اولین کارگردان 10 میل00یارد دلاری تاریخ سینما
این اسپیلبرگ بی پایان
محمد صادق شایسته
هفته پیش استیون اسپیلبرگ تبدیل به نخستین کارگردان تاریخ سینمای دنیا شد که مجموع فروش فیلمهایش با احتساب نرخ تورم به 10میلیارد دلار رسیده است. واقعا رقم حیرت انگیزی است این 10میلیارد؛البته قطعا به دلارش.اگر همه این پول بهخود اسپیلبرگ میرسید آن وقت او امروز یکی از 150مرد پولدار روی کره زمین بود. مردی که بیش از نیم قرن است فیلم میسازد و توانسته با تلاش و هوشمندی غبطه برانگیزی برای هر نسل، از خودش فیلم محبوبی به یادگار بگذارد. یک دهه با «دوئل» و «برخورد نزدیک از نوع سوم» و «آروارهها»، یک دهه با «ای.تی» و «ایندیانا جونز»ها و سریال «داستانهای شگفت انگیز»، یک دهه با «فهرست شیندلر» و «پارک ژوراسیک» و «نجات سرباز رایان»، یک دهه با «هوش مصنوعی» و «گزارش اقلیت» و «مونیخ» و حالا هم که احتمالا فیلم جدیدش «بازیکن شماره یک آماده» حسابی مورد توجه نسل جدید قرار گرفتهاست؛ حداقل فروشش که چنین چیزی میگوید. افراد زیادی هستند که در سینما یا خانه، مینشینند و فیلمهای اسپیلبرگ را میبینند. او هم در 72سالگی با ساختن فیلم متفاوت و جسورانهای مثل «بازیکن شماره یک آماده» نشان داد که هنوز به خوبی بلد است خودش و داستانهایش را شبیه نسلی کاملا متفاوت کند، بیآنکه نسلهای دیگر دادشان درآید. به این ترتیب هر نسلی که اضافه میشود مخاطب پر و پا قرصش میماند. فقط تصور کنید در همه این سالها با متوسط بلیت سینما در کشور آمریکا در مجموع بیش از یک میلیارد نفر برای دیدن فیلمهای اسپیلبرگ به سینما رفته اند! یعنی تقریبا یک هفتم جمعیت فعلی زمین. حالا غیرقانونیهایش یا در خانه دیدنهایش به کنار. اسپیلبرگ بدون شک در کنار جیمز کامرون، با اختلاف، پرمخاطبترین کارگردانان سینمای امروز جهان هستند. اکران موفق فیلم متفاوت «بازیکن شماره یک آماده» که اسپیلبرگ را نخستین مرد 10میلیاردی تاریخ سینما کرد، بهانه خوبی بود که ضمن معرفی خود فیلم و ویژگیهایش نگاهی هم بیندازیم به تنوع کاری این کارگردان خستگی ناپذیر در یک دهه اخیر. دههای که شاید به عجیبترین شکل ممکن برای اسپیلبرگ تمام شود.
وقتی از تنوع کاری میگوییم، دقیقا از چه حرف میزنیم؟
اگر با وجود ساختن فیلم «بازیکن شماره یک آماده» هنوز هم کسی شک داشت که اسپیلبرگ ترمز بریده، خبر ساخت پنجمین ایندیانا جونز و بازسازی عاشقانه و موزیکال ماندگار «داستان وست ساید» که رابرت وایز و جروم رابینز در سال 1960ساخته بودند از یک طرف و کارگردانی «The Blackhawks» بهعنوان نخستین تجربه ساخت یک فیلم ابرقهرمانی هم طرف دیگر، این شک و شبهه را تمام و کمال رفع کردند. اسپیلبرگ در یک دهه اخیر مثل دوندهای شده که نمیخواهد بایستاد. همین کافی است بدانید که اگر سه فیلم تازهاش طی دو سال آینده ساخته شوند او با ساخت 10فیلم سینمایی پرکارترین دهه کارنامه سینماییاش را آن هم کمی پیش از رسیدن به 75سالگی به ثبت رسانده است. در این زمینه فقط دو کارگردان سرشناس دیگر شبیه او هستند، یکی ریدلی اسکات و دیگری کلینت ایستوود. آنها نیز با وجود گذشتن از هفتاد سالگی، همچنان با قدرت و سرعت بالا فیلم میسازند. اما فرق اساسی اسپیلبرگ با آنها این است که هنوز هم از آن دو بازیگوشتر و تنوع طلبتر است و کمتر میشود ادامه مسیرش را حدس زد. کمپانی فیلم و سریالسازیاش «دریم ورکز»با قدرت در حال کار است و هر روز خبر تهیه کردن فیلم و سریالی جدید توسط او یا شرکتش با انواع و اقسام موضوعات، به گوش میرسد. خودش هم که مدام از این شاخه به آن شاخه میپرد.
از سال 2010به این طرف اسپیلبرگ در مجموع هفت فیلم سینمایی ساخته که این یعنی تقریبا سالی یک فیلم. مجموع فروش این هفت فیلم بیش از 1میلیارد و 800میلیون دلار است که میشود متوسط فروشی نزدیک به 260میلیون دلار برای هر فیلم، اما نکته اینجاست که هر کدام از این فیلمها متعلق به دنیایی کاملا متفاوت هستند و در ژانرها و زمانهای مختلفی روایت میشوند، گاهی کاملا تاریخیاند، گاهی کاملا تخیلی، گاهی کاملا ملموس و گاهی کاملا فانتزی! با این حال همگی از حداقل فروش ممکن برخوردار بودهاند و سازندهاش را به سود رساندهاند. «ماجراهای تنتن»، «اسب جنگی»، «لینکلن»، «پل جاسوسها»، «غول بزرگ مهربان»، «پست» و «بازیکن شماره یک آماده» هفت فیلمی هستند که او طی 7سال گذشته ساخته و اگر اینها را دیده باشید حتما فهمیدهاید که آنها به لحاظ موضوعی گاهی تا 180درجه با هم فرق دارند و شاید تنها نقطه مشترکشان این باشد که مثل بسیاری دیگر از فیلمهای اسپیلبرگ، تاریخ و گذشته، ویژگی بسیار پررنگی در روایت داستان آنهاست، حتی این آخری که اصلا به قیافهاش نمیخورد! اینجاست که میتوان گفت اسپیلبرگ دست روی هر موضوعی که بگذارد به اندازه کافی و شاید حتی بیشتر از آن جلب نظر میکند. حالا این وسط بعضی فیلمهایش درجه یک میشوند و علاوه بر فروش خوب، چند تا جایزه درست و حسابی هم میبرند. اما برای همه فیلمهایش یک میزان مخاطب نسبتا زیاد و همیشه ثابتی وجود دارد. این یعنی خود اسپیلبرگ فارغ از موضوعی که فیلمش دارد یک برند است و مخاطبان زیادی هر چه فیلم میسازد را میبینند چون در درجه اول این مهم است که او فیلم جدیدی ساخته است، حالا «با چه موضوعی؟!» میشود اهمیت درجه دوم. البته در درصد بالایی از کشورها که سینمایی فعال دارند کارگردانهایی هستند که مخاطب، اول از همه دیدن فیلم جدیدی از آنها برایش مهم است نه موضوع فیلم، اما تفاوت اسپیلبرگ با بقیه این است که او فراتر از کشور خودش رفته و در این زمینه تبدیل به چهرهای جهانی شده است. نمونهاش هم استقبال زیاد چینیها است از فیلم «بازیکن شماره یک آماده» که فروش کلی فیلم را به شکل حیرت آوری بالاتر برد.
2011تا 2012
اسپیلبرگ پس از ساختن چهارمین «ایندیانا جونز» در سال 2008سه سال فیلم نساخت ولی در عوض در سال 2011با دو فیلم برگشت؛ «ماجراهای تن تن» و «اسب جنگی»! اولی انیمیشنی سه بعدی براساس یکی از محبوبترین قهرمانان ادبی تاریخ معاصر یعنی «تن تن» بود که در آن اسپیلبرگ برای دومین بار با پیتر جکسون کارگردان سه گانه «ارباب حلقهها» همکاری کرد و اتفاقا همکاری موفقی هم از کار در آمد. دومی هم روایتی حماسی و یک داستان متفاوت در بستر جنگ جهانی اول. «اسب جنگی» ماجرای یک اسب با دو سوارکار بود که در جبهههای نبرد هر کدام سمت مخالف دیگری ایستاده بودند و تنها وجه مشترکشان انگار اسبی است که سوار شده بودند! اولی جایزه گلدن گلوب بهترین انیمیشن سال را گرفت و دومی نامزد 6جایزه اسکار شد. با این همه به فاصله یک سال بعد و بالاخره پس از یک دهه از زمانی که برای نخستین بار ایده ساختن فیلمی درباره یکی از تأثیرگذارترین اتفاقات تاریخ معاصر جهان به ذهنش رسیده بود، اسپیلبرگ در سال 2012مهمترین فیلم دوران فیلمسازی خود را ساخت. نکتهای که بارها خودش در مصاحبههایی که انجام داده روی آن تأکید کرده: «مهمترین فیلم دوران فیلمسازی»! «لینکلن» فیلمی است که با سختگیریهای فراوان اسپیلبرگ، انتخاب بازیگران اصلیاش نزدیک به هفت سال طول کشید. مسیری فرسایشی که تقریبا این آخریها باعث شده بود کسی امید چندانی به ساخته شدن فیلم نداشتهباشد، اما در نهایت نقش آبراهام لینکلن که شاید مهمترین رئیسجمهور تاریخ آمریکا باشد به دنیل دی لوئیس ستاره بزرگ و جاودانه سینمای جهان رسید و او بهگونهای نقش را بازی کرد که در آن سال اسکار و گلدن گلوب و هر چه جایزه معتبر بازیگری بود به خانهاش برد. اسپیلبرگ هم جدا از تحسینهای ریز و درشتی که از زبان منتقدان و مردم عادی میشنید در همه جوایز یک پای دریافت جایزه بهترین فیلم و کارگردانی بود. «لینکلن» داستان روزهایی است که قرار است یکی از مهمترین و جریان سازترین قوانین تاریخ آمریکا وضع شود؛ آن هم در اوج بحرانهای داخلی این کشور. اسپیلبرگ عاشق رویدادها و بزنگاههای تاریخی است، خودش هم در یکی از مصاحبههایش گفته اگر قرار بود همه کتابهای مهمی تاریخیای را که خوانده فیلم کند امروز کارنامه سینماییاش فقط و فقط فیلم تاریخی بود!
2015تا 2020
پس از ساخت «لینکلن» انگار اسپیلبرگ به یک نفسگیری اساسی احتیاج داشت. باز دوباره سه سال فیلم نساخت و در سال 2015با فیلم «پل جاسوسها» برگشت. درامی نفسگیر که ماجرایی واقعی در خلال جنگ سرد میان آمریکا و شوروری سابق را روایت میکرد. داستان در اواخر دهه پنجاه میلادی میگذشت، وکیل مجربی به نام جیمز داناوان که امروز بهعنوان قهرمانی ملی از او یاد میشود، در قامت یک وکیل مجرب، توانست با پیشگویی آینده، جان یک جاسوس روس به نام رودلف ایبل را نجات دهد. این کار او ابتدا با واکنشهای تندی از سوی جامعه مواجه شد اما پس از اسارت یک سرباز آمریکایی بهدست روسها و زنده ماندن مرد روس، کار بین شوروی و آمریکا به مذاکره برای معاوضه آنها کشید و ورق برای داناوان برگشت. حالا او خودش در نقش یک ناجی مأمور به انجام این مذاکره پیچیده و سنگین و بسیار خطرناک شده است. تام هنکس یک دهه پس از فیلم «ترمینال» بار دیگر جلوی دوربین اسپیلبرگ قرار گرفت و نقش جیمز داناوان را بازی کرد، اما برگ برنده فیلم این بار بازیگر مکمل او، مارک رایلنس بود. این بازیگر انگلیسی و کم کار در سینما که بیشتر وقتش را روی صحنههای تئاتر میگذراند با بازی درجه یک خود در نقش رودلف ایبل تقریبا همه جوایز مهم بازیگری سال ازجمله اسکار و بفتا را بهدست آورد. فیلم هم نامزد 6جایزه اسکار شد.
در سالهایی که اسپیلبرگ بهعنوان کارگردان مشغول کار بوده بازیگران زیادی بودهاند که پس از نخستین همکاری با او بلافاصله وارد دومین تجربه شدهاند. اما در این یکی وقتی چندماه پس از اکران درام سنگین و پراز کنایههای سیاسی «پل جاسوسها» در اواخر سال 2015، مخاطبان خبردار شدند در اوایل سال 2016فیلم جدید اسپیلبرگ روی پرده خواهد رفت، از موضوع فیلم حسابی جا خوردند! اسپیلبرگ «غول بزرگ مهربان» یکی از داستانهای معروف روآلد دال را تبدیل به فیلمی لایو-اکشن و کودکانه کرده بود و نقش غول بزرگ و مهربان فیلم را هم به جاسوس فیلسوف مسلک روسی فیلم قبلیاش داده بود. 180درجه تفاوتی که میگفتیم داستانش همین است. این فیلم رابطه دختر بچه یتیمی را با یک غول پیر روایت میکند که پس از دوست شدن با هم تصمیم میگیرند مقابل غولهای دیگری که قصد نابودی شهر را دارند بایستند. فیلم با استقبال بسیار خوب کودکان مواجه شد و جوایز متعددی هم در جشنوارههای سینمایی کودک محور گرفت. حالا این فیلم را مقایسه کنید با آثار بعدی و قبلی اش!
اسپیلبرگ حین آمادهسازی و پیش تولید فیلم متفاوتی که قرار بود سال 2018روانه اکران سینماها کند تصمیم گرفت یکی دیگر از اتفاقات پر سر و صدا و مهم تاریخ معاصر آمریکا را در فیلمی جمع و جور اما هیجان انگیز به تصویر بکشد. فیلمی که همین چندماه پیش هم اکران شد. او برای نقشهای اصلی که دو چهره سرشناس در تاریخ روزنامه نگاری آمریکا و جهانند برای نخستین بار در فیلمهایش از دو غول بازیگری زن و مرد سینمای جهان در کنار هم استفاده کرد. در «پست» تام هنکس نقش بن بردلی سردبیر افسانهای واشنگتن پست را بازی کرده و مریل استریپ نقش کاترین گراهام، مالک سرشناس این روزنامه! داستان فیلم «پست» مربوط به افشاگری سال 1966روزنامه نیویورک تایمز درباره پرونده سیاه جنگ ویتنام است که آتش این افشاگری دامن چند دولت مختلف آمریکا را گرفت، دولت وقت به ریاستجمهوری ریچارد نیکسون علیه نیویورک تایمز وارد عمل شد و حکم توقیف موقت آن را گرفت اما واشنگتن پست رقیب و دشمن همیشگیاش، به جای اینکه پشت نیویورک تایمز را خالی کند تا جا برای نفوذ خودش بیشتر باز شود تصمیم گرفت بخش مهمی از آن اسناد افشاگرایانه را منتشر کند. تصمیمی که میتوانست پایان کار آن روزنامه هم بشود. فیلم با استقبال خوبی مواجه شد و با توجه به بودجه نه چندان زیادش سود زیادی نصیب جیب اسپیلبرگ کرد.
الان هم که «بازیکن شماره یک آماده» را اکران کرده، فیلمی که به سرعت پرفروشترین فیلم کارنامهاش در یک دهه اخیر شد. نخستین ویژگی این فیلم دیدن دوباره یک استیون جوان و پر از شیطنت و ایده پرداز روی صندلی کارگردانی است. چیزی که خیلیها شدیدا دل تنگ آن بودند. در سال 2019هم که قرار است برای آخرین بار لباس ایندیانا جونز را بر تن هریسون فورد کند، پس از آن هم برود سراغ بازسازی فیلم معروف و موزیکال «وست ساید» و پس از آن هم نخستین فیلم ابرقهرمانی دوران زندگیاش را با محوریت یکی از ابرقهرمانان کمپانی مارول بسازد.
اسپیلبرگ در همه این سالها از تجربه کردن استقبال کرده ولی انگار هر چه سنش بالاتر میرود تجربههای متفاوت تری را امتحان میکند. آن هم در فاصلههای زمانی کم و با سرعت زیاد. انگار میداند از این سن و سال به بعد معمولا خیلی زمان مفیدی باقی نمانده و باید هر چه سریعتر کارهای نکرده و راههای نرفتهاش را هم برود. فعلا که موفقتر از همیشه در راه جلو رفتن است و تجربههایش هم هر بار رنگ و شکل متفاوت تری میگیرند. خبر خوب این است که او فعلا قصد بازنشستگی ندارد و فیلم میسازد، و اتفاقا خوبش را هم میسازد.
تجربهای تمام دیجیتال
«بازیکن شماره یک آماده/Ready Player One»شاید طرفداران زیادی داشته باشد اما بدون شک برخی از طرفدارانش بیش از بقیه از دیدن فیلم جدید اسپیلبرگ لذت میبرند: خورههای بازیهای رایانه ای. فیلم به نوعی موزه خاص وتر و تمیز برای علاقهمندان به صنعت بازی و گونهای سیر و سلوک نوستالژیک و پرهیجان برای گیمرهای قدیمی و جدید به شمار میرود. دقیقا به همین دلیل کمی باورش سخت است مردی با سن و سال اسپیلبرگ و سازنده فیلمهایی مثل «فهرست شیلندلر»، «آمیستاد» یا «نجات سرباز رایان» تا این اندازه در رعایت جزئیات و ویژگیهای یک دنیای تخیلی اما ملموس برای نسل جدید، دقیق و موفق باشد.
«بازیکن شماره یک آماده» درباره یک تکنولوژی منحصر به فرد است که کم کم دارد جای خود را در زندگی انسانهای سراسر دنیا باز میکند: «واقعیت مجازی» یا همان «VR»! این فناوری به انسان اجازه میدهد با زدن عینکی مخصوص از دنیای خودش خارج شود و پا به دنیایی مجازی بگذارد. داستان فیلم هم با تکیه بر همین ویژگی ساخته شده. در سال 2045اوضاع روی کره زمین به هم ریخته و بسیاری ترجیح میدهند با ترک دنیای به هم ریخته و دردناک و خطرناک بیرونی به دنیاهای جذاب و پر زرق و برق مجازی بروند. یکی از این مهاجران به فضای مجازی پسر جوان و بااستعدادی است به نام وید واتس (تری شرایدان) که در یکی از این دنیاهای پیچیده و جذاب به نام «اوآسیس» با اسم و پروفایل ناشناس «پارزیوال» حضور دارد. او یک روز متوجه میشود صاحب این دنیای دیجیتال که مرد مردهای است به نام جیمزهالیدی(مارک رایلنس) پیش از مرگ اعلام کرده یک تخم مرغ نقرهای را جایی در دنیای دیجیتال خود پنهان کرده و نخستین کسی که به آن دست یابد صاحب کل دنیای «اوآسیس» میشود. با اعلامهالیدی بسیاری از افراد حاضر در این دنیا تصمیم میگیرند تخم مرغ را پیدا کنند. پروفایلهایی که ناشناسند و بعضا بسیار خطرناک. «اوآسیس» برای وید حکم خانه را دارد. پس او همراه با گروهی از دوستانش برای پیدا کردن تخم مرغ نقرهای و نجات دنیایی که همهچیز اوست وارد ماجراجویی پر حادثهای میشود.
«بازیکن شماره یک آماده» در ظاهر اقتباسی است از کتابی به همین نام نوشته ارنست کلاین که در سال 2011منتشر شد و حسابی هم مورد استقبال قرار گرفت، اما بسیاری از طرفداران کتاب میگویند فیلم اسپیلبرگ فقط رگههای اصلی داستان را اقتباس کرده و در بسیاری جزئیات اسپیلبرگ آن چیزی را که خودش دوست داشته در فیلم نشان داده است. فیلم پر از مبارزه و اکشن است. نیازنیست تلاش زیادی برای کشف لایههای عمیق فیلم به خرج دهید، ساختار و داستان بسیار ساده است. شاید به همین دلیل، خیلیها معتقدند وجه سرگرمی فیلم زیاد است. برخی گفتهاند، پیش از دیدن فیلم فکر میکردند به تماشای اثری با پیچیدگیهای «هوش مصنوعی» خواهند رفت اما اسپیلبرگ برایشان تنها یک فیلم پر زرق و برق و سرگرمکننده ساخته است. البته اینکه چنین مسئلهای ایراد است یا ویژگی به سلیقه شما و انتظارتان از اسپیلبرگ بر میگردد. فیلم تا همین الان نزدیک به 500میلیون دلار فروش کرده و بهاحتمال بسیار این فروش بیشتر هم خواهد شد. به این ترتیب بدون احتساب به دو فیلمی که اسپیلبرگ طی دو سال آینده خواهد ساخت، «بازیکن شماره یک آماده» پرفروشترین فیلم او در ششمین دههای است که کارگردانی میکند. طراحی و کارگردانی فیلم شباهت زیادی با ساخته یک کارگردان جوان و عاشق بازی دارد. البته اگر سن و سال را کنار بگذاریم اسپیلبرگ همچنان رؤیای پدری که دارد «پرندههای خشمگین» بازی میکند و مدام با فرزندانش به پیک نیک میرود و کودک درون فعالی دارد. پس خیلی هم عجیب نیست که او توانسته صحنههایی خلق کند تا نسل جدید هم ارتباط بسیار خوبی با آن برقرار کنند ؛همان کاری که پیش از این در فیلمهای زیادی برای نسلهای قبلی هم کرده بود.