• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
شنبه 26 تیر 1400
کد مطلب : 136002
+
-

تقدیم به هیچ‌کس


شهرام فرهنگی ـ روزنامه‌نگار

ساده‌لوحانه است اگر فکر کنیم اینکه نامه‌نویسی دیگر وجود خارجی ندارد، الزاما اتفاق بدی به وقوع پیوسته است. شاید هم همینطور باشد، یعنی در نهایت پس از کلی بحث و جدل، کلی کندوکاو در خوبی‌ها و بدی‌های زمانه‌ای که نامه‌نویسی در آن رواج داشت، به این نتیجه برسیم که به‌هرحال آن روزگار نسبت به اینکه الان تجربه می‌کنیم حال و هوای بهتری داشته. ولی مشکل این است که ما اغلب بدون اینکه چنین مسیرهایی را – بحث و کندوکاو در موضوعی – باهم برویم، به‌آسانی سوی اکثریت سقوط می‌کنیم.
  
خیلی‌ها می‌گویند: «اینکه دیگر نامه نمی‌نویسیم یک فاجعه است». شاید و باز هم شاید، در نهایت حق با آنها باشد، ولی چرا فاجعه است؟ قبل از هر چیز، خیلی‌ها می‌گویند: «این اتفاق باعث افول زبان مادری در دهان بچه‌های نسل جدید می‌شود». این بچه‌هایی که خیلی از واژه‌ها را نمی‌شناسند، اینها که احساسات‌شان در چند کلمه کلیشه‌ای محدود می‌شود، اینها که پرغلط حرف می‌زنند و شلخته‌تر از آن می‌نویسند... اینها همه درست، ولی میان آن همه نامه به‌جا مانده از نسل گذشته و نسل‌های قبل و خیلی قبل‌تر از آنها، نامه‌هایی از زنان و مردان شاخه‌های اولیه درخت زندگی تک‌تک ما،تا همین یک نسل قبل که می‌شوند مادر و پدر ما، در آثار مکتوب به‌جا مانده از قشون نامه‌‎نگاران فامیل، چند شاهکار ادبی کشف شده؟ این توقع که تمام یک نسل باید بی‌غلط حرف بزند و درخشان بنویسد، چیزی شبیه به یک توهم ملی نیست؟
  
ایراد دانه‌درشتی که به عریان بودن زندگی‌های امروزی در دنیای مجازی می‌گیرند، این است که «حریم خصوصی» به‌شدت لگدکوب شده و دیگر از آن چیزی باقی نمانده. دنیای شیشه‌ای به شکل زننده‌ای شفاف است، به حدی شفاف که دیگر یک ارزن هم برای نگه‌داشتن در گنجینه‌اسرار خصوصی باقی نمی‌ماند. البته – به دلایلی که حتما خودتان بهتر می‌دانید - چه خوب که همه‌چیز شفاف است، ولی این را هم نمی‌توانیم نادیده بگیریم که دیگر چیزی به اسم «حریم خصوصی» وجود ندارد. این خیلی هم خوب نیست که آدم‌ها هیچ حریم امنی ندارند و... . این می‌تواند درست باشد ولی دلیلی بر امن بودن زمانه نامه‌پراکنی نیست. دست‌کم حالا برای رسیدن به اسرار خصوصی دیگران یک مرحله پسورد وجود دارد، آن زمان که همین هم نبود. آدم‌ها باید محرمانه‌ترین نیازهای‌شان را می‌نوشتند و خودشان آن اسرارمگو را به بخت می‌سپردند که به‌دست غیر نیفتد و از آنجا که بیشتر آدم‌ها چندان هم خوش‌اقبال نیستند، دست‌تقدیر معمولا کاری می‌کرد که نامه به‌دست همان کسی برسد که اصلا نباید می‌رسید! دست‌کم حالا به یک پسورد نیاز است.
  
بیایید با هم لحظه‌ای در خیال چشم‌بندی کنیم و به زمانه رونق نامه‌نگاری برگردیم؛ روزهایی که تلفن نبود یا اگر بود برای طبقه خاص بود و باقی - که همیشه یعنی نزدیک به همه- در خانه‌شان خبری از این قرتی‌بازی‌ها نبود. اینترنت وجود نداشت و تلگرافخانه هم که همین بغل نبود و تازه دنگ‌و‌فنگ‌های خودش را هم داشت. بعد هم، آخرش چند کلمه کلی که قرار بود نهایتش یک پیام کلی باشد؛ مثل من نقطه خوبم نقطه... نگران نقطه... و خلاصه پیام‌هایی نقطه نقطه و بی‌احساس. در چنین دنیایی راهی جز پناه بردن به نامه باقی می‌ماند؟ نامه‌هایی از سربازخانه برای دوستان نزدیک‌تر از برادر، نامه‌هایی برای مادر و پدر پیر، از راه‌دور، برای او... بله آدم با ادامه دادن به زندگی خیالی در چنین دنیایی کم‌کم احساساتی می‌شود و دلش می‌خواهد برگردد به زمانه نامه‌ها و دوباره برای او بنویسد ولی آدم تا چشم باز کند، احساسات مثل دود از سرش می‌پرد و با این واقعیت نگاه به نگاه می‌شود که همیشه یک کلیک بیشتر تا صفحه همان او فاصله نیست، ولی حیف که چیزی برای نوشتن هم نیست.
  
 همان اول هم قرار این شد که در نهایت حق را به آنهایی بدهیم که می‌گویند: افسوس دیگر کسی نامه نمی‌نویسد... و می‌دهیم. در نهایت آنها درست می‌گویند، با همه کم‌و‌کسری‌ها و درست‌تر اینکه به‌خاطر همان کم‌و‌کسری‌ها، زندگی طوری جریان داشت که تمام احساسات در آن پرمایه بود و تردیدی نیست که مثل غم قیراندودش، شادی‌اش هم مثل عسل کش می‌آمد. با این‌همه، حتی اگر ساده‌لوحانه بپذیریم که زندگی در گذشته‌های دور خیلی شیرین بود، باز هم بازگشت به آن زمانه عسلی به‌راحتی خود‌نویس به‌دست گرفتن و نامه نوشتن نیست. چون در واقع کسی نیست که بتوانی برایش چیزی بنویسی. حالا جایی از متن است که باید در هوشیاری کامل نگاهی به امکانات ارتباطی دور‌و‌برمان بیندازیم. هر آدمی برای خودش دنیایی دارد که تقریبا مثل همه، تمام آن دنیا را در گوشی‌اش حمل می‌کند. بخش عمده این دنیای درون آدم‌ها، از دوست‌تان و آشنایان و چهره‌های مورد‌علاقه و فک و فامیل و... خلاصه هرکس که یک زمانی، چند دقیقه هم در زندگی‌مان توقف کرده باشد، همین الان صفحه شخصی‌اش در دسترس است. هرکس که لازم هست و نیست، دور است و خیلی نزدیک، در حد همین میز بغلی، هرکس که بخواهی را می‌توانی هر روز دنبال کنی. از مسواکی که در دهان می‌گذارد تا عصرانه‌ای که با کی، چی، کجا خورده و ژست‌های آسانسوری... تا توصیه‌هایش به مشتری‌ها که چطور با مالیدن عصاره میوه بلوط به پوست سرشان، موهایی داشته باشند شبیه مادربزرگ‌ها در زمانه اوج درخشش‌شان که احتمالا می‌شود حوالی همان سال‌هایی که مردم هنوز زیاد به هم نامه می‌نوشتند. حالا، آدم وقتی به اطرافش نگاه می‌کند... برای چه‌کسی، از چه بنویسم که خودش در جریان نباشد؟

 

این خبر را به اشتراک بگذارید