• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
سه شنبه 22 تیر 1400
کد مطلب : 135744
+
-

نگاهی به نمایش« همانند» در جشنواره تئاتر دانشجویی

مرحوم در دسترس نیست

استفاده نمایشی از یک مراسم ترحیم

تئاتر
مرحوم در دسترس نیست

احسان زیورعالم- روزنامه‌نگار

در بحبوحه آغاز پیک پنجم، زمانی‌که انتظار می‌رفت تئاتر کشور هم به تعطیلی پنجمش وارد شود، بر حسب اقبال و شانس موفق به دیدن آخرین نمایش برای دو هفته آتی شدم: «همانند». یک نمایش متفاوت دانشجویی که در نخستین شب این جشنواره در عمارت روبه‌رو روی صحنه رفته بود. نمایشی که چندان هم به نمایش نمی‌ماند؛ اما کارگردان جوانش در تلاش بود وجه دراماتیکی به اثر بدهد. متن همانند را پیش از اجرایش خوانده بودم. با ورود ناگهانی فردی غریبه به مراسم عزاداری پیرمردی تازه درگذشته و ادعای مالکیت حمام خانه، همه‌‌چیز به هم می‌ریزد.
در ظاهر تصور نمی‌شود از دل آن متن اتفاقی عجیبی رخ دهد. فضای عمارت روبه‌رو با نوای عبدالباسط دگرگون می‌شود. مراسم ختم درگذشت مغفور مرحوم انگار در این بنای فرهنگی برگزار شده است. صدای زنگ، خبر از اجرا می‌دهد. کیسه پلاستیکی به‌دست می‌دهند و می‌خواهند دورتادور سالن نمایش بنشینید. همه‌‌چیز به همان مراسم ختم می‌ماند. خرما ، حلوا ، چای و اندکی بعد شام عزا. در میانه میانداری ختم، آن قصه ساده نیز عملی می‌شود. درهم‌تنیده با مراسم. این یک پرفورمنس آشنا برای ایرانیان است که با کمی دستکاری، وجه دراماتیک پیدا کرده است. قرار است ما به‌عنوان حاضران مجلس وجهی از این نمایش را پیش ببریم. وجود ما به عزا تشخص و مشروعیت می‌دهد و البته ما همراه با نمایش، در آیین‌بودگی نمایش شریک می‌َشویم. هر از گاهی از گوشه سالن کسی می‌گوید «من یقرا فاتحه الصلوات» و افراد صلوات می‌فرستند. عامل از مجریان پرفورمنس نیست. وقتی سفره غذا گشوده می‌شود، مخاطب برخاسته و همکاری می‌کند. عیناً همان چیزی است که در یک مراسم واقعی رخ می‌دهد. نکته نیز همین است، رسیدن به یک مراسم واقعی. انگار قرار است با واقعی شدن اجرا، مخاطب کمی با گرفتن فاصله از یک مراسم ختم حقیقی، وجوه مختلف یک ختم خانگی را ارزیابی کند؛ اما رسیدن به این تقابل واقعیت و حقیقت چقدر موفقیت‌آمیز بوده است؟
گره اصلی زمانی زده می‌شود که بیشتر شرکت‌کنندگان برای تماشای اثر، دانشجویان آشنا با کارگردان و تیم بازیگریند. فرزانه جعفرنیا، کارگردان نمایش پیش از شروع نمایش با تعدادی از مخاطبان ‌آینده‌اش خوش‌وبش می‌کند. او چهره ناآشنایی در میان حضار نیست. اساساً همه به‌نوعی آگاهند قرار است در یک نمایش شرکت کنند. آنان بر حسب قرارداد، ذهن خود را برای چیزی دراماتیک گرم می‌کنند. هر کنشی در نمایش را با واکنشی متناسب با تماشاگر بودن خویش پاسخ خواهد داد. اگر جایی کسی به زمین بخورد، او آن را کمدی فرض می‌کند و اگر کسی دچار آسیب جدی شود به مثابه تراژدی تلقی‌اش می‌کند. درحالی‌که نمایش می‌خواهد نمایش نباشد. می‌خواهد واقعی باشد. تلاش می‌کند همه‌‌چیز شبیه همان تصویر همیشگی باشد. از دم در ایستادن برای مشایعت مهمانان تا تلاش برای خوش‌وبش‌های مرسوم در این مراسم‌ها؛ اما تماشاگر مقاومت می‌کند. برای مثال مردم کمتر با همراهان خود صحبت می‌کنند؛ کنشی که در هر مراسم مردمی مرسوم است.
ایده اولیه نمایش بی‌شک جذاب است. مواجهه ما با چیزهایی که عادی می‌پنداریم. هر یک از ما به واسطه مرگ نزدیکان خود در مراسم ختم شرکت کرده‌ایم؛ اما آن را از چشم‌انداز دراماتیک ندیده‌ایم. مخاطب همانند، هنوز به این چشم‌انداز نمی‌رسد؛ چون او نمایش را بر مراسم ختم ارجح می‌داند. نام نمایش هم او را در این وضعیت معلق نگه می‌دارد: همانند.
حالا فرض کنید واقعاً با یک مراسم ختم روبه‌رو باشیم. به‌عبارتی در یک خانه واقعی نمایش برگزار شود. اعلام شود شخصی درگذشته و از اطرافیانش دعوت کنیم در مراسم او شرکت کنند. مردم واقعاً با حال دگرگونی وارد خانه مرحوم ساختگی می‌شوند و تمام آداب مرسوم را رعایت می‌کنند‌ مخاطب «همانند» به واسطه آگاهی‌اش نسبت به نمایش، آداب نمایش را رعایت می‌کند، نه آداب مراسم ختم را ‌و تلاش می‌کند با صاحب مجلس همدردی کند. وقتی داستان پس‌زمینه رخ می‌دهد و فردی برای طلب حمام خود وارد مراسم می‌شود، مخاطب در موقعیت کنشی قرار می‌گیرد. او دیگر نظاره‌گر نیست؛ بلکه باید کنشی داشته باشد. یا باید طرف اهالی خانه را بگیرد یا طرف فردی که سندی برای حرف‌هایش دارد. بی‌شک چنین چشم‌اندازی ایده‌آل است. نمی‌توان به‌راحتی نوشیدن آب خوردن گفت کسی مرده است و مردم را در موقعیت سرکاری قرار داد. این سختی کار است؛ اما فرض محال که محال نیست. شاید بشود روزگاری یک مراسم آیینی و عرفی را در موقعیت حقیقی عملی کرد. وجه پرفورماتیک آن را کشف کرد و مخاطب ناآگاه از واقعیت پشت ماجرا را در مواجهه‌ای تازه قرار داد. چرا می‌رویم و می‌نشینیم و چیزی می‌نوشیم و لقمه‌ای بر دهان می‌گذاریم؟ از ادب است یا از باور؟ ما به چه میزان از این وجوه نمایش‌گونه مراسم ختم آگاهیم؟ همانند یک نقطه شروع است. می‌تواند تلنگری باشد برای کنجکاوی، از همان ابتدا. این پرفورمنس هم وابسته به صوت است و هم تصویر. از ایستادن دم در برای تشکر از آمدن و حالا این پرسش مطرح می‌شود که چرا باید در برابر در ایستاد و تشکر کرد. نمایش تا آستانه این وضعیت پرسشگرانه پیش می‌رود؛ اما چندان موفق نیست. کنش‌ها برجسته نمی‌شود. مخاطب را به دیالوگ وانمی‌دارد. او را از فکر کردن به کنش‌های پیش‌رویش دور می‌کند. شاید بخش مهمی از آن به سبب سرعت زیاد است. برخی از مهم‌ترین مراسم‌ها ازجمله حرف زدن درباره مرحوم و نوحه‌سرایی حذف شده است. می‌شد در سخنرانی و نوحه نگاه مؤلف را برجسته کرد. می‌شد مخاطب را به سمت پرسش‌ها سوق داد. می‌شد شرایط را به نوعی طراحی کرد که هر فرایند مدنظر مؤلف از زمینه معمولی خود خارج شود. این اتفاق تنها زمانی رخ می‌دهد که شخصیت مرکزی وارد می‌شود و قصد حمام می‌کند. این یک آشنا‌زدایی برای تجربه‌کنندگان مراسم ختم است. شاید هر یک از ما در مراسم‌هایی از این دست با نزاع میان میراث‌خوران مواجه شده باشیم؛ ولی اینجا موضوع میراث‌خوری نیست. موقعیت‌ غریبی است که در آن فردی مدعی مالکیت حمام خانه می‌شود، تنها حمام و او حالا ساکن بلامنازع خانه می‌شود. یک آشنازدایی قوی علیه تمام داده‌های ذهنی که از کودکی حمل کرده‌ایم و این همان جایی است که مؤلف برای دیگر بخش‌ها درنظر نمی‌گیرد.‌

این خبر را به اشتراک بگذارید