با همان پولی که دارید اکشن بسازید
گفتوگوی همشهری با الیویه مگاتون کارگردان فیلمهای «ربودهشده/Taken»
بهزاد وفاخواه
الیویه مگاتون، کارگردان 52ساله فرانسوی راهی را در سینما رفته که با تصور ذهنی خیلیها از سینماگران فرانسوی مغایر است. مگاتون بعد از ساخت 2 فیلم و چندین سریال هیجانانگیز تلویزیونی خیلی زود جذب هالیوود شد و در صدر پروژههای پرخرج و عظیم اکشن قرار گرفت. سومین قسمت مجموعه «ترانسپورتر»، فیلم موفق کلمبیا و بعد کارگردانی دومین و سومین قسمت «ربودهشده/Taken» فعالیتهای او در هالیوود بوده است. مگاتون از حیث فیزیکی هم شبیه یک کارگردان اکشنساز است اما وقتی با او صحبت میکنید یا تعریفهای همکارانش را میخوانید –لوک بسون با وجود اختلافهای پیشآمده، به او بسیار اعتقاد دارد و مگاتون را Olivier the artist/ الیویه هنرمند خوانده- با چهره متفاوتی روبهرو میشوید. هنرمندی که خود آموخته است، نقاشی با ذهن خلاق است و از صفر و از خانوادهای با سطح مالی و فرهنگی پایین به اینجا رسیده و همانقدر به سینمای اکشن دلبسته است که به مستندسازی یا کار در تلویزیون. به علاوه مگاتون انسان متواضعی هم هست و یک مهمان خوب برای جشنواره جهانی فیلم فجر محسوب میشد.
با تشکر از آرزو قربانپور که زحمت ترجمه این گفتوگو را کشید.
دو فیلم شما «ربودهشده» 2و 3در ایران خیلی محبوبند. از این محبوبیت خبر داشتید؟
اصلا نمیدانستم و وقتی به ایران آمدم از این موضوع غافلگیر شدم و فکر نمیکردم تا این اندازه ربودهشده/ Taken در ایران دیده شده باشد.
با سینمای فرانسه و فیلمهای ژنریک فرانسوی آشناییم بهخصوص فیلمهای گنگستری و جنایی دهههای گذشته این سینما. اما فیلمهای اکشن کمتری از سینمای فرانسه دیده بودیم. چطور شد که شما سمت سینمای اکشن رفتید؟
اوایل کارم من اصلا اکشن نمیساختم. نخستین فیلم کوتاه من اثر کوچکی درباره مشکلات شخصی و درگیریهای عاطفی بود. اما کمکم کار و نوشتههایم به فضای بیرونیتری نزدیک شد و فیلم بلند اولم به فضای جنایی و تریلر هم مرتبط بود. فیلم دوم یک تریلر دیگر بود و رفتهرفته به فضای تریلر و اکشن نزدیک شدم اما کارهای اولم اکشن نبودند.
سینمای موردعلاقه خود شما در جوانی چه نوع سینمایی بود؟
وقتی جوان بودم اصلا سینمای موردعلاقه نداشتم! تا 16،15سالگی اصلا وارد سالنهای سینما و تئاتر نشده بودم. یک خانواده معمولی بودیم که پولی برای این خرجها در خانواده ما موجود نبود. در زمان نوجوانی بود که فیلمها را کشف کردم. اصلا همهچیز را کشف کردم. فکرش را هم نمیکردم که بعدها به سمت سینما کشیده شوم. هنری هم که فکرم را مشغول کرده بود نقاشی بود. همه وقتم را به طراحی میگذراندم بهخصوص در دهه80میلادی که زندگی من با نقاشی عجین شده بود.
از طبقه کارگر بودید؟
بله. نسل من یعنی نسلی که دهه60 میلادی به دنیا آمد؛ خودش باید دست بهکار میشد. آن موقع اصلا متوجه نبودیم که در شرایط بدی زندگی میکنیم چون در منطقه ما همه به همین شکل زندگی میکردند. شغلی نبود و کاری نبود و همه دنبال فرصتی برای فراتر رفتن از شرایطی بودیم که ما را احاطه کرده بود.
وقتی وارد هالیوود شدید، در حرفه شما چه تغییراتی حاصل شد؟
خب، این مال سالها بعد است! اول نقاش بودم، با همان نقاشیها زندگی میکردم و شروع کردم به سفر کردن. برای نخستین فیلم کوتاهم مورد حمایت مالی قرار گرفتم و ورودم به سینما از همین طریق صورت گرفت. با دیده شدن فیلم دوم من و فرصتهایی که به دستآورد در سال 2008پیشنهاد کار در هالیوود مطرح شد، از من خواسته شد کار بزرگتری انجام بدهم و من هم این کار را کردم. «ترانسپورتر» همان کاری نبود که من دلم خواسته انجام بدهم ولی خب، موفقیتآمیز بود. بهخاطر همین دوباره به آمریکا رفتم و فیلمهای بزرگتری ساختم. 3سال پشت سر هم فیلم ساختم و خسته شدم و خواستم کمی استراحت کنم. بعد از آن یک مستند ساختم چون در این زمان پیشنهاد مستند به من شده بود نه قبل از آن.
این مستند درباره چه چیزی است؟
درباره یک دزد. یک سارق خیلی معروف.
پس مستندهای شما هم موضوعهای هیجانانگیزی دارند؟
بله. این یک مستند کوچک برای شبکههای تلویزیونی فرانسه است و بعدا در یوتیوب هم همه امکان دیدن آن را خواهند داشت. بهعنوان کارگردان، خیلی کنترلی روی این قضیه ندارم. یک موقع تلویزیونهای فرانسوی از من میخواهند مستند بسازم چون جواب میدهد و یک موقع هم چیز دیگری جواب میدهد. آنها هم سیاستگذاریهای خاص خودشان را دارند. وقتی یکی از ساختههایت به موفقیت میرسد ناگهان میبینی جهت کارها عوض شد و در نهایت جایی هستی که فکرش را از قبل نمیکردی.
سینمای ما در دهههای 60 و 70 میلادی و بهخصوص در دهه80 تلاشهایی برای رسیدن به نوعی از سینمای اکشن داشت. حتی ستارههایی مخصوص به این ژانر داشتیم. اما از ابتدای دهه90 تولید فیلمهایی از این نوع از سینما متوقف شد. سینمای ایران چطور میتواند در این عرصه هم پیشرفت کند؟
اینجا در ایران پر از پتانسیل و ایده است. شما تهران را میشناسید اما خارج از ایران کسی جغرافیا و داستانهای این شهر را نمیشناسد. اگر پیش از این تلاش شده و توانستهاند اکشن بسازند، پس الان هم میشود موفق شد. کرهایها این کار را کردهاند. در گذشته خیلی از فرصتها بهخاطر محدودیتهای مالی فقط متعلق به آمریکاییها بود. شما لوکیشن را دارید، بازیگر و تیم فنی را دارید، فقط نیاز به یک داستان خوب دارید. مخصوصا که لوکیشنهای ایران چندان برای خارج از ایران شناختهشده نیست و تازگی دارد.
ساختن یک فیلم اکشن، با جمع کردن پتانسیلهایی که دارید ممکن است. زبان خاص خودتان را باید ایجاد کنید و ابزار خودتان را خلق کنید. در همان فضایی که دارید و با همان پولی که دارید –که اولش هم مسلما پول زیادی نیست- باید شروع کنید.
چه چیزی باعث شد دعوت جشنواره فیلم فجر در تهران را بپذیرید؟
در فرانسه سازمانی هست به نام یونیفرانس که وظیفه آن معرفی کردن و تبلیغ سینمای فرانسه در خارج از کشور و همچنین شناساندن سینمای خارج به فرانسویهاست. کار این سازمان بهترین فرصت برای ارائه آثار فرانسوی است. اما عده خاصی سالهای طولانی است که در این سازمان همچنان حضور دارند و عملا یک مونارشی بهوجود آوردهاند. هیچوقت با هم کار نمیکردیم چون من نیازی به کمک برای پخش فیلمهایم نداشتم و خود فیلمها به اندازه کافی موفق بود. مدت طولانی جدا از هم کار میکردیم. حدود یک سال پیش ایزابل جوردانو با من تماس گرفت و گفت احساس بدی دارد از اینکه تماسی بین ما نیست و بهعنوان یک فرانسوی که خارج از فرانسه فعالیتهای زیادی داشتهام میتوانم در معرفی سینمای فرانسه نقش داشته باشم و بهعنوان یک فعالیت غیرتجاری به مسئله نگاه کنم. برلین بودم که دوباره با من تماس گرفتند و گفتند دوست داری برای یک مسترکلاس به ایران بروی و من هم گفتم چرا که نه؟
در جشنواره برنامه فشردهای داشتید، اصلا فرصت شد فیلمی ببینید؟
دوست ندارم در فستیوال فیلم ببینم. ترجیح میدهم لینک فیلمها را بگیرم و فیلمها را سر فرصت و یکی یکی ببینم تا اینکه در این فشار و با منتقدها و در هیاهو فیلمها را تماشا کنم. بهخصوص که اخیرا اینقدر در جشنوارههای مختلف داور بودهام و بیش از 250فیلم دیدهام که از این نظر اشباع هستم!
پیش از این سفر، شناختی هم از سینمای ایران داشتید؟
بله. میشناسم. هرکسی در کشور من 4 ،5 نفر از کارگردانان بزرگ ایرانی را میشناسد؛ مثل کیارستمی، فرهادی، پناهی و چندنفر دیگر که اسمشان را فراموش کردهام. اتفاقاتی که خارج از ایران میافتد و کارگردانانی را که به کن میآیند میشناسم اما اتفاقات و فیلمهای داخل ایران را نه. کیارستمی در فرانسه خیلی معروف است و ما کسانی را که از جاهای دیگر از کشورهای عربی یا آفریقا یا خاورمیانه به فرانسه میآیند جزئی از سینمای خودمان و کارگردانی فرانسوی میدانیم و کارگردانی مثل کیارستمی یک ستاره محسوب میشود.