عیسی عظیمی روزنامهنگار
دوشنبهشب هر هفته، چیزی هست که شگفتزدهات کند. خبر روی موج هوا را میخراشد و برق از آنتنهای آلومینیومی پشت بامها میپراند تا روی صفحه تلویزیون. صداها و تصاویر اینبار از قم. رییس هیات فوتبال درباره سرنوشت تیم ورشکسته صبا باتری تصمیم میگیرد: «تیم ۲۴میلیارد بدهی دارد. منحلش میکنیم و یک تیم دیگر میگیریم و همه بازیکنان را میبریم آنجا… شسته رُفته!». در دورترین فاصله از چیزی که به اسم فوتبال میشناسیم، قتلی اتفاق افتاده است. تیمی را کشتهاند و مردهخوارها هر کدام کلاهی از نمد جسدش برای خود میدوزند. بازی، کودکانه و معصوم همچون کلمه چهارحرفیاش، گوشهای ایستاده به تماشای جنایت. نجاتدهنده در گور هم تنش میلرزد.
فرمول اثبات شده فساد سیستماتیک همچنان در فوتبال ایران کار میکند و قربانی میگیرد: رانت به اضافه عدم نظارت منهای پاسخگویی مساوی فساد. درمورد خاص صبا باتری، رانت بهمعنای سودی که بیتلاش حاصل میشود، تیمی است که بیدلیل به جایی که در آن ریشه ندارد هبه شده. این که کسی بعدتر سراغی از چند و چون اداره آن نگیرد هم چندان عجیب نیست؛ مگر شما وقتی هدیهای به کسی میدهید مدام از طرف میپرسید که چه کارش کردی؟! تازه اگر هم بپرسید و به طرف بر هم نخورد، نباید انتظار پاسخ درست و درمانی داشته باشید. پس، همه چیز مهیای بیراههای است که منفعت شخصی در آن بر منافع عمومی ترجیح دارد و این سادهترین تعریفی است که برای فساد در کتابهای مدیریتی نوشته شده است.
پرسش مهم، در شرایط موجود و البته اگر کسی بخواهد پی ماجرا را بگیرد، همان «چه باید کرد» معروف است. پاسخ دمدست هم، اگر نخواهیم از کلیاتی مثل اصلاح اساسی در رویهها حرف بزنیم، این که «گذشت لازم نیست». اعدامش هم نکنید اما اگر سال بعد همین موقع یکی خواست از آقای بهرامی رییس هیات فوتبال قم و باقی دستاندرکاران فساد محتمل در مجموعه صباباتری خبر بگیرد، آدرسی در دست داشته باشید که از دادنش خجالت نکشید. بگذارید از این که دستکم در سلسله مراتب مدیریتی ارتقا نیافته باشد خوشحال باشیم و امیدوار بمانیم به این که ناتوانی و نادرستی در انجام وظیفه هزینه خواهد داشت. حتی اگر این رویهای نباشد که به آن عادت داریم.
نکته کلیدی ماجرا اما جای دیگری است. زندگی در دنیای معاصر به ما یاد داده است که بیشتر از امیدواری برای ورود نهادهای مسئول و پیگیری فساد، باید نگران سرنوشت چراغی باشیم که نور میتاباند. نگران از این که فشارها اگر نتواند90 را خاموش کند، انرژی سازندگان آن را با رایزنی برای ماندن و تن دادن به مصلحتاندیشیهای مرسوم تلف کند و این، سوای نگرانی دیگری مبنی بر عادی شدن بیعملی در مقابل افشای فساد است. آنچه باید نگرانترمان کند، فلش بک به سرانجام دو ماجرای پرهیاهوی اخیری است که 90 و فوتبال ایران از سر گذراند. داستان طارمی و هدایتی و پرسپولیس، همانقدر فراموش شده که مورد متاخرتر علی کریمی؛ مردی که سوار بر موج بلند حمایتهای مردم آمده بود تا بنیان فساد را بر کند، حالا با رئیس خود در رشت در افتاده و در سیکل معیوب مصاحبههای پر از متلک و پستهای تلگرامی پر از شکلک گرفتار است. این، بی آن که مطلبی در رد یا تایید کنش کریمی باشد، هشدار مجددی است برای دقت در جایگاه، وظیفه و مسئولیت افراد. شفاف این که آدمها وقتی در جایگاهی خارج از استحقاق و وظیفهشان به ایفای نقش میپردازند، دستکم دستاورد مطلوبی نخواهند داشت. خواه بهرامی رییس هیات باشد و خواه علی کریمی افشاگر. در مورد فساد در فوتبال، کاری که از دست ما برمیآید دعوت به ژورنالیسم تحقیقی است و دست مریزاد به کسانی که به جای لعنت فرستادن به تاریکی، این چراغ را روشن نگه میدارند. بگذارید ویرگول دست شما و چراغ قوه در دست روزنامهنگاران باشد. پشتشان که بایستید آنها جای درستش را به شما نشان میدهند.
گذشت لازم نیست
یکی این ویرگول را جای درستش بگذارد
در همینه زمینه :