سعید کیائی
چندبار تا به حال لقمههایتان را شمردهاید؟ بهعبارتی آیا میدانید با چند لقمه سیر میشوید؟ این دو پرسش میخواهد 2سوی یک موضوع را روشن کند؛ اینکه شما حساب شکمتان را دارید یا نه!
چند وقت قبل که قرار بود گزارشی درباره برنامههای غذایی رژیمهای مختلف بنویسم به نکته مهمی رسیدم؛ اینکه تعداد قاشقهایی که میخوریم، شاید کم بهنظرمان بیاید، اما وقتی شما آن را در بشقاب خودتان میبینید، متوجه میشوید که کم هم نیستند!
این وسط یک ولع، یه حرص و یک چیزی وجود دارد که ما را حریص میکند و آن، شکل مصرف چیز دیگری است.
آن چیز دیگر، مصرف رسانه است. مصرف رسانه، از آنجا که حجم زیادی از زمان ما را بهخودش اختصاص میدهد، میتواند شکل تصمیمگیری، برنامهریزی، نقطهگذاری و هدفگذاری ما را تغییر دهد! آگاهانه یا ناخودآگاه؛ مخصوصاً اگر همراه با دانش شیوههای این مصرف همراه نباشد! (سواد رسانهای) درست مثل دارو که خوردنش مرض را خوب میکند، اما زیادی خوردن یا سوءمصرفش، اعتیادآور و کشنده است!
حالا ربطش به شکم و تعداد قاشقها و اینها چیست؟ این است که وقتی شما تلویزیون را روشن میکنید، تبلیغ انواع غذاها را میبینید، بیلبورد خیابان را نگاه میکنید، تبلیغ انواع خوراکی را میبینید، اینستاگرام را باز میکنید، آقای سیبیلو یا کچلی را میبینید که دارد میخورد و همینطور در معرض خوردن و خوردن و خوردن قرار میگیرید، طبیعی است که وقتی میخواهید بخورید، دست و دلتان به کم نمیرود! شما سوق پیدا کردهاید به شیوهای از مصرف غذا که توجه نمیکنید چقدر نیاز دارید! فقط میخواهید! حالا چرا و چقدر؟ برای چه و از چه طریق؟
کاری که این فلان تیستر و... با «ما»ی مخاطب میکند، همان کاری است که فلان حقهباز کلاهبردار با پدربزرگهای ما میکرد! مجبور به مصرف، بیبرنامه برای پایان آن!
اینها قبلاً در رسانه، «زرد» خوانده میشدند؛ یعنی کمبها و بیارزش؛ بهشان «زبالههای خبری» هم گفته میشود. همینها، کار را به جایی میرسانند که شما برای وزن کمکردن و تعادل وزن هم جای تعادلبخشی به ورودی و خروجی بدن، دنبال این میروی که «یه چیزی بخوریم کم کنیم!» فارغ از اینکه مصرف زباله، جز زباله به بار نمیآورد!
مصرف زباله و دیگر هیچ!
در همینه زمینه :