هنر برای تسکین
جمال رهنمایی-روانشناس
هنگامی که نخستین انسان هنرمند رازهای درونی خود را با نقاشی روی دیوارهای غارهایی که در آنها زندگی میکرد، ترسیم کرد و با سازهای دستساز خود به تقلید از صداهای طبیعت پرداخت، مسیر پناه بردن انسان به هنر برای بیان امیال و آرزوها و رهایی از رنج نادانی و ناتوانی آغاز شده بود. اختراع خط و نوشتن سرفصل تازهای را آغازید و به متن تبدیل شدن اندیشهها، داستان، نمایشنامه و شعر بهوجود آورد تا زبان تازهای برای بیان احساسات و درونیات خود فراهم کرده باشد. تصویرپردازی متحرک و پرده نقرهای و سینما این تواناییها را در اندازههای بیمرزی گسترش داد و عرصه بیان خیال انسان در مقیاسی که تاکنون تجربه نکرده بود، بهدست آمد و به کمک تکنیکهای سینمایی آنچه را قادر به بیان آن نبود و منحصرا در عالم خیال متصور میشد به عرصه عمومی منتقل کرد و با دیگران به اشتراک گذاشت.
موسیقی
چرایی و چگونگی تأثیر موسیقی بر روان آدمی و آرامشبخشی یا اضطرابآوری آن امروزه دستمایه تحقیقات فراوانی است. موسیقی ریتمیک و نزدیک به نواهای طبیعی مانند نسیم و باد و آهنگ برخورد موجها به ساحل برای انسان گوشنواز و آرامشبخش هستند. این صداها برای مغز پسینی و اکنونی انسان آشنا و امنیتبخش هستند. بررسی وجوه زیستی و فیزیولوژیک مغز انسان و نحوه ارتباط شبکه عصبی او نشان داده است که موسیقی آشنا و لحن خوش و ریتم متناسب با طبیعت و ریاضیات میتواند به آرام شدن مغز، ایجاد احساس لذت و کاهش التهاب و فرسودگی مغز کمک کند. دانشمند برجسته و مشهور ایرانی دکتر حسن عشایری تحقیقات ارزشمند و طولانی را در اینباره انجام داده است. صدای طبیعت فقط انسان را التیام نمیدهد. بخش مهمی از آرامش و رضایت گونههای دیگر جانوری نیز مرهون همین آشنایی با ریتم، صدا و ملودی است. نقطه مقابل این نوع موسیقی ریتمهای خشن، شلوغ، نامتعارف و ناآشنا برای روان آدمی است که به افزایش اضطراب و احساس ناامنی و پریشانی شناختی منتهی میشود. سبک موسیقیایی «سایکدلیک» در ادامه سبکهای متال و هارد راک در زمان حاضر نمونه خوبی برای این مثال هستند که در همان حال گریزگاهی برای سبک پراضطراب زندگی بشر نیز به شمار میآیند.
ادبیات
آفرینش آثار ادبی مانند داستان، رمان و نمایشنامه گریزگاهی برای رهایی از رنج بیپایان بهکار افتادن اندیشه و روبهرو شدن با تاریکیهای زندگی بوده است. یکی از برجستهترین نمونههای این اثربخشی و التیام نویسنده نامدار روسی فئودور داستایوفسکی است که زندگی و آثار و تأثیرات متقابل او و ادبیات بر یکدیگر نمونه کمنظیری ایجاد کرده است. او در روبهرو شدن با رنجهای بزرگ در جامعه خشن اسلاوی به جای ورود به دنیای تبهکاری و فساد و جنایت به نوشتن پرداخت و خودش را از مهلکه جرم و جنایت نجات داد. آثار او بهقدری عمیق و قابل لمس بودند که پس از او برای میلیونها خواننده آثارش التیام و آرامش به همراه آوردند. او نوشتههایش را زندگی کرده و تا اعماق رنجهای انسانی سفر کرده بود. روایت قهرمانان داستانهای او مسیرهایی هستند که روح او پیموده است. این آثار بهدلیل عمق، گستردگی و پیوستگی ساختاری به یکدیگر مورد توجه فلاسفه، روانشناسان و منتقدان ادبی قرار گرفت و او را در بلندای قله ادبیات جهان نشاند. ادبیات و بهخصوص شعر در کشور ما نیز در توفانهای تاریخ پرفرازونشیب ما همین نقش را ایفا کردهاند.
سینما
ترکیب تصویر، صدا و روایت روی پرده سینما و دنیای تکنولوژیهای مدیا شاهکاری به نام سینما را خلق کرده است. بسیاری از تصورات رؤیایی انسان که قبلا در عالم رؤیا و خیال به شکلی مبهم و معماگونه و جادویی حضور داشتند به لطف تکنولوژی، تروکاژ و تدوین تصاویری زیباتر و کاملتر از خیال آدمی را روی پرده آوردند. آدمی مبهوت این دستاورد خود شد و سینما بر تارک سرگرمیهای بشر قرن بیستو یکمی نشست. او توانسته بود بسیاری از رویاهای دستنیافتنی و معماهای لاینحل خود را در عالم سینما حل شده ببیند و با همذاتپنداری با قهرمان داستانها، برطرف شدن جادویی مشکلات او را به جای خودش بگذارد و خیال خودش را راحت کند. این کارکرد سینما برای انسان، مانند کارکرد مغز و ناخودآگاه او بود که با گفتن دروغهای شیرین و طی کردن فرایند مصالحه عقلانیت و شناخت انسان را برای مدت کوتاهی به مرخصی بفرستد تا او دمی بیاساید و تسکین یابد.