• شنبه 1 دی 1403
  • السَّبْت 19 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 21
یکشنبه 14 شهریور 1400
کد مطلب : 139643
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/0Rk8K
+
-

وضعیت امروز افغانستان نتیجه بی‌توجهی به گذشته آن است

بررسی ضرورت آینده‌پژوهی درباره افغانستان درگفت‌‌‌وگو با کاوه فرهادی

گفت‌وگو
وضعیت امروز افغانستان نتیجه بی‌توجهی به گذشته آن است

نگار حسینخانی- روزنامه‌نگار

 تنها با دغدغه‌های خود زیستن، شرط کامل و جامع‌ زیست در جهان امروز ممکن نمی‌شود.   هر روز خبرهایی از دور و نزدیک زندگی ما را تحت‌تأثیر قرار داده و این فکر را در ما تقویت می‌کند که چه باید کرد.
چنان که افغانستان با تجربه تاریخی تازه‌ای زندگی خبری ما را دستخوش تغییراتی کرده است. با کاوه فرهادی، دانش‌آموخته فلسفه و پژوهشگر حوزه آینده‌پژوهی و توسعه پایدار، درباره وضعیت افغانستان و اینکه چه آینده‌ای انتظار این کشور را می‌کشد، گفت‌‌وگو کرده‌ایم.

لازمه آینده‌پژوهی در افغانستان چیست و چگونه میسر می‌شود؟
نخستین گام برای آینده‌پژوهی تحلیل روند است؛ اینکه در حوزه‌های مختلف فرهنگ، اقتصاد، زبان، سیاست، بین‌الملل و... چه رخ داده. نخستین گام برای آینده‌پژوهی این است که بدانیم، بدون فهم گذشته نمی‌توان به امروز رسید و بدون فهم امروز نمی‌توان از آینده سخن گفت. هر چه بگوییم آینده، آینده، آینده... همه آن آینده‌ها که گفته شد، بدل به گذشته شده است. از این‌رو بسیاری از متفکران معرفت‌شناسی در حوزه آینده‌پژوهی معتقدند که ما در بهترین حالت در ماضی نقلی زندگی می‌کنیم. پس هر آنچه از آینده می‌گوییم، به گذشته بازمی‌گردد. این درباره آینده‌پژوهی افغانستان هم صدق می‌کند. بدون دانستن روند تاریخی و تنوع فرهنگی افغانستان، نمی‌توان به زمانِ حال و آینده آن اندیشید. مهندسان آینده‌پژوهی معتقدند که آینده را نمی‌توان مهندسی کرد و با رویکردهای کمی به سمت آن حرکت کرد. آینده مجموعه‌ای از فرایندهایی است که در گذشته رخ داده. مهم‌ترین چالشی که در مرور روند چند دهه‌ای افغانستان وجود دارد، جنگی است که میان آینده‌پژوهی و آینده‌نگاری رخ داده است. آن عده که می‌خواهند از بیرون آینده‌ای را برای مردم افغانستان درنظر بگیرند و خط دهند که باید به این‌سو حرکت کرد معمولا قدرت‌های بزرگ هستند. در تحلیل روند باید به این نکته توجه کرد که نگاه آینده‌نگار، فارغ از روند تاریخی، فرهنگی، دینی و قومی مردم افغانستان غایتی را برای این مردم تعریف می‌کند. از این‌رو مجبور است زبان، معرفت‌شناسی و تعریف خود از دمکراسی را هم به ملت دیکته کند، آن هم در برابر پیشینه‌ای که ملت افغانستان داشته و در طول تاریخ طی ‌کرده است.
بنابراین شما معتقدید این دمکراسی الحاقی دیر یا زود از بین می‌رفت؟
رویه افغانستان در گذشته توأم با گفت‌وشنود میان اقوام، زبان‌ها و فرهنگ‌ها بوده، درحالی‌که بعدها میان این فرهنگ و زبان و اقوام گزینشی رخ داده است. آنچه ما امروز در افغانستان با آن مواجهیم، نتیجه چند دهه اجبار به آینده‌های کمی، با نگاه به فرصت‌های جهانی است که در جغرافیای ژئوپلتیک افغانستان تعریف می‌شود. در این دو دهه که آمریکایی‌ها با دولت افغانستان همنشین بودند، آنچه بسیار برجسته می‌نمود، طبقه ویژه متوسط به بالا در کابل بود. همه توجهات معطوف به کابل شده بود و در کابل نیز معطوف به طبقه‌ای خاص. بخش زیادی از دمکراسی تعریف شده در افغانستان، صرف آن شد که برای این طبقه معدود، سازمان‌‌های مردم‌نهاد یا همان NGOها تشکیل و به افغانستان سنجاق شود؛ سازمان‌‌های مردم‌نهادی که هیچ ربطی به روند مشارکتی در افغانستان نداشته و ندارد.
پس به اعتقاد شما سازمان‌‌های مردم‌نهاد به‌وجود آمده در افغانستان نتوانستند در میان مردم مؤثر افتاده و خط فکر تازه‌ای برای آنان ایجاد کنند؟
در زمان محدودی شاهد آن بودیم که سازمان‌‌های مردم‌نهاد به شکل قارچ‌گونه در افغانستان رشد کردند که نه‌تنها در نگاه مردم افغانستان و افکار عمومی آن اثر نداشت که ریشه‌ای هم در آن خاک نگرفت. تزریق پول برای ایجاد روندی نو در افغانستان، جز ساخت مال‌های بزرگ که هیچ ربطی به این فرهنگ نداشت و اشاعه مصرف‌گرایی میان طبقه‌ای که می‌توانست به‌عنوان نخبه در مردم اثرگذار باشد، برای افغانستان عایدی دیگری نداشت. حالا این طبقه که تعداد معدودی هم هستند، مجبورند در وضعیت حاکم گفت‌وگو را فراموش و افغانستان را ترک کنند. بخش زیادی از این هجوم به فرودگاه نیز تحت‌تأثیر طبقه‌سازی بدون فهم روندهای تاریخی و فرهنگی بوده است. یعنی ما خواستیم به اسم دمکراسی به سیر فرهنگی کشور مفاهیمی را سنجاق کنیم که این مفاهیم هیچ ربطی به گذشته مشارکتی و گفت و شنودهای افغانستان نداشت.
چرا مردم افغانستان نتوانستند به شکل جدیدی از زندگی اخت شوند؟
مردمی که در فرهنگ‌شان قناعت معنا پیدا می‌کرد، و بخش زیادی از آنها در فقر به سر می‌بردند، رستوران‌های لوکس و... را در بخش‌هایی از کابل دیدند. نمایشِ شکلی از زندگی مجلل در بخشی از شهر که در ذهن عده‌ای از مردم این کشور وقتی معنادار می‌شد که به یاد می‌آورند چه فاصله‌ای میان زندگی آنها با این کاخ‌ها وجود دارد. آن زمان این پرسش شکل می‌گرفت که این شکل زندگی از کجا آمده و البته در ذهن اقوام مختلف به شکل گوناگونی نیز پاسخ داده می‌شد.
تسلط زودهنگام طالبان بر افغانستان، جهان را متحیر کرد. آیا می‌توان این تسلیم پی در پی شهرها را با ورود طالبان، تحلیل عقلانی کرد؟
نکته نخست اینکه وقتی سخن از طالبان به میان می‌آید، آیا باید گمان کرد این گروه‌ها یکباره به‌وجود آمدند؟ آیا آنها یک هفته‌ای کشور را گرفتند یا در طول 20سال گذشته در جای‌جای افغانستان ریشه دواندند، نمایندگانی مستقر کردند و با توجه به پایگاه قومی و شکاف‌ها شاخه دادند، تنه‌دار شدند وبه بار نشستند؟ مسلما غلبه هر گروهی با این سرعت نشان از آن دارد که نمی‌توان با چند فریم عکس ماجرایی را تحلیل کرد.
 این گفته که طالبان در زمان کوتاهی افغانستان را گرفت، یعنی ما از افغانستان عکس گرفته‌ایم درحالی‌که آینده‌پژوهی می‌گویند برای بررسی ماجرا باید فیلم گرفت و به سکانس‌های قبلی
 توجه کرد. سکانس‌های پیشین در افغانستان بسیار زیاد است و در همین روند به قدرت رسیدن طالبان، نظر به همه سکانس‌های بیست‌ساله و تأثیر این گروه در میان مردم نمی‌تواند از نظر دور بماند. نباید چند فریم عکس را به‌قدری پررنگ کرد که فیلمی دودهه‌ای فراموش شود و این چند فریم را تحویل تحلیلگران داد.
ناجیان افغانستان را چه کسانی می‌دانید؟
در آینده هر آنچه انتظار مردم افغانستان را بکشد، بدون فهم گذشته و حال افغانستان و بدون تحلیل روندهای بین‌المللی و داخلی آن ممکن نیست. اما به نکاتی باید توجه کرد و آن تنوع قومیتی در این کشور است. بیش از 63درصد مردم افغانستان جوانند. جوان‌های این نسل نیز مجهز به فهمی از جهان امروز هستند. هرچند این نسل توانسته شبکه‌سازی‌های خوبی داشته و حضورش در رسانه‌ها را چشمگیر کند، اما لازم است زمین بازی در افغانستان را هم فهم کند. این امر نیز بدون خواندن و فهم تاریخ میسر نیست. جوانان افغانستان باید جای خود را در زمین کشورشان پیدا کنند و حرکت‌های بازیگران آن را حدس بزنند. نباید خام این خیال شد که طالبان هم به‌اندازه آمریکایی‌ها از این تسلط سریع بر کشور در حیرت است. این دست گزاره‌ها نشان از آن دارد که نسل جوان نیازمند تقویت و مطالعه است. بعید است برای سرزمینی که قرن‌ها برای تسلط به آن برنامه‌ریزی شده و با این منابع شگفت‌انگیز، آنقدر بی‌برنامه رفتار شده باشد که دو طرف را به حیرت وا دارد. به‌نظر می‌رسد این نوع گزاره‌ها تقویت این نکته است که از تاریخ باید عکس گرفت و نشان از آن دارد که شبکه‌های اجتماعی افغانستان، هیجان‌زده توجه خود را به عکس‌ها معطوف کرده‌اند.
مردم افغانستان را ممکن است چه خطرات جدی دیگری تهدید کند؟
نباید تنوع قومی را فراموش کرد. معلوم نیست این تنوع با وضعیت حاکم چقدر دچار بحران شود. وقتی اقوامی چون فارسی‌زبانان، تاجیک‌ها و هزاره‌ای‌ها کشور را ترک کرده و محدود شوند، در آینده افغانستان چه رخ خواهد داد. مسلما با حذف این اقوام، قرائت‌هایی از کشور حذف خواهد شد که می‌تواند در افغانستان نقش جدی داشته باشد. نکته‌ای که باید نسل جوان به آن توجه ویژه کند.
ادامه رابطه دوستانه ایران و افغانستان چگونه خواهد شد؟
مسئله مهمی که میان ایران و افغانستان پیوند ایجاد کرده، زبان است که پیوند فرهنگی دو کشور را نیز به‌دنبال داشته. پس از تسلط دوباره طالبان در افغانستان، فارسی‌زبانان به شکل مستقیم و غیرمستقیم از این کشور بیرون رانده یا مجبور به ترک افغانستان شدند.
با این رویه افغانستان از زبان فارسی که پیوند دو کشور بود خالی خواهد شد. پس زمانی که مهم‌ترین پل فرهنگی میان ایران و افغانستان، تخریب شود، بسیاری از پیوندهای تاریخی نیز از میان خواهد رفت که خود خطر  بزرگی است.

این خبر را به اشتراک بگذارید