان و دردش مضمحل
خسته دل را حکمت فرزانهای،
زنده سازد با بیان تازهای.
پس سخن سنجیده باید یا علی،
تا که نیرو آفرین گردد دلی
دوری از تکرار در گفتار کن
گوشه اندیشه را بیدار کن
نور شعر برای شاعر روشندل
در همینه زمینه :