لقمه/ قورمهسبزی؛ غذا یا آیین؟
شیدا اعتماد
دنیای بزرگسالی از قبولی دانشگاه یا ازدواج یا استقلال آغاز نمیشود. دنیای بزرگسالی دقیقا از آن نقطه جادویی که نخستین بار میتوانی قورمهسبزی را مثل مادربزرگت درست کنی شروع میشود. قورمهسبزی بهنظر غذای آسانی میآید؛ البته اگر سبزی سرخکرده را آماده توی فریزر داشته باشی و نخواهی از صف سبزی فروشی شروع کنی.
اما همه دانش آشپزی جهان هم برای درست کردن یک قورمهسبزی خوب کافی نیست؛ وقتی در نخستین تلاش، مخلوطی سبز با لوبیاهای رقصان را روی میز میگذاری و فکر میکنی پس فوت کوزهگری کجای آن حرکات آسانی بود که از مادربزرگ سر میزد. وقتی بیعجله گوشت و پیاز را تفت میداد. لیموعمانیها را با چاقو سوراخ میکرد و با سبزی و لوبیا میگذاشت که بپزد؛ مگر تو دقیقا همین کار را نکرده بودی؟
قورمهسبزی اما درست درنیامده بود. درست درآوردن یک قورمهسبزی جا افتاده، آنقدرها هم آسان نیست؛ اول اینکه باید در مصرف آب صرفهجویی کنی، در زندگی و موقع پخت قورمهسبزی. دوم اینکه عجله نداشته باشی و سومی را آخر میگویم.
این غذا که بوی عطرش میتواند مهاجرین همه اعصار را به خانه برگرداند، جادویش در سبزی نهفته است؛ سبزی و کمی حوصله. وقتی همه مواد مخلوط شدند شعله باید به کمترین حالت خودش برسد و چند ساعتی ریز ریز خورش بجوشد تا روغن بیندازد.
نکته سوم اینجا بهکار میآید. زیر قورمهسبزی را خاموش میکنی و میگذاری توی یخچال و با اینکه وسوسه امتحان کردنش دیوانهات میکند، مقاومت میکنی. فردا اما آنچه باید اتفاق افتاده است. یخچال، جادو را به کمال رسانده است و آنچه فردا سر میز میآید دقیقا همان است که باید باشد. یک قورمهسبزی جا افتاده و تو میتوانی با اطمینان قدم در دنیای بزرگسالی بگذاری و همراه مادربزرگ برای جوانترها که هنوز این جادوها را بلند نیستند، پشت چشم نازک کنی.