خدانگهدار آقای احمد نوریزاده
فرشاد شیرزادی- روزنامهنگار
احمد نوریزاده، شاعر، مترجم و ارمنیشناس فارسی و دوست عزیزم، صبح دوشنبه، یکم شهریورماه به دیار باقی شتافت. او جزو معدود شاعرانی است که شعر و شخصیتش با هم یگانه بود. فروتنی مثالزدنی، مهربانی و شفقت و عمق مهر نگاهش در مجموعه شعرهایی چون «رازقیها بگذار عطر بفشانند» و «در شب تنهایی و زمستان جهان» جابه جا، بعینه به چشم میخورد. شعرهای او سراسر عاطفی بود و یکی از دلایل موفقیت او در شعر فارسی همین نکته است. او سالهای سال به ادبیات ارمنی خدمت کرد و حاصل سالها تلاشاش ترجمههای متعددی ازجمله کتابهای ارزشمند «تاریخ و فرهنگ ارمنستان»، «باغ سیب، باران و چند داستان دیگر» (ترجمههایی از بهترین داستانهای کوتاه ارمنی)، «صد سال شعر ارمنی» و دهها کتاب دیگر ازجمله «پتر اول» نوشته آلکسی تولستوی بود. اما چرا شعر او با شخصیتش یگانه بود؟ شعر نوریزاده همانطور که تأکید کردم، برآمده از هوش و عاطفه نیرومند انسانی او بود. در مجموعه شعر رازقیها بگذار عطر بفشانند ساده و صمیمی و سهل مینویسد: «صبح پاکی شبنم را میبیند/ خورشید با نگاه چاشت میکند هر صبح/ دل من میخواهد هر صبح/ بوسههایت صبحانه من باشد.»
نوریزاده سهل و ساده مینوشت و سهل و ساده هم به شهر و جهان مینگریست. به هیچ وجه انسان پیچیدهای نبود. انسان به غایت شریفی بود و این زلال بودن روح و حفظ کودک درونش مانند اهل فلاسفه در شعرهایش هم مشخص است. او شعر بینظیر دیگری داشت که چنین آغاز میشد:«باید کنار خاطرهها اِستاد/ در فصل سوگواری عاشق/ با داغی از تغزل چشمان آهوانهات در دل/ باید کنار خاطره نامت را/ در گوش سال و سفرها خواند/...ای شور روزگار شیدایی/ در سر هوای سفر بودم/ در سر هوای تو را دیدن/ در سر شگفتن و بودن...»
احمد نوریزاده سالها در خیابان خردمند شمالی زندگی میکرد. چنان انسان فروتنی بود که حتی مغازههای دور و اطراف خانهاش هم که او و شخصیتش را دوست میداشتند، تصویر کتابهای جدیدش را پشت شیشه مغازهشان میچسباندند. دوستداران او فقط ارمنیها نبودند. گرچه به شعر و ادبیات ارمنی خدمت کرد و از رئیسجمهور وقت ارمنستان نشان شهروندی و مدرک پروفسوری دریافت کرد اما هیچگاه این فکر هم به ذهنش خطور نکرد که جلای وطن کند و در ارمنستان روزگار بگذراند. ارمنیها او را خوب میشناختند و به او و قلمش ارج مینهادند. در کارنامه کاری او انبوهی شعر ارمنی به چشم میخورد و از همین روی، نام او از سالها پیش، حتی در کتاب درسی محصلان ارمنی نیز ذکر شده. او افتخار ایران و ارمنستان بود و نشان افتخار، دیگر عنوانی بود که باز هم از رئیسجمهور وقت ارمنستان دریافت کرد. خیلیها فکر میکردند که نوریزاده ارمنی است اما او زبان ارمنی را به واسطه زندگی در محلههای ارمنینشین آموخته بود و بعدها به پل فرهنگی دو کشور تبدیل شد. او زاده محله غازیان بندر انزلی بود و برادرش در جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه ایران، در جبهههای جنگ شهید شد و هر گاه که نام او را به زبان میراندیم، نم اشکی گوشه چشمانش مینشست. یادش گرامی باد و شعرها و نوشتههایش جاودانه باد. خدانگهدار آقای احمد نوریزاده!