چرا فرانک سرپیکو همچنان ایمیلهای نفرتآمیز دریافت میکند؟
۵ موضوعی که همه باید درباره یک پلیس «نامتعارف» بدانند!
فرانک سرپیکو که حالا در ۸۱سالگی و پس از نزدیک به نیمقرن دوباره سوژه یک اثر سینمایی تازه شده است، بیتردید آنقدر شخصیت جذاب و کنجکاویبرانگیزی بوده که انگیزه چنین اتفاقی را رقم بزند. سیدنی لومت سالها پیش (در ۱۹۷۳) درام جنایی «سرپیکو» را با بازی تماشایی آلپاچینو ساخت؛ فیلمی که جمله تبلیغاتیاش این بود: «خیلی از مأموران پلیس همکارش، او را خطرناکترین مرد زنده میدانستند؛ چون یک پلیس صادق بود». فیلم لومت با این جملهها به پایان میرسد که فرانک سرپیکوی واقعی پس از اتفاقهایی که برایش افتاد حالا جایی در سوئیس زندگی میکند اما واقعیت این است که او از زندگی در سوئیس راضی نبود و به مزرعه کوچکی در شمال ایالت نیویورک برگشت. آنچه در ادامه میخوانید ۳سال پیش، به بهانه انتشار مقاله او در پولیتیکو جمعآوری شد تا عموم مخاطبان در جریان بخشی دیگر از واقعیتهای مربوط به این شخصیت جذاب و حقایق پلیس آمریکا قرار بگیرند.
فرانک سرپیکو مقالهاش در پولیتیکو را اینطور شروع کرد: «دلیلی که باعث شد دوباره حرفم را بلند و با صراحت بزنم این است که متأسفانه تغییرهای زیادی اتفاق نیفتاده... اگرچه شرایط در بعضی مناطق، بهتر شده است. البته در مقایسه با روزگاری که من خدمت میکردم و میشد روی هر چیزی سرپوش گذاشت و پلیسها حسابداران بهتری بودند تا مجریان قانون... شاید اینها به شکل سازمانیافته قبلی وجود نداشته باشند که در بعضی مناطق واقعا همینطور است اما حالا یک مشکل اساسی دیگر در میان است: خشونت پلیس. دلیل این اتفاق و از کنترل خارجشدن خشونت نیروهای پلیس، همان عاملیاست که سالها پیش باعث شد واحد مبارزه با موادمخدر پلیس نیویورک تا اعماقش فاسد شود؛ دوباره پاسخگویی وجود ندارد و از بین رفته است».
اما ۵ موضوعی که باید درباره فرانک سرپیکو و واقعیتهای پشت پرده بدانید اینهاست:
او نشان افتخار واحد پلیس شهر نیویورک را دارد که بالاترین افتخار است اما...
این نشان فقط به منظور مانورهای خبری و ابعاد رسانهای به او اهدا شد و راهی بود برای سرپوشگذاشتن بر تمامی بیشرمیها و فسادی که افشا شده بود. سرپیکو در اینباره میگوید: «آنها این نشان افتخار را زمانی به من دادند که وقتش گذشته بود... تا امروز هم نه به دردم خورده و نه اعتبار ویژهای برایم به همراه آورده است».
او همچنان نمیتواند بهراحتی صحنه تیرخوردنش در نسخه سینمایی را تماشا کند...
چون هر روز با آن لحظه زندگی میکند. یکی از گوشهای او ناشنواست، لنگلنگان راه میرود و تکههایی از گلوله همچنان نزدیک مغزش قرار دارند.
او هنوز از مأموران پلیس ایمیلهای نفرتآمیز دریافت میکند...
برای اینکه بیفکری کرد و «دیوار سکوت» را شکست! او در این مورد میگوید: «پلیس برای خودش یک خردهفرهنگ غریب در جامعه ایجاد کرده است؛ چیزی که بهنوعی معادل «اومرتا» ی مافیاییهاست... و خیلی ساده است: اگر ضد ما حرف زدی، دیگر از ما نیستی».
او مطمئن نیست که میراثی داشته باشد...
سرپیکو در سال۲۰۱۲ به نیویورک دیلینیوز گفت: «من دوست دارم اینطور شناخته شوم که یک انسان بودم؛ آدمی که این مسئولیتش را بسیار جدی گرفته بود».
او حالا واقعا به آلپاچینو شبیه شده است...
یا اینکه باید بگوییم پاچینو شبیه او به نظر میرسد. منبع: اورگِنلایو، داگلاس پری