انتخاب شیوه زندگی در شهر توسط برنامهریزان یا شهروندان؟
سیدمهدی معینی ـ پژوهشگر مسائل شهری
برنامهریزی شهری بهعنوان یک تخصص از اوایل قرن بیستم ظهور کرد. به اعتقاد چارلز سیگل، استاد دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا و نویسنده کتاب «نابرنامهریزی: شهرهای قابل زندگی و انتخابهای سیاسی»، این رشته زمینه تفکیک زمین و طراحی خیابان و آزادراهها را فراهم آورد. این اقدامات وضع بسیاری از شهرها در آمریکا را نهتنها بهبود نداد، بلکه بدتر نیز کرد. به اعتقاد او، ضوابط منطقهبندی و تفکیک زمین منجر به آنچنان ترافیکی شد که حتی مهندسان حملونقل نیز از حل آن عاجز و ناتوان بودند. در واقع برنامهریزان حملونقل خودرومحور با اقداماتشان محلههای قدیمی را کمتر قابل زندگی ساختند و محلههای ساخته شده جدید نیز پیادهمدار نبودند. اما جنبش ضدآزادراه و پراکندهرویی در دهههای1960و1970 منجر به توقف طرحهای بیشماری شد، چرا که این نوع برنامهریزی موجب تخلیه مراکز شهری و حاشیهنشینی بسیار شد.
امروزه بسیاری از دوستداران محیطزیست معتقدند، مشکلات عظیم شهرهای امروزی ناشی از عدمبرنامهریزی درست است. برعکس این امر هم صادق است چرا که فراوانی مشکلات در شهرها ازجمله رشد پراکنده رویی و گستردگی بیش از حد آنها، ازدحام ترافیک، آلودگی هوا، شکاف اجتماعی، ناامنی و مراکز خرید بزرگ در دل شهرها، نتیجه برنامهریزی اغراق آمیز از بالا به پایین است. برخی دیگر بر این باورند که شهرها برای مصرفگرایی بیشتر طراحی شدهاند و بدینترتیب، شیوه زندگی تحمیلی امروز در اکثر شهرهای بزرگ، هزینههای عظیم زندگی مصرفی در شهرها را به شهروندان خود تحمیل کرده است و آنها را از حق انتخاب محل سکونت، محل اشتغال و مدت زمان کار نیز محروم کرده است. در این راستا اکثر وقت مردم در کار و آمد و شد بیپایان و استرس شهرنشینی میگذرد.
برنامهریزان بهطور سنتی عادت کردهاند تا مشکلات موجود در شهرها را ناشی از عدمبرنامهریزی یا برنامهریزی نامناسب در شهر بدانند و تلاش میشود تا مشکلات موجود شهرها را صرفا از طریق برنامهریزی حل و فصل کنند، اما چارلز سیگل میگوید: «مردم باید به شهرها بهعنوان مجموعهای از مشکلات فنی فکر نکنند که تنها برنامهریزان باید برای آنها راهحل ارائه دهند، بلکه به شیوههای مختلف زندگی در شهرها بیشتر فکر کنند.» تصمیم درباره اینکه یک شهر چگونه باید توسعه یابد در واقعیت تصمیم درباره انتخاب شیوه زندگی است که باید توسط مردم اعلام شود، نه یک مهندس یا برنامهریز شهری. درحالیکه تقاضاهای مردم امروزه براساس معیارهای برنامهریزان تکنوکرات تعبیر و ترسیم میشود و مردم نقش فعالی در برنامهریزی و شکل شهر و توسعه آنها ندارند. چارلز سیگل این مشکل را به نوعی حاصل نظام برنامهریزی مدرن میداند و برای حل این مشکلات معتقد است که ما باید برنامهریزی را با مشارکت شهروندان عادی جایگزین کنیم تا از برنامهریزی «متخصصان تکنوکرات» از بالا به پایین دور شویم. آنچه ما نیاز داریم، شهرهایی است که با مشارکت مردم تولید شدهاند، نه ساختگی! واقعیت این است که برنامهریزی بیشتر ممکن است به رشد ناپایدار، گسترش حومه شهر و به افزایش وابستگی بهخودرو منجر شود. او استدلال میکند که بعید است اصلاحات برنامهریزی تکنوکراتیک، شهرها و حومه را به شکل قابل توجهی تغییر دهد.
به اعتقاد سیگل، اعمال مستقیم محدودیتهای سیاسی بهعنوان یک عامل کلیدی در ساخت شهرهای قابل زندگی و روی رشد شهری اثر دارد. او معتقد است اعمال محدودیتهای سیاسی نیاز به برنامهریزی را تا حدودی کاهش میدهد و امکان آزادی بیشتر را برای تصمیمسازی در سطح محلی تقویت و فراهم میکند. بهگفته او اعمال محدودیتهای سیاسی روی رشد شهرها به ایجاد شهرهایی با شیوههای متفاوت از زندگی منجر میشود. هرچند مردم به موضوعات فنی و بسیار پیچیده شهر کم و بیش واقف هستند و باید آن را به برنامهریزان واگذارند، اما با وجود این، مردم دیگر بهدنبال آن نیستند تا رشد و توسعه شهر به کلی تابع انتخاب سیاسی باشد. انتخاب رویکرد و سیاستها به مسائل شهری از جانب برنامهریزی و مدیران شهری بسیار اهمیت دارد و آنها باید به دقت مشخص کنند بهدنبال چه نوع شهری هستند و میخواهند چگونه شهری را برای ساکنان خود تدارک ببینند؟ پس مسئله کمیابی میتواند نسبت به مسائل نوظهور فراوانی که در شهرها ازجمله شلوغی و ترافیک، آلودگی هوا، امنیت، ایمنی، سلامتی... در شهرها پدیدار شده از اهمیت کمتری برخوردار شود تا مسائل جدید دغدغههای مدیران و برنامهریزان شهری شده و در نهایت آنها بتوانند زندگی سادهتر و کم استرستری را برای شهروندان تدارک ببینند. اینگونه شهروندان به جای مصرف بیشتر، زمان بیشتری را همراه با آسایش خاطر در اختیار خواهند داشت.