مهدی قزلی، نویسنده «قصه کربلا» و «پنجرههای تشنه» از ادبیات عاشورایی میگوید
امام حسین ع ریسمان هویت ماست
مهدی قزلی، نویسنده است و پژوهشگر و شناختهترین آثاری که در کارنامه ادبی او ثبت شده در دسته ادبیات عاشورایی جا میگیرد. مجموعه 10جلدی او با نام «قصه کربلا»، روایتی است از شخصیتها و اتفاقات مهم این واقعه تاریخی که قزلی برای نوشتن آن، 9روز در مشهد در جوار حرم امامرضا(ع) اقامت کرد تا بتواند قلم بر کاغذ بگذارد و نوشتن این مجموعه مهم را شروع کند. «پنجرههای تشنه» یکی دیگر از آثار عاشورایی قزلی است که خواننده را با سفر انتقال ضریح جدید حرم امامحسین(ع)، از قم تا کربلا همراه میکند. با قزلی از ادبیات عاشورایی گفتوگو کردهایم.
Video Player is loading.
بهنظر شما با توجه به تعدد آثار ادبی عاشورایی، هنوز هم ظرفیت پرداختن به این موضوع در ادبیات وجود دارد؟
حتما ظرفیت پرداخت همیشگی به عاشورا و کربلا برقرار است. واقعه در ابتدای سال 61هجری قمری اتفاق افتاده و نزدیک به 14قرن از آن میگذرد. اما در تاریخ، آثاری مختلف و متعدد در این حوزه بهوجود آمده است. حتی در حوزه اجتماعی هم این واقعه مکررا تأثیرگذار بوده، با فاصلههای زمانی کم، خونخواهیهایی صورت گرفت و بعدها در طول تاریخ، بارها جنبشهای اجتماعی و قیامهایی با نام امامحسین(ع) داشتهایم که از عاشورا متاثر بودهاند. میخواهم بگویم عاشورا نه فقط بر هنر و ادبیات، بلکه بر حوزههای گوناگون همواره تأثیرگذاری داشته است. در ادبیات، نه فقط در ادبیات فارسی بلکه در ادبیات عرب هم واکنشهای متاثر از عاشورا را میبینیم. خود واقعه عاشورا، پر از ادبیات است. کافی است یکبار رجزهایی را که در کربلا خوانده شده مرور کنیم تا ببینیم چقدر ادبی هستند. ادبیات عاشورایی هم باقیمانده بستر اتفاقی است که در کربلا افتاده است. همه درامهایی که ادبیات میشناسد، در این واقعه مرور میشود. موضوعاتی مانند انتقام، حماسه، مقابله با ظلم، دفاع از نزدیکان، تشنگی، آبرسانی و... که در تاریخ و ادبیات ریشه دارند و درباره آنها داستانها و شعرهای زیادی نوشته شده است، در اصل اتفاقی بهصورت فشرده و در زمانی کوتاه رخ دادهاند.
نشانههای وجود این ظرفیت چه هستند؟
در ادبیات عاشورایی، آثاری داریم که بعد از آثار پیشین در جامعه مورد اقبال قرار گرفتهاند و این نشان میدهد که ماجرای عاشورا، ظرفیت بازگشت و پرداختن دارد. شعرای علاقهمند به شیعیان همیشه دوست داشتند که اثری هم درباره امامحسین(ع) داشته باشند. این علاقه در قرنهای مختلف وجود داشته و به خلق آثاری منجر شده که قدمشان بلندتر از قبلیها بوده است. اینکه این آثار باقیمانده و مورد توجه مردم قرار گرفتهاند، یعنی فرصت و ظرفیت پرداختن به ماجرا وجود داشته است. من فکر میکنم از حالا تا قیامت همچنان میشود درباره عاشورا و کربلا نوشت و کار کرد، بدون اینکه هیچ کاری جای دیگری را تنگ کند. هرچند در ادبیات، محدودیتهای جدی برای تولید آثار عاشورایی وجود دارد؛ چرا که تخیل باید از این آثار دور نگه داشته شود، با این حال آثار ادبی متعددی در این حوزه تولید شده است. نمیخواهم بگویم اثر ضعیف در این حوزه تولید نشده یا نخواهد شد.
آثار ادبی در حوزه ادبیات عاشورایی، چطور میتوانند تازگی خود را حفظ کنند و به تکرار نیفتند؟
در این حوزه باید تازگی را تعریف کنیم. اگر کسی انتظار داشته باشد راوی ماجرای کربلا در هر قالب ادبی، چیزی بگوید که تا به حال شنیده نشده، اصلا شدنی نیست. عاشورا و کربلا زمان شروع مشخص، اتفاقات معین و پایانی دارند که تغییر نخواهند کرد. اما عوضکردن زاویه دید و نحوه پرداخت، میتواند به درک از جنبههای جدیدی از واقعه منجر شود. جنبهها هم میتواند از دینپژوهی تا تبارشناسی اعراب و سیاست متغیر باشد. باید انتظارمان را از آثار عاشورایی درست کنیم، در روایت هیچکس از کربلا، اینطور نیست که حضرت عباس(ع) شهید نشود و از این بابت آثار جدیدی خلق نخواهد شد اما حتما میتوان با تغییر رویکرد و نگاه، آثاری جدید خلق کرد. شکل مواجهه مخاطب با این آثار، گویای تأثیرگذاری آنها خواهد بود. در بازار کتابهای زرد مذهبی، تعداد زیادی کتاب درباره امام حسین(ع) وجود دارد که معلوم نیست خوانده میشوند یا نه؟ در این میان آثاری هم وجود دارند که همچنان خوانده میشوند و مخاطبان آنها را به یکدیگر توصیه میکنند و این نشان میدهد که آثار مورداقبال قرار گرفتهاند. آمار فروش کتابهای این حوزه نشان میدهد اقبال عمومی به آثار عاشورایی وجود دارد، ادبیات عاشورایی زنده است و مورد استفاده قرار میگیرد.
شما موقع نوشتن مجموعه قصه کربلا چه هدف و نقشه راهی داشتید؟ آیا کار مطابق برنامهریزی اولیه پیش رفت؟
نقشه داشتم اما کار طبق نقشه پیش نرفت. من فکر میکردم با توجه به آنچه میشنویم، 10کتاب درباره امامحسین(ع) و یارانش و 10کتاب درباره دشمنانش بنویسم. وقتی پیش رفتیم، با توجه به اینکه نمیخواستم ادبیات خالص و داستان بنویسم و قصد داشتم روایتی نسبتدار با واقعیت بنویسم، متوجه شدم برخلاف آنچه فکر میکنیم، اطلاعات زیادی درباره شخصیتهای کربلا وجود ندارد. مثلا درباره حربنریاحی، حضرت علیاکبر(ع) و حتی حضرت ابوالفضل(ع) اطلاعات زیادی در تاریخ نداریم. یکسری از اطلاعات هربار بازخوانی شده و با تغییر زاویه دید و روایت، حس میکنیم اطلاعات زیادی درباره هر شخصیت موجود است، درحالیکه چنین نیست. به این ترتیب کارم جمع و جورتر شد. حین کار متوجه شدم موضوعات دیگری هم وجود دارند، مثلا شهر کوفه اهمیت دارد؛ اینکه بدانیم کوفه چه موقعیت سیاسی، اجتماعی و شهری داشته و شهری بوده که تنها برای کار نظامی بهوجود آمده، از قبیلههای مختلف ساکنانی گرفته و بهمعنایی بیهویت بوده است. بعد فکر کردم برای تکمیل روایت، باید به بعضی اتفاقات بعد از واقعه عاشورا مانند خونخواهیها پرداخته شود. بنابراین نقشه داشتم اما نقشه کاملا تغییر کرد.
چرا قصه کربلا ابتدا بهصورت یک مجموعه 10جلدی و بعد بهصورت تکنسخه منتشر شد؟
ابتدا قصه کربلا را به شکل مجموعه 10جلدی نوشته بودم اما بعدها دوباره همان خط روایت را گرفتم و اثر را در تکنسخه منتشر کردم. در نسخه تکجلدی سعی کردم روایت ادامهدار در متن وجود داشته باشد و مطالب ذوقیتر را در حاشیه کار کنم. این کار چند دلیل داشت. یکی از آنها، فیزیک کتاب است، به هر حال کتابهای مجموعهای و دورهای به راحتی پیدا، فروخته و نگهداری نمیشوند. من همیشه مرجع این سؤال بودم که فلان موضوع در کدام جلد کتاب است؟ احساس کردم این ظرفیت وجود دارد که مجموعه به شکل یک کتاب هم منتشر شود. ضمن اینکه ابتکاراتی مانند کتاب صوتی و الکترونیکی هم وارد بازار کتاب شده که اگر تعداد جلدها زیاد باشد، بیشتر باعث سردرگمی مخاطب خواهد شد. به این ترتیب اثر را با یک تدوین جدید، به شکل تکنسخه منتشر کردم.
از احتمال ترجمه قصه کربلا به زبانهای اسپانیایی و پرتغالی خبر داده بودید، نتیجه چه شد؟
از اینکه این کار انجام شده یا نه خبر ندارم اما امتیاز ترجمه آثار به زبان اسپانیایی و پرتغالی با نگاه به کشورهای آمریکای جنوبی، فروخته شده است. بنابراین ناشر قطعا قصد دارد این کار را انجام دهد. البته ترجمه روسی اثر موفق بوده است.
آثار عاشورایی که نوشتهاید، برای شخص خودتان چه تفاوتی با باقی آثارتان دارد؟
ادبیات یعنی زندگی، ادبیات بازنمای زندگی جاری ماست. امامحسین(ع)، بخش مهمی از هویت ماست و من این موضوع را در ماجرای کتاب پنجرههای تشنه بیشتر از قبل لمس کردم. یکی از مهمترین پارامترهای هویتی این جغرافیا و این فرهنگ، عاشوراست؛ نام امامحسین(ع) که میآید، رفتارها یکشکل میشود و امامحسین(ع)، ریسمان اتصال هویتی ماست؛ پس اصلا از زندگی ما جدا نیست. من نمیپسندم که آثار عاشورایی را در دستهبندی مذهبی جای دهیم و بگوییم موضوع مثلا اجتماعی نیست؛ چراکه امام حسین(ع) و زندگی او جنبههای متفاوتی دارد که همه آنها مهم هستند. مثلا حضرت وقتی از مدینه حرکت کردند، مذاکرات شروع شد، هربار با مخاطبان مختلف با زبان مناسب خودشان، در دارالخلافه و مسجد گفتوگو کرده، در مواقع لزوم با بصره نامهنگاری کرده، حتی در شب عاشورا با فرمانده دشمن گفتوگو کرده و میبینیم که حضرت چقدر مذاکره را پیش برده است. این جنبهها تنها در دستهبندی مذهبی به شکل امروزی جا نمیگیرد و جنبههایی از زندگی است. من از اینکه تنها در بازه زمانی محرم به امام حسین(ع) بپردازیم، دلخوش نیستم. نه به این معنا که نباید عزاداری کنیم بلکه سؤالم این است که چرا مواقع دیگر به عاشورا توجه نکنیم؟ برای لحظهلحظه اتفاقاتی که در زندگی ما میافتد، تمام زندگی امام حسین(ع) قابل توجه و آموزنده است.
در پنجرههای تشنه همین اتفاق افتاده، یعنی شاهد مواجهه مردم با موضوع عاشورا و امامحسین(ع)، قرنها بعد از واقعه هستیم.
پنجرههای تشنه، روایت مواجهه مردم با امامحسین(ع) در موضوع انتقال ضریح حضرت از قم تا کربلاست. مخاطبانی به من گفتند که کتاب را خواندهاند، با روایتها خندیدهاند و گریه هم کردهاند. گاهی از من ایراد میگرفتند که چرا بخشهایی از روایتها طنز است و پاسخ من این بود که در زندگی هم خنده هست و هم گریه. من در ماجرای انتقال ضریح، به چشم خود دیدم که چقدر مردم شبیه همدیگر هستند؛ از پایتختنشینان گرفته تا اهالی قم و اعراب خوزستان و لرهای خرمآباد و مردم ساوه و اراک، همگی واکنشی شبیه به هم در این ماجرا داشتند. خواندن این کتاب از این زاویه هم میتواند جذاب باشد.
زیر ستونهای ضریح ششگوشه
من از قم همراه کاروان انتقال ضریح امامحسین(ع) شدم تا کربلا، ضریح قبل از اربعین به مقصد رسید و تصمیم گرفته شد بهدلیل شلوغی کربلا در این زمان، کار نصب به بعد موکول شود. چندماه بعد موقع نصب ضریح، من به دلایل مختلف نتوانستم در کربلا حضور پیدا کنم. به یکی از همسفران این مسیر گفتم حیف که آنجا نیستیم. کتاب هنوز نوشته نشده بود و من مشغول کار بودم، به همین دلیل تصوری از اینکه کتاب قرار است به کجا برسد نداشتم. آن همسفر که حسرت و دریغ مرا از حضور نداشتن موقع نصب ضریح شنید، به من خبر داد که نام تمام افراد و دستاندرکاران این کار را در کاغذهایی بهصورت خیلی ریز و فشرده نوشته و هر طور بوده زیر ستونهای ضریح ششگوشه جا داده است. نمیدانید برای من بهعنوان کسی که یکماه تمام همراه آن تریلی و ضریح شهر به شهر رفته بودم، دیدن چنین نشانهای چقدر شیرین و ارزشمند بود. حالا که اینجا نشستهام میدانم نامام زیر ستون ضریح حضرت(ع) وجود دارد و برایم نشانهای است که نوکری امام حسین(ع) را کردهام و این نشانهایاست بین من و او.
در همینه زمینه :