• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
شنبه 16 مرداد 1400
کد مطلب : 137452
+
-

افسانه‌های مترو

ایستگاه خربز!

ایستگاه خربز!

در قسمت قبلی افسانه‌های مترو در جهان ماتریکس سراغ یک ایستگاه متروی خیالی رفتیم که یکی از نخستین نبردهای اکشن جذاب این فیلم در آن اتفاق می‌افتاد.  این بار هم سراغ قسمت سوم این سه‌گانه می‌رویم؛ جایی که هر چند مانند بقیه جهان ماتریکس خیالی است، اما موقعیتی بسیار پیچیده‌تر و انتزاعی‌تری دارد و با ایستگاه‌های متروی معمولی که می‌شناسیم فرق می‌کند. این بار ما وسط دنیاهای مختلف قرار گرفته‌ایم.

خلاصه داستان
قول می‌دهم این آخرین بار باشد که سراغ ماتریکس می‌رویم.  حتی برای طرفداران پر و پا قرص ماتریکس در نخستین سال‌های قرن بیست و یکم، بخش سوم این سه‌گانه به اندازه دو تای دیگر جذاب نبود.  اما وقتی پای مترو وسط می‌آید، در سکانس‌های آغازین بخش سوم سه‌گانه ماتریکس، انقلاب‌ها، در یک خط متروی خیلی خاص می‌گذرد.
داستان ماتریکس در بخش دوم بسیار پیچیده‌تر از آن می‌شود که بتوان به صورت خلاصه توضیحی در مورد آن داد، جهان‌های متعدد، شخصیت‌های جدید از معمار و منبع گرفته تا مرووینگین و ...، درک داستان را سخت‌تر می‌کند، داستانی که کم کم از یک اکشن علمی-تخیلی به یک اکشن فلسفی روحانی تبدیل می‌شود.  هر چه باشد در پایان بخش دوم سه گانه ماتریکس، نئو تلاش می‌کند تا با منبع (Source) ارتباط برقرار کند و این ارتباط باعث می‌شود که به کما برود.  ابتدای بخش سوم ماتریکس، دوستان نئو در جست‌وجوی او هستند، در حالی که جسد او در جهان واقعی در کما فرو رفته‌است و مکان او در ماتریکس قابل ردیابی نیست.  خیلی زود اما فیلم به ما نشان می‌دهد که نئو (کیانو ریوز) کجاست.  او در یک ایستگاه مترو که خیلی ساده با کاشی‌های سفید رنگ طراحی شده‌است قرار دارد.  نام این ایستگاه Mobil Ave است که من ترجیح می‌دهم هر چند اسم خاص است، اما آن را ترجمه کنم و لااقل از اینجا ایستگاه خربز صدایش کنم.  کمی بعدتر خواهم گفت که چرا این ترجمه را انتخاب کرده‌ام.
نئو همراه با 3 نفر دیگر در این ایستگاه مترو ست.  راما و کامالا کاندرا و دخترشان ساتی که منتظر فردی به نام «مردقطاری» هستند که بیاید و آنها را به مقصد ببرد.  نئو دوست دارد چیزهای بیشتری در مورد این محل بداند.  راما کاندرا برای او توضیح می‌دهد که این ایستگاه، جایی میان جهان ماشین و جهان ماتریکس است که در‌واقع هیچ جا نیست.  راما و کامالا‌ زن و شوهری هستند که به عنوان برنامه (Program) برای ماشین کار می‌کنند، اما آنها قصد دارند که با کمک مرووینگین یا مردفرانسوی، ساتی، فرزندشان را به ماتریکس بفرستند.  مرووینگین، یکی از شخصیت‌هایی است که در بخش دوم با او آشنا شدیم، او در‌واقع قاچاقچی است، قاچاقچی اطلاعات و چیزها میان دنیای ماشین و دنیای ماتریکس.  مرد قطاری هم برای مرووینگین کار می‌کند و این خط مترو را طراحی کرده‌است تا دو جهان را به هم متصل کند.  ایستگاهی که نئو آنجاست، جایی میان دو دنیاست، جایی که هیچ جا نیست.

خربز کجاست؟
مفسران فیلم می‌گویند که کلمه Mobil که در عنوان ایستگاه Mobil Ave استفاده شده‌است در‌واقع به هم ریخته کلمه Limbo به معنای برزخ است.  به همین دلیل هم بود که من ترجیح دادم Mobil را به خربز ترجمه کنم، چون به هر حال خربز به هم‌ریخته کلمه برزخ است.  اسم کامل ایستگاه Mobil Ave است، هر چند به نظر می‌رسد که Ave مخفف کلمه Avenue به معنای خیابان باشد، اما یک مشکل کوچک وجود دارد.  در پایان سه حرف نقطه که به معنای مخفف بودن کلمه است گذاشته نشده، در نتیجه برخی از مفسران سرسخت و عمیق ماتریکس معتقدند Ave در اینجا از ریشه لاتین کلمه است که در لاتین کهن هم به معنای خوشامد و هم به معنای بدرقه استفاده می‌شد. در نتیجه ایستگاه
 Mobil Ave هیچ جا است که گاهی در آن توقف می‌کنید و از این دنیا به آن دنیا می‌روید یا بر می‌گردید! دوستان نئو برای پیدا کردن او نزد پیشگو یا اوراکل می‌روند که حالا بعد از مرگ قبلی‌اش در جلدی تازه ظاهر شده‌است و ظاهرش چندان آشنا نیست، تا جایی که ترینیتی و مورفیوس تردید می‌کنند آیا او همان اوراکل است یا نه.  اوراکل به نئو و مورفیوس می‌گوید که نئو جایی میان دو دنیا گیر افتاده‌است و باید از طریق مرد قطاری او را نجات دهند.  اوراکل، سراف محافظ شخصی‌اش را همراه با مورفیوس و ترینیتی سراغ مرد قطاری می‌فرستند که او را نهایتا با چهره آشفته و کثیفش، مشابه خیابان خواب‌ها درون یک واگن مترو پیدا می‌کنند.  اما مرد قطاری از دست آنها فرار می‌کند، سوار خط حلقه (Loop) می‌شود تا سراغ ماموریت خودش برود، یعنی بردن راما، کامالا و ساتی از ایستگاه خربز.  آنجا او نئو را می‌بیند و به او اجازه نمی‌دهد که سوار قطار شود.  برایش توضیح می‌دهد که هیچ راه فراری ندارد چون تمام این سیستم را خود طراحی کرده‌است. وقتی نئو اصرار می‌کند که سوار شود، مرد قطاری ‌ چنان در سینه او می‌کوبد که نئو در دیوار فرو می‌رود و کاشی‌های دیوار فرو می‌ریزد.  هر چند که چند سکانس بعد دیوار درست شده، مفسران سر سخت ماتریکس معتقدند این سالم بودن دیوار یا اشتباهی در طراحی صحنه است یا اینکه عمدی در کار بوده. خلاصه کنم که مورفیوس و ترینیتی و سراف، بعد از گم کردن مرد قطاری سراغ رئیس او، مرد فرانسوی یا مرووینگین می‌روند که بعد از چند تا صحنه اکشن و تیراندازی و هفت‌تیر کشی و خلاصه بزن بزن، می‌توانند معامله‌ای بکنند که نئو را نجات دهند.  نئوی طفلک داستان ما حتی یک بار سعی می‌کند از ایستگاه خربز فرار کند، ساده است دیگر، پشت پای قطار اگر در تونل بدوی عاقبت از جایی سر در می‌آوری.  اما مشکل اینجاست که نئو از این ته ایستگاه که بیرون رفت از آن سر دوباره حلقه وار وارد ایستگاه شد و هیچ راه خروجی نداشت.  نهایتاً با معامله مرد فرانسوی، مورفیوس و ترینیتی و سراف با مرد قطاری به ایستگا ه می‌رسند و نئو را نجات می‌دهند.  بقیه داستان هم خیلی ملال‌آور است چون دیگر خبری از مترو نیست!
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :