
روایت سبزترین سالخوردگان
درخت در ایران، کاربریهای مختلف و جلوههای گوناگونی در تاریخ داشته است

مهرداد موسوی خوانساری:
از سطح زمین تا سقف آسمان، بلند قامت و استوار قرنهاست که ایستاده. او شاهد صدها رویداد تاریخ ساز بوده. از گرد و خاک سپاهیان گرفته اسکندر مقدونی تا طوفان مغول و تاتار اما قامتش زیر سنگینی هزارههای گمشده تا روزگار پرهیاهو هرگز خم نشده است.
700 سال پیش حمد الله مستوفی وقتی از یزد عبور میکرده با او دیداری کوتاه داشته و نوشته: «آنجا سروی است که در جهان شهرتی عظیم دارد. چنانچه سرو کشمیر و بلخ شهرتی داشته و اکنون این از آنها بلندتر و بزرگتر است.» درخت سرو اَبَرقو امروزه یکی از کهنسالترین موجودات زنده این جهان است. آنقدر کهنسال که کاشتنش را به حضرت زرتشت و پسر حضرت نوح نسبت میدهند. هرچه باشد این درخت بیمانند راه خود را به تاریخ انسانها هم باز کرده و گویی بخشی از میراث ناملموس زندگی همه ایرانیان شده است.
در تاریخ، درختان مشهور دیگری هم بودهاند که شهرتشان را تنها به دلیل زیستن گیاهی به دست نیاوردهاند. برخی از آنها نزد انسانها تقدسی ویژه یافتهاند، بعضی زینت بخش باغهای ایرانی شدهاند و برخی دیگر در میان چرخ دندههای صنایع قدیم نقشی مفید در زندگی بشر باز کردهاند. این داستان همزیستی درختان و انسانهاست. یک همزیستی تاریخی و یک داستان سرگرم کننده.
ریشه در خاک ایران
از درختان افسانهای هیرکانی و جنگلهای اسطورهای مازندران که بگذریم، در گوشه و کنار ایران، درختان کهنسالی به چشم میخورند که بخشی از تاریخ نانوشته را در سلولهایشان حفظ کردهاند. استان پهناور خراسان شمالی با 16 درخت ثبت ملی شده جزو استانهایی است که بیشترین تعداد درختان کهنسال را دارد. درخت ارس یا سرو کوهیِ شیروان به تنهایی قدمتی حدود 2700 سال (یعنی پیش از عصر هخامنشی) دارد و یکی از سه درخت کهنسال ایران محسوب میشود.
درخت گردوی چپانلوی شیروان اگرچه سن و سال درخت هخامنشی را ندارد اما خاطرات عصر صفوی را در نهادش ذخیره کرده است. قطر تنه این درخت گردو، حدود سه متر است و هماهنگی خوبی با اقلیم منطقه برقرار کرده است. کیلومترها آنسوتر در خراسان جنوبی چندین درخت هزارساله وجود دارد که ورود اسلام به ایران را به چشم دیدهاند. درختان سرو کهنسال قائن و طبس که حدود 1500 سال عمر کردهاند دوتا از این درختان هستند. درخت دیگر هم چنار چهارصد ساله شهرستان درمیان است که یادگاری از عصر صفوی است.
درمیان یادگارهای باستانی استان فارس، باغهای شیراز و درختان کهنسالش حال و هوای دیگری دارند. درختان سر به فلک کشیده سرو و نارنج درباغ نظر که به دوران پیش از کریمخان زند بازمیگردد در کنارچنار بیبی حوزه شهرستان جهرم و درختان بنه در بن دشت تعدادی از درختان پر سن وسال استان فارس هستند، اما شیراز است و سروهای راست قامت و بلند بالایش. سروهایی که زینت بخش آرامگاه حافظ و سعدی است و در نگارگری ایرانی هم جایگاه والایی دارد.
تعدادی از قدیمیترین سروهای این استان در چهارباغ قوامی در شهرستان کوار دیده میشود. باغ تاریخی قوامی با کوشکهای قاجاری و پهلوی، حدود 60 سرو کهنسال دارد که چهارباغ تاریخی این استان را شکل داده است. سرو کوشک بیدک هم با 15 متر ارتفاع حدود 300 سال و سرو کلانی اندکی بیش از آن عمر کردهاند. پایتخت جوان ایران یعنی تهران هم از داشتن درختان کهنسال بیبهره نمانده. چنانکه امامزاده یحیی در محله عودلاجان تهران چنار بسیار قدیمی با سنی حدود 900 سال دارد. یعنی قرنها پیش از آنکه تهران از روستایی کوچک به پایتختی غول آسا تبدیل شود،این درخت جان داشته است.
این امامزاده در دوره خوارزمشاهیان بنا شده اما وجود این درخت کهنسال، نشان دهنده وجود مجموعهای قدیمی تر از این امامزاده است. قدیمیترین چنار تهران آنقدر عمر کرده که تنه قطورش از شکل یک درخت معمولی خارج شده و آثار قفل و دخیلهای فراوان بر پیکره اش به چشم میخورد. این قبیل چنارهای کهنسال معمولا مکانی برای کسب و کار هم میشدهاند. چنانکه سالخوردگان محل میگویند یک کفاش تا همین چند سال پیش در تنه قطور چنار امامزاده بساطش را پهن کرده بوده و مشغول کار بوده است.
درست مثل چنار تاریخی باغ زرشک اصفهان که تا چند دهه پیش چایخانهای در آن دایر بود. درخت باستانی ابرکوه یزد هم شاید کمتر نیاز به معرفی دارد. سروِ تاریخی این شهر به تنهایی به اندازه همه موجودات زنده این کشور عمر کرده است. از این پیرترین موجود زنده ایران که بگذریم در استان یزد حدود 50 درخت کهنسال از قبیل گردو و زبان گنجشک و چنار وجود دارد. بیشتر این درختان بین 800 تا 1100 سال عمر کردهاند که با توجه به قدمت شهرنشینی در این استان امری طبیعی جلوه میکند.
برخی از این درختان عمیقا با تاریخ و فرهنگ مکانهایی که در آن روییده است، پیوند دارند. مانند درخت سرو 1500ساله طبس که مردم آن نواحی، آن را گرامی میدارند و به آن دخیل میبندند یا چنار 1400ساله روستای چکچک که قدیمیترها معتقدند پس از دوبار ریزش کوه، این درخت دوباره رشد کرده است. یک درخت زبان گنجشک سالخورده هم در میبد هست که مردم محلی از چوب آن برای ساختن نخل در عزاداریهای ماه محرم استفاده میکنند.
شهرستان مهریز یزد هم درختان قدیمی عجیبی دارد. یکی از آنها که بیش از 2000 سال عمر کرده آثار نوک دارکوب روی تنهاش به وفور دیده میشود. چنار 1000 ساله مهریز هم آنقدر مورد احترام اهالی شهر است که سرنوشتی مانند ققنوس، پرنده افسانهای برایش روایت میکنند. عدهای معتقدند که این درخت هر هزارسال یک بار آتش میگیرد و خود به خود خاموش میشود. ظاهرا 20 سال پیش این درخت یک بار آتش گرفته اما خوشبختانه هنوز سرپاست.
از کارخانههای صنعتی تا زیارتگاههای مقدس
درختان تناور و سالخورده در ایران همواره جلوههای گوناگونی از کاربریهای متفاوت نشان دادهاند. گاهی تنه قطور یک چنار در یک کارخانه باستانی روغن گیری به نام عصارخانه اهرم اصلی گرفتن روغن میشود و گاهی در یک امامزاده، دلگرمی زائرین آن مکان مقدس میشود.
در عصارخانه تاریخی بازار قیصریه اصفهان یکی از کهنسالترین درختان چنار این شهر تا همین چند دهه پیش حدود چهارصدسال بود که کاربری صنعتی خود را حفظ کرده بود. امروزه هم با عملیات حفظ و نگهداری که بر روی آن انجام شده، زیباترین بخش موزه عصارخانه است. میگویند این درختی از درختان چهارباغ بوده که در همان ابتدای دولت شاه عباس پیش از ساخته شدن عمارت عصارخانه وارد بازار میشود و به مکان فعلی اش حمل میشود. سپس عمارت را میسازند و چنار چهارباغ میشود اهرم و وزنه اصلی این کارخانه صنعتی. یک چنار معروف دیگر هم در عصارخانهای دیگر فعال بوده که به چنار جهاننما مشهور بوده است.
دلیل این نامگذاری هم، مکانی بوده که چنار از آن میآمده. کاخ جهان نما در ابتدای چهارباغ صفوی قرار داشته و از آنجا که چنار مذکور را از نزدیکی آن بریده بودهاند به همان نام شناخته میشده. متاسفانه از عصارخانه و چنار اهرمش امروزه نشانی باقی نیست جز ویرانه ای. جدا از این کاربری ویژه صنعتی، برخی از درختان به دلایل مختلف مورد احترام و اعتبار معنوی شهروندان قرار میگرفتهاند. چنار تاریخی امامزاده اسماعیل اصفهان چنین ویژگی داشت.
این امامزاده بسیار قدیمی فارغ از ارزشهای معماری و تاریخی منحصر به فردی که دارد، در قدیم درختی داشته که مورد توجه بسیاری از مردم اصفهان بوده است. گفته میشود چنار امامزاده اسماعیل در دوره شاه صفی کاشته شده بوده و مردم قرنها به آن دخیل میبستهاند. اما هنگامی که نهر کنار امامزاده بیآب میشود، این چنار کهنسال هم کم کم میخشکد و میمیرد.
جلالالدین همایی که درخت را در زمان حیاتش دیده نوشته:«... در مجاورت امامزاده، شعبهای از مادی فدن عبور میکند...در ساحل این نهر چناری است بس تنومند و کهنسال که محیط ساقش از ده ذرع متجاوز است و داخل آن خالی شده و پوسیده، فقط بدنه اش سبز مانده که تنه بر شاخ و برگ از آن روییده که به قرینه نمو چنار در خاک اصفهان، بیش از 600 سال دارد که آن هم به نوبت خود از یادگارهای تاریخی است.»
میرزاحسن خان جابری انصاری هم میگوید این چنار در سال 1320 خود به خود آتش گرفته بوده. با این حال تنه قطور آن اما همچنان پابرجا بوده تا بالاخره چند دهه پیش به استناد نقل قولهای مردم محلی، چهار نفر اقدام به آتش زدن آن میکنند و هر چهار نفر هم سرنوشت بدی پیدا میکنند!!
درخت لور یا انجیر معابد هم در اقلیمهای جنوبی ایران شهرت و احترام زیادی در قدیم داشته است. شکل عجیب این درخت و افسانههای پیرامونش، جنوبیها را همواره به خود مشغول میداشته است. این درخت که در شهرهایی مثل کیش و قشم و چابهار رشد میکند، در اصل از هندوستان و جنوب شرق آسیا وارد ایران شده است. قدیمیترین درخت انجیر معابد ایران حدود 600 سال عمر دارد که گفته میشود در عصر تیموری وارد ایران شده و در روستای توریان جزیره قشم قرار دارد.
فارغ از جنبههای مصرفی میوه زیتون، خود درخت زیتون هم به دلیل حضور پر رنگی که در آیات قرآن کریم دارد همواره از تقدسی ویژه نزد ایرانیان برخوردار بوده است. این درخت همچنین در یونان و روم باستان هم دارای جنبه نمادین بوده و حتی امروزه به عنوان نمادی از صلح هم شناخته میشود.
قاسم بن یوسف هروی در کتاب معروف ارشادالزراعه که در قرن 10هجری قمری در هرات نوشته به این تقدس درخت زیتون اشاره کرده:«درخت زیتون به موجب نص قرآن درخت مبارک است و از این جهت گفتهاند که کسی که درخت زیتون مینشاند و محافظت آن بکند میباید که پرهیزکار و زاهد باشد تا از آن درخت بار بسیار آورد و از آن منفعت تمام باید.» میوه این درخت هم دارای تقدس بوده و اعتقاد به مشکل گشا بودن آن در قدیم وجود داشته است.
شهروندان چوبی نصف جهان
«من هرگز در صدد ترسیم نقشه اصفهان برنیامدهام، و آن را نکشیدهام، دورنمای آن را نیز جز آنچه در آغاز این سیاحتنامه آمده طرح نکردهام، امّا همین قدر میگویم که... از هر سو بدان بنگریم بسان جنگلی انبوه و پردرخت مینماید که از خلال درختان سر به آسمان کشیدهاش چندین گنبد و مناره و گلدسته...جلوهگری میکند...» ژان شاردن سفرنامه نویس مشهور عصر شاه سلیمان صفوی، اصفهان را در آن روزگار همانند یک جنگل تشبیه میکند که عمارتهای شهر از میان آن سربرآوردهاند.
بنابراین بیجهت نیست که لقب باغشهر را به اصفهان صفوی دادهاند. وجود زاینده رود و نهرهای منشعب از آن، این امکان را برای اصفهانیها فراهم کرده بوده که باغها و بوستانهایشان را در دل پایتخت ایران صفوی طرح ریزی کنند. بنابراین بیجهت نیست که درختان این شهر در حافظه جمعی مردم نقش بسته باشند. درختانی که بسیاری از آنها دیگر نیستند اما گاهی محلهای را به نام آنها میشناسند. مثل محله پاچنار یا محله «پادرخت سوخته» که اشاره به درختی کهنسال دارد که پیکرهاش را زمانی سوزاندهاند.
افزایش باغ و بوستانها در دوره صفوی لزوم کاشت درختان آشنا با اقلیم شهر و زیبا را مطرح کرد. بدین ترتیب درخت چنار به عنوان پوشش گیاهی غالب انتخاب شد و کاخها و گذرهای شهری از این درخت پر شد. البته ژان شاردن سفرنامه نویس دوره صفوی دلیل دیگری برای رواج کشت درخت چنار نوشته است: «ایرانیان مدعی هستند که به خاطر وجود درخت چنار از ابتلای طاعون در امانند. خلیفه سلطان، صدراعظم شاه صفی اول ... همیشه به شاه میگفته است که پس از کشت درختان چنار فراوان به دستور پدر تاجدار وی (شاه عباس) شهر و حومه اصفهان از هجوم طاعون بر کنار مانده است.»
چنارهایی که تا همین یکصد و پنجاه سال پیش هم بسیاری از آنها هنوز باقی مانده بودند، درختانی سیصد ساله که طمع بسیاری را در دستگاه ظلالسطان حاکم وقت اصفهان برمی انگیخت. کمبود بودجه شدید دوره قاجار و کینه ظلالسطان به شاهان صفوی باعث راه افتادن موج تخریب کاخهای صفوی در اصفهان شد. این موج ویرانگر خیلی زود دامن درختان کهنسال این شهر را هم گرفت. به طوریکه کلیه چنارهای تاریخی گردشگاه چهارباغ را به دستور ظلالسطان بریدند و در ساخت باغ مشهور او به نام «باغ نو» استفاده کردند.
اگر هم چناری از دست ظلالسطان نجات پیدا میکرد زیر تازیانه طوفان کمر خم میکرد. مانند این گزارش از روزنامه فرهنگ که در همان دوره چاپ شده: «چند روز قبل از این در اصفهان هوا انقلابی پیدا کرده، دو، سه روز بادهای شدید میوزید. درخت کاجی بزرگ تنومند که دوره قطرش تقریبا دو ذرع بیشتر میشد در وسط چهارباغ قدیم بود که از قرار مذکور در زمان سلطنت شاه عباس ماضی صفوی... غرس شده و تقریبا سیصدسال از وقت غرس آن گذشته و در حقیقت از آثار قدیمه این ملک بود و کمال رشد و ترقی را هم داشت، از زمین کنده شده به خاک افتاد و این واقعه مایه حیرت و تعجب ناظرین گردیده که درختی به این تنومندی و رشد و استحکام چگونه از بیخ کنده شده است.»
برخی از این درختان تاریخی که در باغهای متعدد صفوی وجود داشته نیز در دوران نادرشاه افشار بریده میشوند و به جای آن شبدر و جو برای استفاده لشکر عظیم او فراهم میشود. یک چنار هم در دستگرد اصفهان بوده که به دلیل قدمت زیادش تبدیل به قهوه خانه شده بوده است. درست مثل چنار معروف باغ زرشک که تا همین چند دهه پیش هم پیکره بیجانش کنار خیابان چهارباغ بالا وجود داشته و پیش از آن کارگران کارخانههای ریسندگی و بافندگی اطراف آن در پیکره تنومندش چای دم میکردند و غذا طبخ مینمودند.
خوشبختانه، پیکره بیجان چند درخت کهنسال دیگر هنوز در گوشه و کنار شهر حفظ شدهاند. مثل درختان هزار و چند ساله مسجد لنبان که مردم معتقدند امام حسن(ع) هنگام عبور از اصفهان دمی زیر سایه این درختان استراحت کرده و اسبش را به آنها بسته. یا درخت تاریخی تکیه میرفندرسکی قبرستان تخت فولاد اصفهان، جایی که مقبره میرفندرسکی عارف مشهور عصر صفوی در کنار تعداد زیادی از خاندان بختیاری از جمله سردار اسعد و صمصام السلطنه قرار دارد. این تکیه تاریخی میزبان یک درخت کاج بسیار قدیمی است که سالها از مرگش میگذرد اما پیکره بیجانش به خوبی حفظ و نگهداری شده است. هیچ بعید نیست که این کاج غولپیکر، میرفندرسکی را در حال تدریس در مدرسهاش از نزدیک دیده باشد!
مقبره خواجه نظامالملک و ملکشاه سلجوقی در اصفهان نیز با درختان چنار تنومندش معروف بودهاند. در عکسهای بهجا مانده از دوره قاجار، چناری که بر ایوان مقبره سایه میاندازد هنوز بهچشم میخورد. چناری که اسم خود را به آن محله هم داده است.
استاد جلالالدین همایی درباره این درخت نوشته:«در این موضع درخت چناری است بس کهنسال که به نظر ارباب خبرت نهصد سال یا متجاوز، از عمر او میگذرد و به احتمال قوی مربوط است به عهد ملکشاه و خواجه نظامالملک وزیر. این چنار را عامه اهالی چنار «دال بیتی» (تغییریافته کلمه دارالبطیخ) مینامند...».
دارالبطیخ نام محلهای است که مقبره سلطنتی سلجوقی در آن واقع شده است. شوربختانه چنار سلجوقی مقبره خواجه نظامالملک از بین رفته اما چندتا از چنارهای صفوی چهارباغ امروزه خوشبختانه در حریم تاریخی مدرسه چهارباغ(سلطانی) سالم باقی ماندهاند و تنها درختان به یادگار مانده از گردشگاه چهارباغ صفوی هستند.
بوستان
زیر سایه سار درختان در باغ ایرانی
باغ سازی ایرانی مثل سرودن شعر و غزل میماند. پر از عشق و عاطفه و سلیقه است. مهندسی دقیقی دارد و خلاقیت فراوانی در آن به کار میرود. نام درخت سرو بیش از 60 بار در غزلیات حافظ آمده است و راست قامتی و زیبایی ظاهر این درخت را حافظ شیرازی به جلوه معشوق نسبت داده است. از سوی دیگر درختی مانند سرو جایگاه شگفت انگیزی در سنگ قبرهای قدیمی دارد. بر بسیاری از سنگ قبرهای تاریخی، نقش سرو با هدف جاودانگی و بیمرگی در دنیای بازپسین نقش شده است.
چون سرو نمادی از جاودانگی و همیشه سبزی است. اینگونه است که ادبیات و باغبانی و عرفان در هم آمیخته میشود. اما باغسازی ایرانی به تنهایی خودش دنیای عارفانهای دارد. دنیایی که به همان اندازه علمی و مهندسی شده نیز هست. به ویژه در بخش پوشش گیاهی که یکی از مهمترین بخشهای باغ ایرانی است. ایرانیان قدیم گیاهان متفاوتی در باغها کشت میکردهاند اما همواره بین گل و درخت یک تعادل پایدار برقرار بوده است. درختان نقش سایه انداختن و تشکیل سایه سار را بازی میکردهاند.
درختانی نظیر چنار در این زمینه به ویژه در دوره صفوی در باغهای ایرانی بسیار استفاده میشده است. مکانهایی از باغ را که درختان سایه گستر در آن کاشته میشده، براساس اسناد باغبانی ایرانیان قدیم به چهار بخش تقسیم کردهاند. بعضی از درختان در کنار دیوار حاشیه باغ کاشته میشده به طوریکه هم داخل و هم خارج از باغ را سایه دهی میکرده است. مانند درخت جوز که به دلیل حجم زیاد شاخ و برگش در کنار دیوار باغها کاشته میشده و کوچه باغها را صفا میبخشیده.
خواجه رشیدالدین فضل الله وزیر مقتدر دوره مغول در کتاب «احیاء و آثار» مانند یک باغبان چیره دست به تشریح جایگاه درختان در باغسازی پرداخته و درباره ویژگی سایه گستری درخت جوز نوشته:«... و درخت جوز چون درخت بزرگ است و بسیار سایه دارد در باغات نشاید کاشتن، چه باغ را به زیان آرد. معهود آن است که آن را در بُنِ دیوار باغ بکارند تا سایه بعضی بیرون باغ و بعضی در بن دیوار اندازد...». برخی دیگر از درختان در کنار جویها و نهرهای جاری در باغ کشت میشدهاند.
مانند سنجد و بادام و زردآلو. خواجه رشیدالدین درباره تعادل تبخیر آب جوی و استفاده درخت سنجد از این آب نوشته: «... کنار جوی محکم شود و آنچه به هر وقت آب خراب کند ایمن ماند. و هرچند ریشه آن از جوی آب خورد لیکن سایه آن حرارت آفتاب از جوی باز دارد و آن مقدار آب که به واسطه حرارت آفتاب مصون نمانده باشد زیاده از آن بود که بیخ آن بخورد...». بعضی درختان هم ویژه سایه دهی به کوشک یا کاخ اصلی باغ بودهاند.
مانند درخت چنار و سفیدار که هم از نظر نظم رویش بسیار زیبا بودهاند و هم سایه گستری زیادی داشتهاند. و سرانجام بسیاری از درختان با نظم مهندسی شده در فضاهای میانی، خیابان کشیهای باغ را صورت بندی میکردهاند. مانند درخت بید و شلیل و شفتالو. شگفت انگیز است که ایرانیان قدیم برعکس امروز، حتی در کاشت انواع درختان نیز مصرف آب را کاملا زیر نظر داشتهاند و در آن صرفه جویی میکردهاند. آنها درختانی با مصرف پایین با درختان پر مصرف پیوند میزدهاند و از این طریق به یک تعادل چشمگیر دست مییافتهاند.
در برخی شرایط هم درختان پر مصرف را در کنار چمنزارها و جویبارهای باغ میکاشتهاند تا از آبیاری پرحجم آن منطقه بهره مند شوند. مثل درخت بِه که مصرف آبش زیاد است. هروی صاحب کتاب ارشادالزراعه در این باره نوشته: «درخت بِه را آبی گویند که آن را آب زیاده از همه درختان میوه دار باید و اکثرا بر کنار جوی که در باغات ایشان روان باشد نشانند و از حوالی آن شاخههای زاید ببرند و بپیرایند.»
چشم در چشم تاریخ
بلند قامت هزار ساله
اگر سرو ابرقو در سفرنامه حمدالله مستوفی، انعکاسی چند صد ساله دارد، یک سرو هزارساله دیگر انعکاسی ماندگار در تاریخ ایران یافته است. سرو کهنسال هرزویل در منجیل آنقدر قدیمی است که میگویند ناصرخسرو در سفرنامه اش به آن اشاره کرده است.
هرچند در سفرنامه هزارساله ناصرخسرو از شهری به نام مشابه هرزویل صحبت شده اما خبری از سرو تاریخی این منطقه در آن نیست. در عوض ناصرالدین شاه در سفرنامه فرنگش شرح عصرانه شاهانهای که زیر این درخت میل کرده را نوشته و تصویری از موزیکانچیهای دربار که در لابه لای شاخ و برگ سرو هرزویل برایش مینواختهاند، ثبت کرده است. این سرو آنقدر بلند بالا است که نرسیده به روستا از فاصله بسیار زیاد میتوان قامتش را دید.
ارتفاع سی متری و قطر چهارمتری تنه آن، ناخودآگاه احترام زیادی در بیننده برمی انگیزد. انگار که چشم در چشم تاریخ ایستاده ای. بعضی سن این درخت را هزار سال و بعضی دیگر آنرا سه هزارساله میدانند. اما هرچه که هست خوشبختانه سرو هرزویل و درختان کهنسال مشابه آن اینجا و آنجا هنوز به چشم میخورند و افسوس نبودن درختانی مانند سرو کاشمر را کم میکنند. سرو کاشمر درختی بوده که بیهقی در کتاب تاریخ خود از آن یاد کرده و معتقد است به وسیله حضرت زرتشت کاشته شده بوده و متاسفانه به دست خلفای بغداد بریده میشود.
در حاشیه
درخت از نقره، میوه از لعل بدخشان
قرنها پیش از رواج ساختن گلها و درختان مصنوعی، ایرانیان افقهای جدیدی در این زمینه گشوده بودهاند. آنها درختان و گیاهانی از زر و سیم ساخته بودهاند که میوههایشان از جواهرات و طلا و نقره بوده است. گیاهانی خیره کننده که برعکس گلهای مصنوعی امروزی نه تنها دل را نمی زده بلکه چشم از تماشای آن سیر نمی شده است.
فردوسی در شاهنامه از درخت کیخسرو، شاه افسانهای خبر میدهد که سراسر از طلا و نقره ساخته شده بوده. تنه آن از نقره بوده و شاخههایش از طلا و یاقوت. استفاده از چنین گیاهانی در دربار غزنویان و مغولان نیز رواج داشته است. اما هیچکدام به اندازه درخت جواهرنشان تیمور لنگ مشهور نیست.
کلاویخو سفیر اسپانیا به دربار تیمورگورکانی هنگامی که در سمرقند به دیدار تیمور میرود، در کاخ او چشمانش به این درخت دل انگیز خیره میماند:«... در کنار میز درخت زرینی بود شبیه به کاج که شاخههای آن به کلفتی ران آدمی بود و شاخههای کوچک از آنها به راست و به چپ منشعب گشته بود که بر آنها برگهایی درست مانند برگ کاج ساخته بودند.
این درخت به بلندی یک نفر بود و پایین آنرا چنان ساخته بودند که گویی ریشه آن از ظرف بزرگی که در آنجا بود روییده است. میوه این درخت همه از لعل بدخشان و زمرد و فیروزه و یاقوت کبود و یاقوت معمولی به مقدار فراوان و مرواریدهای گرد درشت شرقی فوق العاده زیبا بسیار بود.
این گوهرها را به درخت مزبور نصب کرده بودند و نیز انبوهی از پرندگان کوچک زرین بر روی آن کار گذاشته بودند که بر روی آنها لعابهای رنگارنگ زده بودند که پنداری این پرندگان بر شاخهها نشستهاند. برخی از این پرندگان بالها را گسترده بودند که گویی میخواهند پرواز کنند و بعضی بالها را بسته بودند چنانکه پنداری همین الان نشستهاند. بعضی دیگر مشغول خوردن از میوهها بودند و به یاقوت و فیروزه و دیگر گوهرها و یا مرواریدهایی که ظاهرا بر شاخههای درخت روییده بودند، نوک میزدند.»
گشت و گذار
درختان، ستونها، ایوانها
اینطور که معلوم است مهندسان و هنرمندان دوره صفوی پرنده بلند پرواز خلاقیتشان را به هیچ وجه محدود نمی کردهاند. آنها با کمک ویژگیهای تکرار شونده معماری ایرانی در آن دوره، بناهای ترکیبی زیبایی به وجود میآوردهاند که تا همین امروز جادوی دلپذیرش در جهان پراکنده است. در قزوین، عمارتی که به چهلستون مشهور شده و بخشی از دولتخانه صفوی در آن شهر است، نمونهای از خلاقیت معمارانه آن دوره را نشان میدهد. کاربرد درختان علاوه بر استفاده از چوب آنها در بخشهای مختلف یک بنا، در چهلستون قزوین شکل دیگری هم دارد. استفاده از یک درخت کامل به عنوان ستون در عمارتها وقتی که در عصر صفوی رواج پیدا کرد، انواع مختلف معماریها از دل آن بیرون آمد. شکل کامل تر ایوان ستون دار در بناهای این دوره را میتوان در کاخ چهلستون و عالی قاپوی اصفهان مشاهده کرد.
در چهلستون اصفهان، بیست ستون برافراشته که هر کدام یک درخت چنار چهارصدساله به قطر تقریبی 75 سانتی متر است سقف عظیم این بنا را نگه میدارد. از آنجا که عدد چهل نزد ایرانیان نشانهای از کمال بوده، کاخ را بدان نامگذاری کردهاند. البته بعضی هم میگویند انعکاس ستونها در استخر جلوی بنا وجه تسمیه اش بوده است. در هر حال، ایوان ستون دار این کاخ که در زمان اوجش، با آینهها و ورقههای طلاو نقره مزین بوده است، نبوغ مهندسان و هنرمندان ایرانی را نشان میدهد.
افسوس که این نبوغ در انتهای دولت صفوی با مهاجرت بسیاری از هنرمندان به هندوستان و ضعیف شدن دولت مرکزی رو به افول گذاشت. به طوریکه وقتی در رمضان سال 1118ه.ق آتش به دامان چهلستون افتاد، شاه سلطان حسین خاموش کردن آنرا به دلیل مخالفت با تقدیر الهی منع کرد. حتی بعد از این همه سال هم میتوان حسرت کسانی را که شاهد سوختن یک شاهکار هنری و معماری بودهاند، احساس کرد. بدین ترتیب میگویند کاخ چهلستون شاه عباس دوم در آتش سوخته و بنای فعلی را پس از آن آتش سوزی دوباره به طور کامل مرمت کردهاند.
دوره شاه عباس دوم به نوعی دوره رواج ایوانهای ستون دار بوده. ایوان مشهور عالی قاپو در میدان نقش جهان نیز در همین دوره ساخته شده. جایی که هجده ستون چوبی، کاخ شاه صفوی را بر میدان اصلی شهر اشراف بخشیده است. عالی قاپو تنها کاخ سالم باقیمانده از دوره صفوی(و حتی تاریخ ایران پیش از قاجار) است که پیکره اش سالم مانده است. هرچند دیگر از تزئینات باشکوه داخل آن خبری نیست. تجربه حضور در ایوان ستون دار این بنا و تماشای میدان نقش جهان از فراز آن بیشک تجربهای فراموش نشدنی است.
انگار که در جنگلی مصنوعی از درختان چنار، شکوه پایتخت صفوی را زیر پای داشته باشیم. میگویند ستونهای این دوبنا از درختان چنار چهارباغ تراشیده شده است. ساموئل بنجامین که در دوره قاجار در ایران بوده تصویری جالب از ساختن این ستونهای درختی ارائه کرده است. البته از درخت تبریزی: «هنگامیکه بخواهند ستونی را بسازند تنه یک درخت تبریزی را بلند کرده و در زمین فرو میکنند و بعد بامهارت زیاد و بدون داشتن ابزار و آلات هندسی روی تنه درخت گچ مالیده و روی این گچ با خطوطی که به وسیله دست خود میکشند گچ بریهایی به وجود میآورند و در مدت کوتاهی یک ستون زیبا و محکم برپا میکنند.
البته اگر خط کش و گونیا روی این ستون بگذارند شاید صددرصد صاف نباشد ولی خالی از لطف هنری نیست و استحکام لازم را هم دارد. آنها دیوارها و سقف را هم با دست خالی و با همین وسایل اولیه تزئین میکنند و این خود حاکی از منتهای ذوق و استعداد آنهاست.» اندکی آنسوتر در حاشیه گردشگاه چهارباغ، تنهاترین و یکی از زیباترین کاخهای عصر صفوی غریبانه در میان باغ بلبل نشسته است. کاخ هشت بهشت در دوران اوجش واقعا از هشت بهشت تشکیل شده بوده.
زیبایی تزئینات و نقاشیها و طلاکاریهای این کاخ بیمانند هنوز هم کم و بیش باقیمانده. به ویژه آسمانه یا گنبدخانه مرکزی کاخ که با مقرنسهای بیمانندی مزین شده است. اما اینجا هم در میان صدها درخت واقعی چنار و کاج، هشت درخت چنار تراشیده شده، ستونهای چهار ایوان این بنا را صورتبندی کرده است. در هر ایوان دو ستون چوبی نزدیک به 350 سال است که کاخ هشت بهشت را همراهی میکند. جلوهای متفاوت از خلاقیت معماران دوران شاه سلیمان صفوی.
سفرنامه
سفر داستان عارف و درخت کهنسال
مشاهده درختان تاریخی و کهنسال، تنها امروز باعث شگفتی گردشگران نیستند. بلکه قرنها پیش وقتی سفرنامه نویسان این موجودات باستانی را از نزدیک مشاهده میکردهاند نیز در حیرت فرو میرفتهاند. همچنین احترامی که ایرانیان قدیم به درختان تاریخی شان میگذاشتهاند از خلال سفرنامهها مشخص میشود. احترامی که در ردههای بالاتر زیرمجموعهای از احترام همگانی به طبیعت بوده است. ژان شاردن گردشگر و جواهر فروش فرانسوی که چندین سال از عمر خود را در ایران دوره صفوی گذرانده یکی از بهترین سفرنامههای آن دوره را نوشته است.
او در سفرنامه اش چندین بار به درختان کهنسالی اشاره میکند که مردم به آنها احترام میگذاشتهاند. مثلا هنگامی که دارد محله شیخ یوسف بناء و قبرستان زاهدی معتکف قدیمی آن را در اصفهان توضیح میدهد مینویسد: «...در گوشهای از قبرستان، چنار کهنسال دیگری است که آن نیز در نظر مردم از جمله درختان فاضل است. تنه این درخت توخالی و همانند غاری کوچک میباشد.در آن جا است و روزگار را به ریاضت و عبادت میگذراند، و آن درخت را به سبب کهنسالی اش حرمت مینهد.»
و در جای دیگر وقتی به محلهای که مقبره اوزون حسن پادشاه آق قویونلو در آن بوده اشاره میکند درخت کهنسال دیگری را در بازار نشان میدهد:«...یک مسجد، یک گرمابه،و تکیه درویشان نیز درآنجاست، و میگویند همه این بناها را شاه حسن ساخته است. اماچنین مینماید که طیّ یکی دوقرن اخیرترمیم شده است. بازاری به همین نام نیز درآنجاست. درهمین محل چناری کهن وبسیار بزرگ است که میگویندهزار سال دارد، و ازعمر زیاد کاملاسیاه شده.
این درخت را نیزچنار شاه حسن میگویند. دور این درخت ساختمان، و میان دیوارمحصورشده،و سربسیاری ازشاخههایش ازسقف بازاربیرون آمده است.» اما مگر میتوان از درخت و اصفهان و صفویه صحبت کرد و از چهارباغ زیبای این شهر چیزی نگفت.
هانری رنه دالمانی که در اواخر دوره قاجار در اصفهان بوده، تصویری از چهارباغ ارائه کرده که در آن تا حدی به نقش حیاتی درختان چنار در این باغ ایرانی پی میبریم:«چون منزل ما در نزدیکی خیابان چهارباغ واقع است اغلب اوقات میتوانیم نظری به این خیابان که سابقا شهر اصفهان را زینت میداده و بر شکوه و عظمت آن میافزوده بیندازیم...در طرفین این خیابان جدولهای عریضی با سنگ و ساروج ساخته بودند که آب اتصالا در آن جریان داشت و در حوضهای قشنگ سنگی که در محل تلاقی کوچههای عمومی واقع بود، میریخت. درختان چنار آراستهای در اطراف آن سر به آسمان کشیده و عابرین را در سایه خود از حرارت آفتاب حفظ میکردهاند و نیز در طرفین آن دیوارههای بلندی با طاقنمای قشنگ نقاشی شده جلب نظر مینموده است.
جابه جا در مقابل حوضها در کنار خیابان سردرهای مجلل و با شکوه باغهای متعدد دیده میشده که هریک نام مخصوصی از قبیل باغ تخت و باغ بلبل و باغ تاکستان و باغ درویشان و باغ کاج و باغ توتستان و غیره داشته است...».