غمگینترین برنده تاریخ سینما
ادی تند دست، پل نیومن، رابرت راسن و خاطره فراموش نشدنی «بیلیاردباز»
سعید مروتی ـ روزنامهنگار
همان اوایل فیلم وقتی ادی فلسن با چارلی وارد سالن بیلیارد میشوند تا حاضران را «سیاه» کنند، گفتوگویی کوتاه میانشان شکل میگیرد که جانمایه «بیلیاردباز» است:
چارلی: چه ساکته.
ادی: آره مثل کلیساست.
چارلی: بهنظر من بیشتر شبیه قبرستونه. این میزها هم مثل تختههای مردهشور خونهس.
ادی: ولی من از اینجا زنده بیرون میام چارلی.
و کل فیلم همین است. سالنهای بیلیاردی که حکم قبرستان را دارند ولی در نهایت ادی از آنها زنده بیرون میآید.
شخصیت بیخیال و شوخ و شنگ ادی فلسن معروف به ادی تنددست، گرما و شور به فیلمی میبخشد که بیشتر آدمهایش گویی بیش از حد جدی هستند. از چارلی شریک ادی گرفته تا رقیبش بشکه مینهسوتا و آدم هفتخطی مثل بت گوردون که جورج سی اسکات با جنس بازیاش او را پیچیدهتر و مخوفتر میکند. تنها استثنا ساراست که وجودش فقط تلطیفکننده فضای مردانه فیلم نیست و با خود حس و حساسیتی را به بیلیاردباز میبخشد که فقدانش ضدقهرمان عاصی فیلم را از بازندهای بزرگ به برندهای غمگین بدل میکند. پیروزی انتهایی ادی تنددست که عاقبت بشکه مینهسوتا را شکست میدهد، محصول تحولی است برآمده از غمنامه بزرگ هجران و اندوه ابدی عشقی از دست رفته. از همین جا میشود از فضای تیره و تار فیلم هم گفت که به نوعی حدیث نفس سازندهاش هم هست. اینکه ادی به قول بت گوردون شخصیت قهرمانی ندارد و با وجود استعداد فوقالعادهاش همیشه بازنده است؛ حکایت خالق بیلیاردباز هم هست که بعد از شروعی فوقالعاده با جسم و روح و همه مردان شاه به دام کمیته بررسی فعالیتهای ضدآمریکایی افتاد و بعد از 2 سال مقاومت و دربهدری در نهایت رفقایش را فروخت و یک دهه مثل یک تکنیسین فیلمهایی ساخت که هر کارگردان متوسطی هم از عهده ساختش برمیآمد. خود ویرانگری ادی، صحنه شکسته شدن انگشتانش که شکنجهای کامل است و بعد ایستادن و یافتن شخصیتاش بازتابی است بر آنچه راسن پشت سر گذاشت و بعد از آشفتگی روحی و شکستهای هنری، سرانجام با بیلیاردباز جایگاهش را بازمییابد. همچنان که فیلم هم میگوید فقط مهارت حرفهای کافی نیست و احساس گناه،برای ادی بیتوجهی به سارا که باعث خودکشیاش میشود و برای راسن لو دادن رفقا درحالیکه خودش تا پایان عمر همچنان چپگرا بود و مثل کازان نمیخواست با نقش یهودا کنار بیاید.
ادی در نهایت مرد میشود و به پیروزی دست مییابد. همانطور که گفته بود از قبرستان زنده بیرون میآید. مثل رابرت راسن که بعد از یک دهه هدر دادن عمر، بهترین فیلمش را میسازد؛ فیلمی که بعد از گذشت ۶۰ سال رنگ کهنگی بهخود نگرفته است. بازی پل نیومن، استیل فیلمبرداری شوفتان آلمانی و میزانسنهای بیانگر راسن، همچنان کار میکند. بیلیاردباز در زمانی نزدیک به 3 ساعت و با صحنههای اغلب داخلی و روایت ماجراهایی که در باشگاه بیلیارد میگذرد، خستهکننده نمیشود. درست برعکس بیشتر فیلمهای مهم دورانش که امروز کند بهنظر میرسند. از تلاقی اندوه و افسردگی حاصل از شکست و تحقیر، عصیان و مخالفخوانی و چپگرایی و اجرای درخشان همه بازیگران و تصاویر سیاه و سفید و قابهایی اغلب ثابت و به دقت طراحی شده، فیلمی ساخته شده که دوست نداشتنش اگر غیرممکن نباشد بسیار دشوار است. هر ستایشی از بیلیاردباز، تجلیلی از سینماست که در این سیاه و سفید خاطرهانگیز، در اوج به سر میبرد.
شناسنامه
کارگردان: رابرت راسن فیلمنامه: سیدنی کارول و رابرت راسن (براساس رمانی از والتر تویس)
مدیر فیلمبرداری: اویگن شوفتان موسیقی: کنین هاپکینز بازیگران: پل نیومن، جکی گلیسون، جورج سی. اسکات، پایپر لاری، ماریون مکورمیک، مورای هامیلتن و میشل کنستانتین محصول فاکس قرن بیستم ۱۹۶۱ ادی فلسن (پل نیومن) بیلیاردباز جوان به نیویورک میآید و با بشکه مینه سوتا(جکی گیلسون) بیلیاردباز قهاری که میگویند سالهاست به کسی نباخته، مسابقه میدهد؛ رقابتی سنگین و نفسگیر که ادی در آن پیش میافتد و برنده میشود ولی غرور کار دستش میدهد و آنقدر مسابقه را ادامه میدهد تا در نهایت بازنده از میدان به بیرون میآید. ادی شکستخورده و ناامید و درحالیکه شریکش چارلی را هم ترک میکند با دختر جوانی به نام سارا (پایپر لاری) آشنا میشود. ادی به یک سالن بیلیارد کوچک میرود و بدون اینکه اعلام کند حرفهای است همه را شکست میدهد. جماعت که متوجه ماجرا شدهاند ادی را بهشدت کتک زده و در نهایت هم انگشتانش را میشکنند. ادی ویران و آشفته نزد سارا میرود. سارا از او مراقبت میکند. وقتی ادی گچ دستانش را باز میکند باز هم سراغ بیلیارد میرود. او در سالن بیلیارد، با برت (جورج سی. اسکات) که قبلاً پیشنهاد همکاری با او را رد کرده مواجه میشود و این بار پیشنهادش را میپذیرد. ادی، سارا و برت برای مسابقه به لویزیانا میروند. در طول سفر مشخص میشود که سارا و برت چشم دیدن یکدیگر را ندارند. در لویزیانا ادی بعد از فرازونشیبهایی در نهایت برنده میشود ولی سارا را که بعد از تحقیر شدن توسط برت، خودکشی کرده از دست میدهد.