• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
سه شنبه 16 شهریور 1400
کد مطلب : 139824
+
-

دهه 60 و دیگر هیچ

مروری بر چند فیلم سینمای ایران که موضوعی مرتبط با انقلاب اسلامی دارند


شهاب مهدوی ـ روزنامه نگار

    سینمای ایران چه تصویری از رخدادهای مرتبط با انقلاب اسلامی ارائه داده است؟ در طول بیش از ۴دهه چگونه حوادث و اتفاق‌های تاریخی انقلاب به فیلم‌ها راه یافته است؟ وقتی برای پاسخ به این پرسش‌ها سراغ مصادیق می‌رویم متوجه می‌شویم که بیشتر فیلم‌هایی که مضامین و رخدادهای انقلاب اسلامی را به تصویر کشیده‌اند مربوط به دهه اول انقلاب می‌شوند در ادامه هر قدر که زمان گذشته میزان توجه سینمای ایران در این حوزه کمرنگ شده است‌. از دهه70 رویکرد سینمای ایران به انقلاب، بیشتر براساس سفارش و بر مبنای آوازه‌گری‌های رسمی شکل گرفته است. نهادهایی براساس بودجه‌هایی که در اختیار داشته‌اند از سینماگران دعوت به همکاری کرده‌اند و نتیجه آثاری شده که کمتر در یادها مانده است. درحالی‌که در دهه60، بخش خصوصی در این زمینه پیشقدم بود و فارغ از کیفیت فیلم‌ها، شاهد تولید صنعتی (در اندازه‌های سینمای ایران) بودیم که براساس نظام عرضه و تقاضا شکل می‌گرفت. در نتیجه «دیده شدن» محصول نهایی و اقبال عمومی از این محصولات موضوعیت داشت و حتی در برخی فیلم‌هایی که با سرمایه نهادهای دولتی و بودجه‌های عمومی ساخته می‌شدند نیز این موضوع رعایت می‌شد. وقتی بخش خصوصی به دلایل مختلف، انگیزه و امکان ورود به این حوزه را از دست داد هم تعداد تولیدات سینمایی در این زمینه پایین آمد و هم از دامنه تأثیرگذاری‌اش کاسته شد. بسیاری از فیلم‌های مرتبط با انقلاب اسلامی در واقع محصولاتی بوده‌اند که براساس ردیف بودجه‌های پیش‌بینی شده ساخته شده‌اند و از آنجا که دولت هیچ وقت کارفرمای خوبی نبوده، این شیوه سرمایه‌گذاری و ورود به این بخش مهم از تاریخ معاصر، در نهایت نتیجه‌ای در برنداشته است. آنچه پیش‌رو دارید مرور بر تعدادی از فیلم‌هایی است که هر کدام به نوعی، رخدادهای مرتبط با انقلاب اسلامی را دستمایه قرار داده‌اند.

خونبارش -  ۱۳۵۹
تلاش صادقانه
شناسنامه

نویسنده و کارگردان: امیر قویدل
فیلمبردار: علی‌اکبر مزینانی
تهیه‌کننده: رسول صدرعاملی
بازیگران: 
عباس اسدی گوئیچ،حسن نورهانی،
سیدعلی غفوری،افشین و داوود خیابانی 
در جریان درگیری ارتش و مردم در میدان سبلان و نظام‌آباد، طی روز 17شهریور، 3سرباز گارد پادگان قصر با اسلحه‌های خود میدان را ترک کرده و به مردم می‌پیوندند و فراری می‌شوند. گروهی مأمور دستگیری این سه سرباز می‌شوند و... .


  یکی از نخستین فیلم‌ها (و به روایت تهیه‌کننده نخستین فیلم بعد از پیروزی انقلاب) درباره انقلاب که با وجود خامدستی تکنیکی و ضعف‌های فنی، همچنان دیدنی است. فیلم با ارجاع به ماجرایی واقعی که در حاشیه ۱۷ شهریور ۵۷ رخ داده است بنا را بر ارائه گزارشی با لحن مستند از روزهای پر تب و تاب انقلاب می‌گذارد و جنبه اسنادی فیلم با استفاده از آدم‌های درگیر ماجرا در نقش خودشان، تقویت می‌کند. خونبارش تلاشی است صادقانه که به هدفش که انعکاس رخداد است می‌رسد.

 روایت تهیه‌کننده 
اولین فیلم بعد از انقلاب را ساختیم
رسول صدرعاملی 

 من و امیر قویدل قبل از انقلاب با هم دوست بودیم و بیشتر وقت‌های آزادمان را با یکدیگر می‌گذراندیم. او دستیاری کارگردان زیاد کرده بود، اما فرصتی فراهم نمی‌شد تا بتواند فیلم بسازد. به محض اینکه انقلاب شد ما با پرواز انقلاب به تهران آمدیم و 3روز بعد یعنی در 15بهمن 57 امیر پیش من آمد و گفت می‌خواهم فیلم بسازم!  آن روزها من در بخش اجتماعی روزنامه‌ اطلاعات فعالیت می‌کردم و گزارشی دستم آمد که داستان 3سرباز بود. آنها از تیراندازی به مردم در روز 17شهریور در میدان ژاله امتناع کرده بودند و پس از آن برایشان مشکلاتی ایجاد شده بود. من این گزارش را به امیر قویدل دادم و او نیز خوش‌اش آمد و قرار شد کار را انجام دهیم.
 شهید قاسم دهقان یکی از همان سه سرباز آن گزارش بود و ما با ایشان درباره ساخت این فیلم صحبت کردیم و شرط‌مان این بود که همه‌ شخصیت‌ها واقعی باشند و حتی جالب است بدانید که قاسم، خواهر، مادر و همسایه‌اش را هم به پروژه آورد. در هر صورت فیلم را با یک قران و دوزاری که داشتیم ساختیم. ابتدا می‌خواستیم مستند 25دقیقه‌ای بسازیم. شرط گذاشتم همه بازیگران و عوامل افراد واقعی باشند.  حتی کسی که دهقان را لو داده بود آمد و نقش خودش را در فیلم بازی کرد. این فیلم باعث شد که چند نفر از مسئولان ارتش از اعدام نجات پیدا کنند. آنها زندانی بودند و دهقان شهادت داد که آنها گفته بودند تفنگ‌ها را بالا بگیریم و به مردم شلیک نکنید.

 5‌ماه تدوین این فیلم طول کشید. بعد از انجام آن به پاریس آمدم. صدا و سیما بدون اطلاع من 2000نسخه 16میلی‌متری از این فیلم را در مساجد پخش کرده بود. نسخه 35میلی‌متری را یک نفر دیگر در مساجد پخش کرد.  تمام این فیلم مستند بازسازی شده بود. برای صحنه تظاهرات 12هزار نفر با شور و شوق به صحنه آمدند. بعد از این فیلم، سینمای انقلاب تحت‌تأثیر سینمای دفاع‌مقدس قرار گرفت.
 فیلمی مانند «خونبارش» از سوی هیچ مسئولی توصیه نشده بود بلکه علاقه‌ شخصی من و امیر قویدل بود و خودمان پیگیرش بودیم. در واقع نکته مهم همین‌ جاست. ما آن زمان فکر می‌کردیم اگر انقلاب بخواهد سینما داشته باشد این سینما می‌تواند چه شکلی باشد و در این افکار نوع خونبارش آن به ذهنمان رسید.  

زنده باد... -  ۱۳۵۹
ضد‌  جریان
شناسنامه

نویسنده و کارگردان: خسرو سینایی
فیلمبردار: فریدون قوانلو
تهیه‌کننده: هوشنگ کبیر
بازیگران: ثریا قاسمی، مهدی هاشمی، غلامرضا طباطبایی، رقیه چهره‌آزاد، اسماعیل محمدی، احمد کاشانی
   در کوران انقلاب اسلامی مهندسی به‌نام محمود که از دخالت در سیاست گریزان است، برای خرید مایحتاج روزانه از خانه بیرون رفته است. خیابان‌ها و کوچه‌ها شلوغ است. در غیبت او جوانی که از سازمان‌دهندگان تظاهرات و تحت تعقیب مأموران است به خانه او پناه می‌برد. به‌دنبال او محمود وارد خانه می‌شود. محمود نخست از جوان می‌خواهد که خانه را ترک کند اما تحت‌تأثیر او قرار می‌گیرد و حاضر می‌شود با مأموران امنیتی و نظامی مقابله کند. زمانی که جوان خانه را ترک می‌کند، هدف گلوله قرار می‌گیرد. محمود فریادکنان به‌دنبال او از خانه خارج می‌شود و با گلوله مأموران از پا درمی‌آید و در کنار جسد جوان به زمین می‌افتد.

  یکی از عجیب‌ترین و خلاف عادت‌ترین فیلم‌های سینمای ایران در سال‌های اولیه پیروزی انقلاب که هیچ ربطی به دیگر محصولات آن سال‌ها ندارد و غرابتش را پس از گذشت بیش از ۴ دهه همچنان حفظ کرده است.

«زنده باد...» نخستین فیلم ایرانی‌ای بود که سال1359 روی پرده رفت؛ فیلمی با داستانی متفاوت و ساختاری نسبتا حرفه‌ای. سینایی به‌جای آنکه بخواهد سیر مبارزات انقلابی را بازسازی کند، تأثیر ناگهانی گفتمان انقلاب بر یک خانواده از طبقه متوسط را به تصویر کشید؛ خانواده‌ای که اتفاقا نه‌تنها با جریان‌های انقلابی همراه نیستند بلکه می‌خواهند از گزند گیر و دارها هم مصون بمانند. مهندس یک نمونه نوعی از آن بخش طبقه متوسط است که در تمام سال‌های کشمکش میان نیروهای انقلابی و رژیم، ترجیح دادند نظاره‌گر باشند و سکوت کنند. فیلم در حقیقت نقدی است بر تمام کسانی که رستگاری فردی را به سعادت اجتماعی ترجیح می‌دهند و سکون و آرامش اوضاع سیاسی به هر قیمتی برای‌شان خوشایندتر از درگیری و خطر کردن است. محمود و جوان فراری حتی با هم مباحثه نیز می‌کنند؛ مباحثه‌ای که البته فایده‌ای برای طرفین ندارد. خسرو سینایی تمام تلاش‌اش را به‌کار بسته تا آدم‌ها را داوری نکند. همانطور که از نام فیلم پیداست، او ایدئولوژی خاصی را تبلیغ و نمایندگی نمی‌کند و نهایتا شاید بتوان چنین پنداشت که او زنده باد آزادی و انسانیت را مدنظر داشته است. از این نظر زنده باد... یک فیلم متفاوت در سینمای انقلاب است و بر موج شعارهای روز سوار نشده و بیشتر حال و هوایی اجتماعی را با تحلیل ایدئولوژی اقشار مختلف به تصویر کشیده است. هر چند در طول فیلم شاهد سیر تحول مهندس (با بازی مهدی هاشمی) هستیم و کم‌کم متوجه می‌شویم حضور آن جوان فراری دارد روی او تأثیر می‌گذارد و از بی‌تفاوتی درمی‌آید اما کنش پایانی او شاید قدری اغراق‌آمیز به‌نظر بیاید. از این تم بعدها در سینمای ایران زیاد استفاده شد اما فیلم شاخص و خوبی در میان آن تجربه‌ها نمی‌توان یافت. 

روایت کارگردان 
گفتند حق ندارید پلاکارد بزنید 
خسرو سینایی 

  وقتی می‌خواستند فیلم را در ایران نمایش بدهند رئیس سندیکای سینماداران آمد و گفت: «گفته‌اند سردر سینماها صور قبیحه است و حق ندارید سردر بزنید، در تلویزیون آن زمان و روزنامه‌ها نمی‌شد تبلیغ کرد. فیلم زنده‌باد... در شرایطی روی پرده آمد که سردر سینمایی نداشت‌. البته با هزار بدبختی پول جمع کرده و سر در سینما پلاکاردی زده بودند، سردری که فقط یک دست خونی بر دیوار و یک‌سری سایه‌ای بود که مشت شده بود. فیلم زنده‌باد... در این شرایط روی پرده آمد‌. بعد از 4روز که مردم حتی در جنوب تهران در وسط فیلم، برای آن دست می‌زدند، فیلم را برمی‌دارند و بعد توقیف می‌شود. بعد همه سینماها سردر می‌زنند. این دیگر تقصیر دولت نبود و صنف با ما برخورد می‌کرد.

فصل خون- 1360
صیادهای بی‌صید
شناسنامه

کارگردان: حبیب کاوش
نویسنده: خسرو حکیم رابط
فیلمبردار: رضا بانکی
تهیه‌کننده: رضا نورسته‌فر
بازیگران: علی نصیریان، سعید کنگرانی، ولی شیراندامی، جمشید لایق

  در یک بندر شمال ایران، عده‌ای ماهیگیر از راه صید قاچاق، گذران می‌کنند. شیلات و ساواک برای جلوگیری از کار آنها، دست به اقدامات گوناگونی می‌زنند. ابتدا «عمو تراب» را که چهره سرشناس و مورد احترام ماهیگیران است، دستگیر و شکنجه و تهدید می‌کنند و به خانواده‌اش هجوم می‌برند. شبانه، هنگام ماهیگیری به ماهیگیران حمله می‌کنند اما چون نتیجه‌ای گرفته نمی‌شود، ساواک با چیدن توطئه‌ای می‌کوشد با بدبین کردن ماهیگیران نسبت به عموتراب و تفرقه‌افکنی بین آنها از کارشان جلوگیری کند. از همین‌رو، میان آنها چنین وانمود می‌کنند که عموتراب همکار ساواک است. ماهیگیرها عموتراب را می‌کشند اما عاقبت به واقعیت پی می‌برند.

  با داستانی که حال و هوای «راه بزرگ آبی» ساخته جیلو پونته کوروو را دارد، حبیب کاوش یکی از نخستین فیلم‌های نسبتا خوش‌ساخت ناظر بر مبارزات انقلابی و فساد و دسیسه‌چینی عمال رژیم سابق را می‌سازد. تز اصلی داستان روشن است؛ مأموران ساواک می‌کوشند تا چهره‌های لیدر و مخالف را از اعتبار بیندازند. ماهیگیران اسیر فقر، راهی جز صید غیرقانونی ندارند و عمال رژیم بدون توجه به فقر و مسکنت آنها با خشونت و قساوت مانع رزق‌شان می‌شوند.
فیلم به نسبت آثار مشابه، داستان پیشرفته‌تری دارد و خصوصا با مرگ تأثربرانگیز عموتراب و تصویر کردن فریب خوردن مردم، جنبه رئالیستی بیشتری به‌خود می‌گیرد. با این حال دوره، دوره شعار و شعارزدگی است و این کیفیت را در «فصل خون» هم بعینه می‌توان دید. بالای پوستر فیلم هم این شعار درج شده: ‌ای خشم‌تان نشانه بیداد/ فریادتان رساتر باد. چیدمان خیر و شر به‌شدت کلیشه‌ای است و بدهای داستان، هیچ مفری برای خاکستری شدن و رستگاری ندارند. فیلمنامه فصل خون اما سر و سامانی دارد و از بسیاری فیلم‌های انقلابی که بعدها ساخته شدند هم از نظر داستانی یک سر و گردن بالاتر قرار می‌گیرد. از نکات جالب فیلم، ترکیب بازیگران آن است. 4چهره که در سینمای پیش از انقلاب درخشش و اسم و رسمی داشتند، نقش‌های اصلی را برعهده دارند. فیلم در زمره آثاری است که وجهی تمثیلی می‌سازند از فروپاشی نظام پهلوی. خسرو حکیم رابط- نمایشنامه‌نویس شهیر رادیو و تئاتر- فیلمنامه را براساس داستانی با نام «آنجا که ماهی‌ها سنگ می‌شوند» نوشت. در عمق داستان اگر غور کنیم، چنین به‌نظر می‌رسد که انگیزه‌های اقتصادی فرودستان را به مبارزه با ستمکاران وامی‌دارد. این نخستین فیلمی بود که در سال1360 به نمایش درآمد. از آن البته استقبال چندانی نشد و حتی سبب شد تهیه‌کننده‌اش برای همیشه سینما را کنار بگذارد. عده اندکی از منتقدان البته فیلم را پسندیدند و درباره‌اش نقدهای مثبتی نوشتند. حبیب کاوش بعد از آن تنها 4فیلم دیگر ساخت که در میان‌شان «دادشاه»- با حال و هوایی نزدیک به فصل خون- موفق‌ترین بود. با اینکه فیلم‌هایی از این دست زمانی خوراک بعدازظهرهای جمعه شبکه یک سیما بود، فصل خون به‌خاطر برخی حساسیت‌ها درباره ترکیب بازیگرانش چندان مجال پخش نیافت.

روایت کارگردان
آنجا که ماهی‌ها سنگ می‌شوند
حبیب کاوش 

آن زمان جو به شکلی بود که کارگردان‌ها به سراغ ساختن فیلم‌های سیاسی و انقلابی می‌رفتند. در جامعه هم فیلم‌های خارجی که می‌آمدند، آن دسته از فیلم‌هایی موفق بودند که در مورد انقلاب بودند.در همان زمان یک قصه خوبی به نام «آنجا که ماهی‌ها سنگ می‌شوند» از آقای حکیم‌رابط به دستم رسید که آن را خواندم و بسیار دوست داشتم.
به همین دلیل با اجازه آقای حکیم رابط فیلمنامه فیلم فصل خون را نوشتیم. بعد از آن با آقای رضا نورسته‌فر که تهیه‌کننده بسیار خوب و معتبری بودند به توافق رسیدیم و ایشان تهیه‌کنندگی کار را برعهده گرفتند. بازیگران فیلم هم آن زمان از بهترین‌های سینما بودند؛ علی نصیریان، ولی شیراندامی و مرحوم جمشید لایق که بازیگران بسیار توانایی بودند و بازی‌های زیبایی داشتند.
فیلم فصل خون خوشبختانه در مطبوعات بازخوردهای خوبی داشت و همچنین از نگاه منتقدان فیلم قابل اعتنایی بود و در جشنواره مسکو هم جایزه منتقدان را دریافت کرد. در آن زمان فیلم این‌چنینی کمتر بود و سینمای ایران تجربه فیلم‌هایی مثل فصل خون را نداشت. در واقع تولیدات آن زمان شبیه به فیلم‌های هم‌اکنون بود، این موضوع شرایط را برای ما سخت می‌کرد اما با تهیه‌کننده و عوامل دیگری که داشتیم همه مایل بودند فیلم ساخته شود و همه با سختی‌هایی که وجود داشت فداکاری می‌کردند که فیلم با موفقیت ساخته شود. در اواسط کار هم بحث‌های مالی مطرح شد که به مشکل برخوردیم اما آقای نورسته‌فر خیلی خوب مشکلات را رفع کرد. فضای کار بسیار صمیمی بود و فیلم به خوبی به پایان رسید.
فیلم فصل خون از آن دسته فیلم‌هایی بود که دوست داشتم و خارج از ایران هم فیلم موفقی واقع شد و در جشنواره «کن» هم شرکت کرد و مورد تشویق قرار گرفت. من الان هم که فیلم را به‌عنوان تماشاگر، تماشا می‌کنم فضایش را دوست دارم و برایم دوست داشتنی است.

 خاک و خون- 1362
قیام روستایی
شناسنامه

کارگردان: کامران قدکچیان
نویسنده: رضا میرلوحی
فیلمبردار: جمشید الوندی
تهیه‌کننده: سازمان تعاونی فیلمیران
بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، ژیلا سهرابی، احمد قدکچیان، حسین شهاب

    اسد، بزرگ مالک و سرمایه‌دار روستا، دهقانی به‌نام کاک‌خان را زیر فشار قرار می‌دهد تا زمینش را برای احداث جاده کارخانه به او واگذار کند. کاک‌خان امتناع می‌کند و برای دادخواهی به شهر نزد شازده-‌پدر اسد- می‌رود. ملاقات شازده نیز مشکلی از کاک حل نمی‌کند. وقتی به روستا بازمی‌گردد با جسد پسرش روبه‌رو می‌شود که افراد اسد او را به قتل رسانده‌اند.
 همسرش نیز‌ باضربه وارده عقل باخته است. کاک از اسد انتقام می‌گیرد. شازده با ایادی خود به روستا می‌رود. کاک با کمک شخصی به نام محمدجان قمشه‌ای تعدادی از همراهان شازده را از پا درمی‌آورد و پس از کشته شدن محمدجان، دستگیر و به اعدام محکوم می‌شود. کاک‌خان را برای اجرای حکم به روستای زادگاهش می‌برند. در آنجا با همکاری گروهی از اهالی نجات می‌یابد. کاک از شازده انتقام می‌گیرد و به همراه همسرش و تعدادی از اهالی به کوه می‌زند.

  «خاک و خون» فیلمی بود که از گرد هم آمدن عوامل نام آشنای سینمای پیش از انقلاب حاصل شد؛ عواملی که برخی از آنها چون رضا میرلوحی، کامران قدکچیان منوچهر مصیری و روبیک منصوری از حرفه‌های سینمای بدنه بودند. ماجرای فیلم البته آشنا بود و قبل و بعد از آن بارها و بارها به شیوه‌های مختلف تکرار شد. اربابی به روستاییان ستم می‌کند و یک روستایی علیه او قیام می‌کند و روستاییان دیگر در این راه با او همراه می‌شوند.
خاک و خون که به نوعی متأثر از «تنگسیر» امیر نادری بود، تلاش داشت تا رگه‌هایی از سینمای وسترن را نیز داشته باشد. قدکچیان هم کارگردان باتجربه‌ای بود که همان زمان 10فیلم- ازجمله فیلم تحسین شده «جمعه»- را در کارنامه خود داشت.به همین دلیل خاک و خون سر و شکل حرفه‌ای دارد و خسته‌کننده هم نیست؛ اما داستانش کلیشه‌ای و ملال‌آور است. میرلوحی البته تمام تلاش‌اش را کرده تا فیلمنامه‌ای کم ایراد بنویسد که هم قصه‌اش را تعریف می‌کند و هم به شکلی تمثیلی با پیروزی انقلاب اسلامی و ارزش‌های اجتماعی آن دوران هم راستا می‌شود: از ستم بالادستی‌ها جان فرودستان به لب‌شان می‌رسد و قیام می‌کنند. در این راه البته قربانی هم می‌دهند، اما در انتها پیروزی با مردم است.

روایت کارگردان
مسیر دشوار
کامران قدکچیان 

آن زمان اوایل انقلاب بود و ما یک تعاونی فیلمسازی‌ تشکیل داده بودیم که من، مهدی فخیم‌زاده، رضا میرلوحی و تعدادی دیگر اعضای آن بودیم. در واقع قصد داشتیم از تحولی که در کشور اتفاق افتاده بود، بهره‌برداری کنیم و قوانینی وضع کنیم و با همکاری معاون ارشاد آن زمان که آقای محمدعلی نجفی بود، قصد داشتیم جلوی فیلم‌های فرنگی را بگیریم و از رقابت ناتوان در سینمای ایران که باعث شده بود سینما به قهقرا برود، جلوگیری کنیم. ما در این تعاونی با کسانی که همکاری داشتیم و همچنین با کمک‌های آقای نجفی توانستیم ریشه فیلم‌های فرنگی را در سینماها از بین ببریم و قوانین جدیدی برای اکران فیلم‌های ایرانی درنظر بگیریم. ضمن اینکه در برابر هر تولید با نظارت فارابی این امکان فراهم شد که هر کسی مایل بود می‌توانست فیلم‌های خارجی وارد کند. ما در آن تعاونی چند فیلم دیگر هم تولید کردیم. اولین محصول ما در آن تعاونی فیلم خاک و خون بود. آن زمان هم شور انقلابی و هیجانات انقلاب در میان مردم دیده می‌شد و همه دوست داشتند از این بابت کاری انجام دهند. ما هم دست به ساخت فیلم خاک و خون زدیم که فیلمنامه‌اش را آقای میرلوحی نوشت و کارگردانی را هم من برعهده گرفتم و آقای فخیم‌زاده هم در فیلم بازی کرد. به این صورت فیلم سر و سامان گرفت و تولید شد. زمان اکران فیلم یک سال زمان برد و فیلم با استقبال مواجه نشد. به‌علت اینکه آن زمان جنگ و گرفتاری‌های اول انقلاب مطرح بود و گازوئیل و نفت قطع شده بود و سالن سینماها سرد بود. زمانی که می‌خواستید وارد سینما شوید، نوشته بودند (سالن سرد است). اما در اکران‌های بعدی که در شهرستان‌ها اتفاق افتاد، به خوبی دیده و با استقبال روبه‌رو شد.

خانه عنکبوت-  1362
گردهمایی ضدانقلابیون
شناسنامه

کارگردان: علیرضا داوودنژاد
فیلمنامه: مسعود بهنود، علیرضا داوودنژاد
فیلمبردار: اصغر رفیعی‌جم
تهیه‌کننده: علیرضا داوودنژاد، اصغر رفیعی‌جم
بازیگران: جمشید مشایخی، عزت‌الله انتظامی، داوود رشیدی، محمدرضا داوودنژاد

   پس از انقلاب در بحبوحه ماجرای حمله نظامی طبس، 4مرد (تقی‌نیا، کامران، ثابتیان و تیمسار) که وابستگی‌هایی به نظام سرنگون‌شده سلطنتی دارند، در ویلایی گرد آمده‌اند و در انتظارند تا کودتا پیروز شود. حمله نظامی طبس شکست می‌خورد و 4مرد مستاصل از وضع خود و ترس از گرفتار شدن، دیوانه‌وار به جان هم می‌افتند و یکدیگر را از پا درمی‌آورند.

   میان انبوه فیلم‌های شعاری که سال‌های اول پیروزی انقلاب ساخته می‌شدند، «خانه عنکبوت» اثری متفاوت و متمایز بود. نخستین نکته تمایز فیلم با دیگر آثاری که به نوعی به انقلاب می‌پرداختند، وجود ایده مرکزی جذاب در فیلمنامه بود. فکر گردهم آوردن افرادی که هر کدام‌یک طبقه اجتماعی با طرز فکر سیاسی را نمایندگی می‌کردند در فضای آن دوره جالب توجه به‌نظر می‌رسید. در بحبوحه ماجرای حمله نظامی طبس، 4نفر در ویلایی گرد هم می‌آیند و در انتظار می‌مانند تا کودتا پیروز شود. وقتی حمله نظامی طبس شکست می‌خورد، این چهار مرد دچار تشویش و اضطراب می‌شوند، به جان هم می‌افتند و یکدیگر را از پا درمی‌آورند. خط قصه خانه عنکبوت شباهت‌هایی به «ده بومی کوچک» نوشته آگاتا کریستی دارد. ولی داوودنژاد و همکار فیلمنامه‌نویسش فقط از خط این داستان استفاده کرده‌اند.خانه عنکبوت در حد مقدور و ممکن تیپ‌هایی را که هر کدام به تقابل با انقلاب رسیده بودند، کنار هم قرار داده و تا حد زیادی هم توانسته از آنها تصویری دقیق و قابل باور ارائه دهد. وقتی عده‌ای در یک مکان محدود کنار هم قرار می‌گیرند و با دیدگاه‌های مختلف و حتی متضاد منتظر رسیدن به یک نتیجه و هدف مشترک هستند، طبیعی است که میان‌شان بحث و گفت‌وگو صورت بگیرد. خانه‌عنکبوت به همین دلیل واضح، فیلم پردیالوگی است. تقی‌نیا، کامران و تیمسار هر کدام عقاید سیاسی خاص خودشان را دارند و دائم با همدیگر بحث و سعی می‌کنند یکدیگر را متقاعد کنند. 
از جایی هم تنش اوج می‌گیرد و همه به جان یکدیگر می‌افتند. فیلم ترکیب بازیگران فوق‌العاده‌ای دارد جز در آثار علی حاتمی سابقه نداشته که جمشید مشایخی، عزت‌الله انتظامی و داوود رشیدی در یک فیلم با یکدیگر همبازی شده باشند و قطب چهارم ماجرا را هم ژورنالیست مشهوری تشکیل می‌داد که نقش یک نویسنده جوان را بازی می‌کرد. در گذر زمان خانه عنکبوت کمتر از دیگر فیلم‌های سیاسی- انقلابی دوران خودش رنگ کهنگی به‌خود گرفته است. با اینکه فیلم در فضای محدودی می‌گذرد به لحاظ دکوپاژ و میزانسن، در آن روزگار فیلم خوش‌پرداختی بود. خانه عنکبوت البته در روابط میان کاراکترها دچار ابهامی است که به‌نظر می‌رسد حاصل جرح و تعدیل‌های وارد شده به فیلم باشد. این ابهام با توجه به حال و هوای فیلم، تفاوتش با دیگر آثار سینمای ایران و شرایط سیاسی- اجتماعی سال‌های ابتدایی دهه 60، کاملا طبیعی به‌نظر می‌رسد.

ریشه درخون -  ۱۳۶۳
حرفه‌ای ها در جنگل
شناسنامه

کارگردان: سیروس الوند
نویسنده: محمد دیهیمی
فیلمبردار: رضا بانکی
تهیه‌کننده: گروه سینمایی توحید
بازیگران: فرامرز قریبیان،جهانگیر الماسی، اکبر زنجانپور، حمید طاعتی، نعمت‌الله گرجی و ذکریا هاشمی
 جوانی به نام حجت که بر ضد‌قانون کاپیتولاسیون فعالیت می‌کند، قرار است به همراه رسول از روستایی به روستای دیگر منتقل شود. حجت در حمله مأموران کشته می‌شود، اما قبل از مرگ، کیف حامل اسناد خود را به رسول می‌دهد تا به روستای کلارآباد برساند. رسول که زخمی شده، به جنگل می‌گریزد و در کلبه پیرمردی به نام شیرعلی، که با نهضت جنگل مرتبط بوده است، پناه می‌گیرد. مأموران راه که می‌خواهند برای راهسازی کلبه شیرعلی را ویران کنند به او بدگمــان می‌شـوند و زیرنظرش می‌گیرنـد. شیرعــلی رســول را یاری می‌دهد تا فرار کند و خود، با گلوله مأموران از پا درمی‌آید.

 سیروس الوند باتجربه به سراغ سوژه‌ای می‌آید که به نوعی با جریان انقلاب پیوند می‌خورد. این بار داستان نه در بزنگاه انقلاب که در زمان تصویب حق قضاوت کنسولی آمریکاییان در ایران رخ می‌دهد؛ یعنی در زمان شروع حرکت جدی سیاسی فعالان انقلابی. فیلم را البته باید به نوعی در ژانر اکشن دسته‌بندی کرد. الوند می‌دانست که اگر این قصه را بخواهد به شکل روتین فیلم‌های مشابه پیش ببرد، جذابیتی نخواهد داشت. به همین دلیل با استفاده از یک گروه بازیگری حرفه‌ای و خبره و محبوب و با بازنویسی فیلمنامه اولیه و تغییر عمده، آن را جلوی دوربین برد. «ریشه در خون» فارغ از اینکه فیلمی است سیاسی و بستر آن مبارزات انقلابی است، یک فیلم سینمایی پرهیجان است. فرامرز قریبیان- ستاره سینمای دهه 60- در این فیلم هم بازی قابل‌قبولی دارد. فیلم به نوعی الگوی سینمای موج نو را در پیش می‌گیرد و به همان اسلوب، قهرمان‌سازی‌ و حادثه‌پردازی می‌کند و با کشته شدن شیرعلی در انتهای فیلم، آن تلخی تراژیک برآمده از سینمای دهه 50 را نیز به اثر تزریق می‌کند. حالا که بعد از سال‌ها فهرست عوامل فیلم را مرور می‌کنیم به نام‌های جالبی هم برمی‌خوریم. رضا میرلوحی تدوین فیلم را برعهده داشته و حسین فرحبخش دستیار کارگردان بوده است. این فیلم هم زمانی از فیلم‌های محبوب تلویزیون بود و چندین بازپخش شد. سیروس الوند البته بعدها به ژانرها و داستان‌های مورد علاقه خودش برگشت و فیلم دیگری با سوژه‌های انقلابی نساخت. نکته جالب توجه دیگر در این فیلم حضور نداشتن حتی یک بازیگر زن است. البته با توجه به داستان و تعقیب و گریز در جنگل‌های گیلان، جایی هم برای نقش‌آفرینی زنان باقی نمی‌ماند. فیلم با یک اشاره تاریخی ظریف به قدمت جنبش انقلابی هم می‌پردازد، وقتی که متوجه می‌شویم شیرعلی از همراهان نهضت جنگل بوده است. ریشه در خون ازجمله فیلم‌هایی است که در گذر زمان رنگ‌ کهنگی به‌خود گرفته است.

روایت کارگردان
پس زمینه انقلابی
سیروس الوند 

آن زمان هر قصه‌ای به وزارت فرهنگ و ارشاد ارائه می‌کردیم، نمی‌پذیرفتند و فیلمنامه فیلم ریشه در خون را خود وزارت فرهنگ و ارشاد به ما معرفی کرد.نویسنده فیلم یکی از افرادی بود که در مورد فیلمنامه تحقیق کرده بود. در واقع از این طریق قصد داشتند فیلمنامه‌شان کار شده و فیلم ساخته شود. من فیلمنامه را به همراه تهیه‌کننده گرفتم و بازنویسی کردم ضمن اینکه اجازه نداشتم اسم خودم را بنویسم به‌دلیل اینکه او کارمند دولت بود و شرطش این بود که اسم خودش نوشته شود چون مجوز را هم آنها داده بودند. من هم اسم او را نوشتم که 10درصد هم از فیلمنامه‌اش استفاده نکردیم. به یاد دارم آن زمان قصه‌های مختلفی به وزارت ارشاد داده بودم که با آنها موافقت نمی‌شد و در واقع مایل بودند داستان فیلم‌ها انقلابی باشد. محوریت اکثریت فیلم‌ها هم در آن زمان ساواک بود. به‌دلیل اینکه سینما کم‌کم و به مرور زمان راه‌اندازی شود و فیلم‌های سینمایی ساخته شوند. در رابطه با بازخورد فیلم هم باید بگویم بازخوردها بد نبود و من به‌دنبال درامی بودم که میان دو نفر باشد و مسائل انقلابی بیشتر پس‌زمینه داستان فیلم بود.


تشریفات-  1364
استحاله
شناسنامه

کارگردان: مهدی فخیم‌زاده
نویسنده: رضا میرلوحی، مهدی فخیم‌زاده
فیلمبردار: جمشید الوندی
تهیه‌کننده: سازمان تعاونی فیلمیران
بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، علی شعاعی، مهوش صبرکن

 اقتباس مهدی فخیم‌زاده از «ژنرال دلارووره» روسلینی که در زمان اکران با نقدهایی منفی و تند و تیز مواجه شد.  در اغلب نقدها هم به موضوع اقتباس از فیلم روسلینی اشاره شده بود. ماجرای منتقدان دهه 60و نحوه برخوردشان با فیلم‌ها، خود می‌تواند موضوع یادداشت یا حتی پرونده مفصلی باشد ولی در این مورد خاص برای کوبیدن «تشریفات» باید به‌دنبال صفت‌هایی چون کم‌لطفی، سختگیری بیش از حد و مواردی از این دست گشت. تشریفات، فیلم محبوب سینماروهای سال 65بود و بسیار خوب فروخت.
فخیم‌زاده در این فیلم داستانش را بسیار روان، جذاب و با ریتم و روالی تند بیان می‌کند. ماجرای جوانی مشهور به رضای حسن مطرب که برای دزدی وارد خانه‌ای می‌شود. در خانه مجاور روحانی‌ای به‌نام توحید با موعظه‌های خود گروهی از اهالی محل را به ضد‌نظام سلطنتی می‌شوراند.
 مأموران ساواک برای دستگیری توحید به محله می‌ریزند و جای توحید، حسن مطرب را دستگیر می‌کنند... حسن مطرب به‌دلیل شباهتش با توحید نقش‌اش را به خوبی ایفا می‌کند. مصاحبه‌ای تلویزیونی هم انجام می‌دهد و به تمکن مالی هم می‌رسد ولی در ادامه از کرده خود پشیمان می‌شود. حسن مطرب، نقش توحید را برای ساواک بازی می‌کند و پس از سخنرانی علیه رژیم دستگیر و اعدام می‌شود.
این داستان در فیلم فخیم‌زاده گرم و پرحس و حال و شیرین روایت می‌شود و فیلمساز هم فضای خوبی برای اثرش می‌سازد و هم اینکه تماشاگر را به خوبی با دوگانه حسن مطرب/ توحید همراه می‌کند. مرز میان یک شیاد با یک انقلابی و تبدیل اولی به دومی هم در فیلم، خوب از کار درآمده است. تشریفات بارها از تلویزیون پخش شده و هنوز هم در ایام دهه فجر روی آنتن می‌رود؛ فیلمی که در دیدارهای مجدد هم قابل تماشاست. قطعا بخشی از جذابیت فیلم و کشش دراماتیکش به منبع اقتباس بازمی‌گردد ولی این همه داستان نیست و توانایی فخیم‌زاده به‌عنوان کارگردان و بازیگر اصلی فیلم را نباید فراموش کرد.

 جوانی مشهور به حسن مطرب برای دزدی وارد خانه‌ای می‌شود. در خانه مجاور روحانی‌ای به نام توحید با موعظ‌های خود گروهی از اهالی محل را بر ضد‌نظام سلطنتی می‌شوراند. پلیس امنیتی برای دستگیری توحید به محله هجوم می‌آورد. در این میان حسن نیز بازداشت می‌شود و در زندان به‌دلیل شباهت به روحانی شکنجه می‌شود. بازجو پی می‌برد که او توحید نیست. با وعده و وعید او را به هیأت توحید درمی‌آورند و در یک مصاحبه تلویزیونی شرکت می‌دهند. حسن مطرب از کرده خود پشیمان می‌شود و علیه نظام سلطنتی سخنرانی می‌کند؛ پلیس هم او را دستگیر و اعدام می‌کند.

تیرباران- 1366
قهرمانی به نام اندرزگو
شناسنامه 

نویسنده و کارگردان: علی‌اصغر شادروان
فیلمبردار: همایون پایور
تهیه‌کننده: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی
بازیگران: مجید مجیدی، جعفر دهقان، رضا چراغی، عطا سلیمانیان
  بهمن‌ماه 1343 محمد اندرزگو به همراه چند تن دیگر روبه‌روی ساختمان مجلس منتظر می‌شوند تا حسنعلی منصور را ترور کنند. ترور با موفقیت انجام می‌شود، اما مأموران با تجسس بسیار، همه عاملین ترور جز سیدعلی اندرزگو را دستگیر و اعدام می‌کنند. مامورین ساواک به‌دنبال اندرزگو هستند، چرا که او را از طراحان اصلی ترور می‌دانند، اما سیدعلی اندرزگو در لباس مبدل به مبارزه ادامه می‌دهد و چندبار تا مرز دستگیری می‌رسد، ولیکن باز نجات می‌یابد و هر بار مجبور می‌شود به همراه خانواده به شهری یا روستایی دیگر برود. آخرین بار مامورین ساواک محل زندگی او را محاصره می‌کنند و سیدعلی اندرزگو بعد از یک درگیری مسلحانه سخت، به شهادت می‌رسد.

  «تیرباران» با تمام ضعف و قوت‌هایش از این منظر دارای اهمیت است که از نخستین فیلم‌های حوزه مبارزات انقلابی است که قهرمانش شخصیتی حقیقی بوده و نامش در تاریخ ثبت شده است. همه می‌دانیم که در آن سال‌ها، پرداختن به زندگی این شخصیت‌ها تا چه اندازه به مثابه راه رفتن بر لبه تیغ بود.
فیلمی براساس زندگی شهید محمد اندرزگو که شرح مهارتش در تعقیب و گریز و تغییر چهره زبانزد تمام نیروهای انقلابی بود. همین خصیصه باعث شد که تیرباران برای مخاطب عام هم جذابیت‌هایی داشته باشد. فیلم پر است از صحنه‌های تعقیب و گریز و تیراندازی. ضمن اینکه ترفندهای خود اندرزگو برای فرار از مأموران ساواک در نوع خود جالب و جذاب است.
ساختار و داستان فیلم به نوعی یادآور فیلم «روز شغال» فرد زینه‌مان هم هست. نقش اصلی را بازیگر جوان آن سال‌های فیلم‌های حوزه هنری- یعنی مجید مجیدی- ایفا می‌کند.

تیرباران چندان فیلم خوش‌ساختی نیست؛ اما شخصیت اندرزگو- فارغ از اینکه تا چه حد با واقعیت تاریخی زیستش تطابق دارد یا نه- جذاب از کار درآمده است. داستان فیلم آن قدر حادثه داشت که می‌شد از دل آن فیلمی بسیار جذاب‌تر درآورد؛ اما با توجه به امکانات و وضعیت سینمای ایران در میانه دهه 60شاید چندان هم نتوان به گروه سازندگانش خرده گرفت. شادروان از کارگردانانی بود که در فیلم بعدی‌اش «بحران» هم حول و حوش سوژه‌های انقلابی باقی ماند و بعد هم به سراغ ژانر اکشن و دفاع‌مقدس رفت.
تیرباران بارها و بارها از تلویزیون پخش و بعدها حتی مستندی درباره آن ساخته شد که همسر شهید اندرزگو و سایر رفقا و اعضای خانواده‌اش از تطبیق داستان با زندگی واقعی او صحبت می‌کردند. از نکات جالب فیلم تیرباران موسیقی خوبی است که زنده‌یاد مرتضی حنانه آن را ساخته بود. تلاش مجیدی هم برای بازتاب دادن شخصیت چندوجهی شهید اندرزگو در نوع خود جالب توجه است. با این حال در این روزگار اگر به تماشایش بنشینیم، شاید نتوانیم آن قدرها از دیدنش لذت ببریم. بخش عمده‌ای از این کیفیت شاید ناشی از فقر تکنیکی سینمای ایران در آن سال‌ها باشد و ضعف پرداخت در صحنه‌های اکشن.

ترن-  1367
حرکت قطار انقلاب
شناسنامه

نویسنده و کارگردان: امیر قویدل
فیلمبردار: فرج حیدری
تهیه‌کنندگان: هادی مشکوه، ماشاءالله افراشته، محمدجعفر صدیق
بازیگران: فرامرز قریبیان، خسرو شکیبایی، حسین ملکی، عنایت‌بخشی، امرالله صابری، کیومرث ملک‌مطیعی
  در اوج روزهای انقلاب، لکوموتیورانی پیر به نام فولاد، قطاری سوخت‌رسان را به مقصد اصفهان می‌راند. با اعتصاب کارگران شرکت نفت و راه‌آهن، برای رفع نیاز مردم، مسیر قطار را به سمت مناطق سردسیر تغییر می‌دهند. ارتش وارد عمل می‌شود تا محموله را پس بگیرد، اما فولاد با یاری دستیارانش مصمم می‌شود قطار را به مقصد برساند. لکوموتیوران در آخرین لحظات جان خود را در این راه از دست می‌دهد.

  میان انبوه فیلم‌هایی که در دهه60 با موضوع انقلاب ساخته شدند، «ترن» را می‌توان خوش‌ساخت‌ترین فیلم آن دوره دانست. امیر قویدل با تجربیات طولانی به‌دست آمده در دوران دستیاری، مشارکت در کارگردانی «عقاب‌ها»ی خاچیکیان و ساخت فیلم تاریخی «سردار جنگل»، در ترن خود را در مقام یک کارگردان مسلط به ابزار نشان می‌دهد.
ترن براساس طرحی از جمال امید، بهرام ری پور و حسن هدایت ساخته شد و البته فیلمنامه را خود قویدل نوشت. اینکه در زمستان 57یک قطار سوخت‌رسان ارتش در مسیر حرکت با تلاش کارگران انقلابی تغییر مسیر می‌دهد و جای تامین نیازهای ارتش، به‌سوی مردم می‌رود و بعد ماجرای تقابل ارتش با کسانی که مسیر حرکت قطار را عوض کرده‌اند، هم از کشش داستانی خوبی برخوردار است و هم اینکه حرکت قطار به مثابه ادامه مسیر انقلاب خوب از کار درآمده است.
استفاده از فرامرز قریبیان در نقش لکوموتیوران پیر هم در نوع خود جالب توجه است. قریبیان با گریمی سنگین، نقش پیرمردی به‌نام فولاد را بازی می‌کند که به جریان انقلاب می‌پیوندد. خسرو شکیبایی هم در نقش دستیار لکوموتیوران حضور مؤثر و جالب توجهی دارد.
نقش و سهم فرج حیدری در خوش‌ساخت از کار درآمدن فیلم را هم نباید فراموش کرد. همچنان که موسیقی گوش‌نواز مجید انتظامی هم یکی از جذابیت‌های فیلم ترن است. موسیقی درخشان و ریتمیکی که تم حماسی را با ضرباهنگ حرکت قطار تلفیق می‌کند و در لحظات پرالتهاب و پرتحرک فیلم، آمیزه خاطره‌انگیزی را به ثبت می‌رساند. این موسیقی بعدها به‌عنوان آرم بسیاری از برنامه‌های انقلابی مورد استفاده قرار گرفت.
فیلم، محصول یک گروه حرفه‌ای است که در میانه‌های دهه60 اثری دشوار را به ثمر رساندند. جالب اینکه واکنش منتقدان هم نسبت به فیلم در مجموع مثبت بود و تقریبا همه به توانایی قویدل اشاره کردند و از او به‌عنوان یکی از امیدهای سینمای خوش‌ساخت تجاری نام بردند.
ترن ازجمله فیلم‌هایی است که در دهه60 توسط بخش خصوصی ساخته ‌شد و دیگر امکان چنین اتفاقی وجود ندارد؛ روزگاری که می‌شد فیلم‌هایی مهیج و خوش ساخت را با مضمونی انقلابی جلوی دوربین برد و به موفقیت هم رسید. فرامرز قریبیان نخستین جایزه‌اش از جشنواره فجر را برای این فیلم گرفت. بازی‌های دیگر فیلم هم همه درخور اعتنا هستند. در میان فیلم‌های قویدل هم فیلم ترن اثری خوب و خوش‌ساخت ارزیابی می‌شود.

 شب دهم- 1368
پیوند جنگ و انقلاب
شناسنامه

کارگردان: جمال شورجه
نویسنده: جمال شورجه، رحیم رحیمی‌پور
فیلمبردار: رضا بانکی
تهیه‌کننده: امیرحسین شریفی، رحیم رحیمی‌پور، جمال شورجه
بازیگران: جهانبخش سلطانی، ولی‌الله شیراندامی، ملیحه نیکجومند، رضا بنفشه‌خواه
   عزیز سحرخیز در شب دهم‌ماه محرم پس از درگیری خیابانی عزاداران با مأموران ارتش که برای حمایت از چند آمریکایی مست به خیابان آمده‌اند از مهلکه می‌گریزد و همسرش را تنها رها می‌کند. او تا سال‌ها بعد از حرکت خود احساس پشیمانی و حقارت می‌کند و موفق نمی‌شود فرزندش را که 16ساله شده از زیر تأثیر برادر همسرش، نایب که عزاداران شب دهم‌ماه محرم را رهبری می‌کرده، خارج کند. پسر او به جبهه جنگ می‌رود و عزیز به‌دنبال پسر روانه جبهه جنگ می‌شود اما در راه بر اثر موج انفجار دچار فراموشی می‌شود و پس از بهبودی خود را در موقعیت متفاوتی می‌بیند.

   این بار نه کارگردانی برآمده از سینمای قبل از انقلاب که یکی از فیلمسازان محصول دوران پس از انقلاب، مبارزات مردمی را دستمایه اثر خود قرار می‌دهد. «شب دهم» می‌توانست فیلم بسیار مهم و خوبی باشد چون چند المان و گفتمان مهم ارزشی آن دوران را به هم پیوند می‌زد و در عین حال گوشه چشمی هم داشت به ژانر اکشن و ملودرام. در فیلمنامه برای پرداختن به ریشه اختلاف میان عزیز و برادر همسرش نقبی زده می‌شد به ماجرای کاپیتولاسیون و گریز عزیز از دست نیروهای ارتش که به حمایت از آمریکایی‌ها وارد عمل شده‌اند.
در برهه‌ای دیگر متوجه می‌شویم که عزیز در تظاهرات انقلابی هم حضور نداشته اما برادر همسرش از هدایت‌کنندگان این میتینگ‌ها بوده در کنار این تم، شاهد صحنه‌هایی از عزاداری‌ماه محرم هستیم و بعد ماجرا را در روزگاری پی می‌گیریم که انقلاب شده و میان ایران و عراق جنگ در گرفته و عزیز در تلاش است پسرش را از سیطره نفوذ دایی‌اش خارج کند و نگذارد او به جبهه برود. در این گیرودار است که عزیز نه به‌طور ناگهانی که به‌تدریج و شاید ناخواسته دچار تحول می‌شود و حتی به‌دنبال پسرش به جبهه می‌رود.
همه‌‌چیز مهیا بود تا شب دهم یک فیلم به یادماندنی شود اما در این روزگار، فیلم زیاد از حد ساده و سردستی و کند به‌نظر می‌رسد. انگار تلاش زیادی نشده تا از این متریال و قصه خوب، اثر چشم‌نواز و عمیقی دربیاید. خصوصا پرداخت صحنه‌های پیش از انقلاب بسیار ضعیف از کار درآمده و شخصیت دایی که باید سمپاتیک باشد، زیادی از حد شعاری و کلیشه‌ای است.
با این حال همانگونه که در ابتدای این مقال گفتیم، فیلم شورجه از معدود تلاش‌هایی است که برای گنجاندن توأمان انقلاب و جنگ تحمیلی در یک اثر سینمایی صورت گرفته و از این منظر می‌تواند دارای اهمیتی تاریخی باشد. شورجه بعدها بیشتر تمرکز خود را روی ژانر سینمایی دفاع‌مقدس گذاشت و با شناختی که از فضای جبهه‌ها داشت، فیلم‌های به‌مراتب بهتری ساخت.

‌ای ایران؛ 1368
من آهنم
شناسنامه

نویسنده و کارگردان: ناصر تقوایی
فیلمبردار: محمود کلاری
تهیه‌کننده: ناصر تقوایی، هارون یشایایی، محمدعلی سلطان‌زاده
بازیگران: اکبر عبدی، ثریا حکمت، حسین سرشار، غلامحسین نقشینه
  در بحبوحه انقلاب گروهبان مکوندی به ماسوله می‌رود و مردم را آزار می‌دهد. او برای آنکه منطقه تحت نفوذش از شهرهای دیگر کم نیاورد، حکومت نظامی اعلام می‌کند. کسبه بازار، معلم‌ها و دانش‌آموزان مدرسه با او مقابله می‌کنند و فرزندش را می‌آزارند. همزمان با فرار شاه از کشور به پاسگاه تحت فرماندهی او که جشنی به بهانه ارتقای درجه مکوندی در آن برپاست، هجوم می‌برند و بساطش را به هم می‌ریزند.

  تنها کمدی سینمای ایران که اتفاقات سال۵۷ را دستمایه قرار می‌دهد؛ تجربه‌ای است که تا به امروز تکرار نشده است. رویکرد طنز در مورد رخدادهای منتهی به پیروزی انقلاب در عرصه سریال‌سازی‌ بیشتر مسبوق به سابقه است و البته سینمای ایران هم در دهه 60چند باری سراغ طبع آزمایی در این زمینه رفت اما فیلم‌«ای ایران» تنها کمدی سینمای ایران است که مستقیما به موضوع انقلاب می‌پردازد و کاملا به قواعد ژانر کمدی وفادار می‌ماند. ظاهراً ساخت فیلم‌ ای‌ ایران حاصل توصیه مدیران سینمایی وقت به ناصر تقوایی بوده و قرار بود فیلم برای جشنواره هفتم فجر و به مناسبت ده سالگی پیروزی انقلاب اسلامی آماده نمایش شود که در نهایت فیلم به جشنواره نمی‌رسد. تقوایی بعد از کارگردانی فیلم «ناخدا خورشید»، سراغ ‌ای ایران رفت و آن را در ماسوله کلید زد. طولانی شدن فیلمبرداری باعث شد فیلم در دو فاز به مرحله تولید برسد. فیلمی که تولیدی طولانی و پرحاشیه داشت وقتی آماده نمایش شد مورد توجه مدیران سینمایی قرار نگرفت و به سنت دهه 60، منتقدان هم فیلمی را که مدیران دوست نداشتند تحویل نگرفتند. معمولاً از‌ ای ایران به‌عنوان یکی از معدود فیلم‌های نه چندان قابل توجه سازنده‌اش یاد می‌شود‌‌؛ قضاوتی که چندان منصفانه نیست.
ناصر تقوایی بیش از یک دهه بعد از پیروزی انقلاب، داستانی را انتخاب می‌کند که سوژه‌ای مرتبط با مبارزات مردمی و وضعیت مملکت در رژیم سابق دارد. تقوایی هر چند به سیاق اکثر فیلم‌های مرتبط با انقلاب، روایتی از یک قریه دور از مرکز را به تصویر می‌کشد و خواه ناخواه به فیلم وجهی تمثیلی می‌بخشد. فیلم نهایتا پیامی ملی‌گرایانه دارد و شاید همین امر باعث شد که در زمان ساخت، چندان به مذاق برخی خوش نیاید. کاری که تقوایی کرد به نوعی بازخوانی قصه انقلاب بود با استفاده از یک داستان تمثیلی و مبتنی بر نظرگاه عامل ستم. حال آنکه بیشتر فیلم‌های مرتبط با انقلاب داستان را از منظر مبارزین روایت می‌کردند. فارغ از این حواشی، تقوایی با وسواس و دقت خود توانست یکی از بهترین فیلم‌های مرتبط با مبارزات انقلابی را بسازد.
او حتی چون معتقد بود که سرود «ای ایران» دارای ایرادهای است، با م.آزاد- شاعر شهیر معاصر- مشاوره کرد و قسمت‌هایی از متن سرود را تغییر داد. ناصر چشم‌آذر هم این قطعه را دوباره برای فیلم تنظیم کرد و سکانس اجرای سرود به رهبری آقای سرودی (حسین سرشار) از درخشان‌ترین قسمت‌های فیلم است.
تقوایی کوشید طیف‌های مختلف دخیل در مبارزات انقلابی را در فیلمش بازنمایی کند و از طرف دیگر نقبی زد به زندگی شخصی و خصوصی عمال حکومت و به جای ساخت شخصیتی مطلقا شرور و تخت، به یک پرداخت تعمدا کاریکاتوری و همسان با حال و هوای کمدی اثر رسیده است.

جای امن -  ۱۳۷۲
آنچه در میدان ژاله گذشت
شناسنامه

کارگردان: مجتبی راعی، نویسنده فیلمنامه: جابر قاسمعلی، بازیگران: محمود پاک‌نیت، سودابه آقاجانیان، فرانک آراسته‌جو، فریبرز سمندرپور، حسن زارعی، حسن جوهرچی، حسین یاری، زهره صفوی، ملیحه نظری، صدیقه کیانفر و...
   سعید برای فیلمبرداری از تظاهرات هفده شهریور‌ماه 1357به میدان ژاله می‌رود. همسرش فاطمه با یکی از بستگانش به‌نام مریم در تظاهرات شرکت دارند. پس از درگیری و تیراندازی، سعید زخمی می‌شود و دوربینش را به فاطمه می‌سپارد. ثابت‌پور، مأمور ساواک، که شاهد ماجراست، برای به‌دست آوردن دوربین فاطمه را تعقیب می‌کند، در نهایت ثابت‌پور به‌دلیل ناتوانی در انجام وظیفه خلع مقام می‌شود، اما با گزارش یکی از مأموران به فاطمه و مریم می‌رسد. او مریم را غافلگیر می‌کند و با شلیک چند گلوله او را از پا درمی‌آورد و سرانجام فاطمه نیز ثابت‌پور را به قتل می‌رساند.

 «جای امن» جانمایه‌اش را از جنایت پهلوی در ۱۷ شهریور 57می‌گیرد. در این فیلم ماجرای فیلمبرداری از رخدادهای خونبار میدان ژاله و تلاش مأموران ساواک برای یافتن فیلم گرفته شده توسط یکی از حاضران در تظاهرات، حکم مقدمه‌ای بر اثری را دارد که تعقیب و گریز در آن حرف اول و آخر را می‌زند. مجتبی راعی جای امن را در اوایل دهه 70 کارگردانی کرد ولی لحن فیلم کاملا شبیه فیلم‌های دهه شصتی سینمای ایران است(شاید به این دلیل که زمان ساخت فیلم هنوز فاصله زیادی از دهه60نگرفته بودیم) فیلم بیشتر در قالب حادثه‌پردازانه قرار می‌گیرد و فیلمساز می‌کوشد تا قواعد این نوع فیلم‌ها را رعایت کند. جای امن در زمان اکران چندان مورد توجه قرار نگرفت و نه موفقیتی در گیشه کسب کرد و نه منتقدان آن را تحویل گرفتند. فیلم محصول دوره اول فیلمسازی مجتبی راعی است و او هنوز به پختگی و کمال دوران «تولد یک پروانه» دست نیافته است. جای امن در پخش مکرر تلویزیونی‌اش بیشتر دیده شده تا اکران عمومی و با وجود ضعف‌هایش ازجمله آثاری است که سازنده‌اش آن را نه به سفارش که با صداقت و اعتقاد ساخته است. بعد از «جستجو 1» (امیر نادری) و خونبارش (امیر قویدل) این سومین فیلم سینمای ایران است که درباره ۱۷ شهریور ساخته شده است.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید