• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
شنبه 19 تیر 1400
کد مطلب : 135373
+
-

وسواس در جابه‌جایی نیم‌میلی‌متری تشدیدها

سایه اقتصادی‌نیا، پژوهشگر ادبیات فارسی درباره زندگی ویراستارانه خود به ما می‌گوید

وسواس در جابه‌جایی نیم‌میلی‌متری تشدیدها


لیلا شریف ـ روزنامه‌نگار

 همه لحظه‌های گفت‌وگو با صدای خنده‌ها و فروتنی وصف نشدنی‌اش پر شده است. او از دغدغه‌ها و موضوعات آزاردهنده دنیای ویراستارها می‌گوید. سایه اقتصادی‌نیا، سال‌ها دستیار احمد سمیعی‌گیلانی، مترجم، نویسنده و ویراستار برجسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بوده، یاد گرفته و حالا آموخته‌هایش را به دیگران می‌آموزد. او علاوه بر سمیعی‌گیلانی در محضر استادان شناخته شده‌ای چون مرحوم ابوالحسن نجفی، حسین سامعی، علی صلح‌جو و عبدالحسین آذرنگ نیز بوده است. «له و علیه ویرایش» از کتاب‌های اقتصادی‌نیاست که فضای جدیدی را از دنیای ویراستارها ترسیم می‌کند. ما در این گفت‌وگو با او درباره تأثیر کمال‌گرایی و ذهن دقیق ویراستارها در زندگی روزمره صحبت کرده‌ایم. اقتصادی‌نیا معتقد است که بسیاری از ویراستارها دچار نوعی اختلال وسواس فکری و عملی هستند. البته همه این حرف‌ها با چاشنی خنده همراه است. مثل وقتی می‌گوید:«یکی از جوک‌های بین ما مربوط به وسواسی بودن‌مان است».

شما همچنان در فرهنگستان زبان و ادب فارسی مشغول کار ویراستاری هستید؟
چند سالی است که از فرهنگستان جدا شده‌ام و در آمریکا به تدریس زبان و ادبیات مدرن فارسی در دانشگاه جورج‌تان اشتغال دارم. در زمینه‌ ویرایش هم تمرکزم را بیشتر بر آموزش ویراستاری گذاشته‌ام.
چرا؟
به‌دلیل اینکه احساس کردم از این طریق مفیدترم و بهتر است که آنچه را در مکتب استادان نسل اول فرا گرفته‌ام به افراد بیشتری یاد بدهم. اگر قلم ویرایش دست بگیرم، در نهایت هر سال می‌توانم چند عنوان کتاب را ویرایش کنم؟ اما اگر بخواهم آنچه را که خود آموخته‌ام آموزش بدهم یا مکتوب کنم، می‌توانم برای تعداد بیشتری از ویراستاران نسل بعد مفید باشم. بنابراین کمی از اینکه قلم ویرایش به‌دست بگیرم، دور شده‌ام؛ ‌مگر اینکه به کتابی علاقه‌ خاصی داشته باشم یا نویسنده و مترجم کتاب فردی باشد که از سودای همکاری با او نتوانم صرف‌نظر کنم.
این فاصله به‌علت خستگی از فضای ویراستاری است که در کتاب‌تان به آن اشاره کردید یا دلایل دیگری دارد؟
تنها دلیلش اولویت‌بندی زمان و انرژی است؛ وگرنه‌ من از حوزه ویرایش خارج نشده‌ام. اینکه از ویراستاری در نشر به حوزه آموزش برویم یا ویراستار مطبوعات باشیم یا درباره‌ ویرایش بنویسیم، تفاوتی در ماهیت کار ما ایجاد نمی‌کند. به هر حال در حوزه ویرایش فعالیت می‌کنم و فقط دست به اولویت‌بندی زده‌ام. من در مقطعی فکر کردم بهتر است تا آموخته‌هایم را به دیگران یاد بدهم.
در کتاب «له و علیه ویرایش» از صفت ایثارگر برای ویراستارهایی که در این مسیر مانده‌اند استفاده کردید. هنوز معتقدید که ویراستار ایثارگر است؟ از کاری که انجام می‌دهید راضی هستید یا همچنان دچار خستگی می‌شوید؟
نه‌تنها همچنان بر لغت ایثار باید تأکید کرد، بلکه با دیدن شاگردانی که به کلاس‌های ویرایش می‌پیوندند باید بیشتر بر درستی این نگاه پای فشرد. افراد زیادی به کلاس‌های یادگیری ویرایش ملحق می‌شوند اما تعداد کمی از آنها در این مسیر تداوم دارند و باقی‌می‌مانند. زمانی من در دفتر شخصی خودم کلاس‌های ویراستاری برگزار می‌کردم و همه تلاشم این بود که آموخته‌هایم از استادان نسل اول را به نسل بعدی منتقل کنم، این را به‌عنوان وظیفه‌ای فرهنگی برای خودم تعریف کرده‌ بودم. تعدادی در این کلاس‌ها حضور پیدا می‌کردند اما گمان می‌کنید چند نفر حاضر بودند به‌عنوان ویراستار حرفه‌ای فعالیت کنند؟ خیلی کم.
دلیل این اتفاق چیست؟
یکی از کسانی که در این کلاس‌ها حاضر بود، پس از چند سال به من مراجعه کرد و گفت که «خانم اقتصادی‌نیا برای من کار دارید؟» من هم با گرمی استقبال کردم. اما او در نهایت با بیان جمله‌ای واقعیت تلخی را بیان کرد. گفت:«هر کاری باشد انجام می‌دهم جز ویرایش!» دلیل بیان چنین نظرات و همچنین تعداد کم افرادی که در حوزه ویراستاری باقی‌می‌مانند، همان ایثار است. این کار نه نام دارد، نه نان. بنابراین صفت ایثارگر به ویراستارهای حرفه‌ای صدق می‌کند. برای معلم ویرایش چه جوابی خجالت‌آورتر از این است که شاگردش بعد از 3سال بگوید حاضر به انجام هر کاری  جز ویرایش است؟!
در واقع این نگرانی وجود دارد که حلقه ویراستارهای حرفه‌ای مدام کوچک‌تر شود؟
بله، به‌طور قطع اینگونه است. چراکه آن حد از زحمت، در کنار پرورش دادن نگاه انتقادی و پژوهشی، متناسب با درآمد به‌دست آمده از ویراستاری نیست؛ بنابراین درجه‌ای از ایثار و سماجت نیاز است تا فردی در این حرفه باقی بماند. ما شاهدیم که ویراستاری برای بسیاری میدان‌ گذار است و از این حوزه عبور می‌کنند و وارد فضای ترجمه، نویسندگی و... می‌شوند.
چه اتفاقی در دنیای ویراستاری شما را چنان جذب کرده که پس از این همه سال ویراستار باقی‌مانده‌اید؟
لذت زبان‌ورزی و پرورش دید و شم انتقادی موجب شد تا در این حرفه باقی بمانم.‌ اینکه هم عیوب را بیابم و برای رفع آنها تلاش کنم، هم با یافتن زیبایی‌ها جانم را سرشار کنم. من منتقد ادبی هم هستم و به این ترتیب باید بگویم که این وجه انتقادی در کارهای دیگر من بازتاب یافته است. آن دید انتقادی در ویرایش مربوط به حوزه زبان است و در ادبیات در حوزه ساخت، فرم و محتوا. ما با ویرایش صاحب شم انتقادی می‌شویم. نگاه‌مان را پرورش می‌دهیم تا دید انتقادی و پژوهشی داشته باشیم، بگردیم و ببینیم که چه چیزی ناساز است تا آن را رفع کنیم و در مقابل هم نکات سازگار را ستایش کنیم. باید بدانیم که ویرایش با نقد، همسر و هم‌بر است. این هم‌کناری برای من جذاب بود و من را در حوزه ویراستاری ماندگار کرد.
شما در صحبت‌هایتان به این موضوع اشاره کردید که بسیاری از شاگردهایتان به این دلیل در این مسیر نماندند که ویرایش نان و نام نداشت. اما مشکل اصلی بسیاری از ویراستارها این است که نفر دوم محسوب می‌شوند و پشت نام نویسنده قرار می‌گیرند، این برای شما آزاردهنده نیست؟ 
من همیشه سرکلاس‌هایم یک مثال از مرحوم محمدعلی حمیدرفیعی - که استاد من در مرکز نشر دانشگاهی بودند -‌ بیان می‌کنم. ایشان می‌گفتند که ویراستار مانند پزشک بیهوشی است، زمانی که فرد جراحی می‌کند و در نهایت به سلامت از بیمارستان مرخص می‌شود، همه به او می‌گویند که جراح تو چه‌کسی بود؟ نام جراح مهم است و فرد نام پزشک بیهوشی را اصلا نشنیده و جویای نام او هم نمی‌شود. پزشک بیهوشی نفر دوم است و نامش پشت سر نام پزشک جراح قرار می‌گیرد اما اگر پزشک بیهوشی به درستی کارش را انجام ندهد، بیمار با خطر مرگ روبه‌رو می‌شود. نقش پزشک بیهوشی کمتر از نقش جراح نیست اما نام پزشک بیهوشی هرگز مطرح نمی‌شود. نکته مهم این است که پزشک بیهوشی این نقش را پذیرفته و هیچ وقت معترض نیست که چرا اسم جراح مهم‌تر از من است. خیلی هم به شغلش مفتخر است. ویراستار هم باید از همان ابتدا که وارد این عرصه می‌شود، بداند که چنین جایگاهی دارد و در گذر زمان مدعی نشود که چرا اسم نویسنده و مترجم روی جلد کتاب است اما نامی از من نیست. از نظر من، این حرف‌ها غرغر است. ویراستارهایی که چنین دغدغه‌هایی دارند، افرادی هستند که شرح وظایف‌شان به آنها تفهیم نشده است. اگر فردی می‌خواهد نامش مطرح شود، برود و کتاب خودش را بنویسد. اگر کسی که سودای نام دارد به سمت ویراستاری می‌آید، جای درستی نایستاده است.
چرا؟
چون همیشه فکر می‌کنند که به آنها ظلم شده و مدام می‌گویند چرا ما را ندیدند. ویراستارها باید قبول کنند که نقش‌شان همین است. جایگاه درست برای بعضی از ویراستارها تعریف نشده، معلم‌های ما باید این تعریف درست را به همه یاد می‌دادند. استاد سمیعی معلم من بود، فردی که کتاب «از صبا تا نیما» را به‌عنوان اثری ارزشمند ویرایش کرد. ‌این کتاب سال‌هاست منبع درسی تمام دانشجویان ادبیات است. او این کتاب را از ورق‌ پاره‌هایی پراکنده به مرجعی درخشان بدل کرد، اما اسم او هیچ‌جا نیامده است. معلم من همین آقای سمیعی بود، فردی که جایگاه خودشان را قبول کرده بود و می‌دانست که نقش‌اش همین است و خیلی هم به آن مفتخر است. دومین درسی که من در کارگاه‌های ویرایش به آن پرداخته‌ام، اخلاق ویرایش است. در این مبحث به شاگردها می‌گویم که خانم و آقایان جای شما همین جاست؛ صندلی بغل راننده، نه صندلی راننده. اگر افراد شرح وظایف خود را بشناسند، مدام غر نمی‌زنند و مطلب مترجم و نویسنده را بی‌ارزش نمی‌کنند تا کار خود را با ارزش جلوه دهند.
علی صلح‌جو، در گفت‌وگویی قدیمی در پاسخ به پرسشی می‌گوید: «ویراستار همیشه به‌خودش می‌گوید بهتر است انواع غلط ممکن را در نوشته‌ها یا ترجمه‌ها ببیند و تصحیح کند و سپس به ترجمه بپردازد، متأسفانه گاه این دوره، همه عمر را می‌گیرد. در واقع ویراستار اعتماد به نفس لازم برای نوشتن، ترجمه کردن را ندارد». ما می‌توانیم بگوییم که ویراستارهای حرفه‌ای و شناخته شده آرمانگرایی در نوشتن را مدنظر دارند، به همین دلیل به سمت ویراستاری آمده‌اند؟ آیا این آرمانگرایی به زندگی ویراستارها هم کشیده می‌شود؟
این سؤالی است که خودم هم با آن روبه‌رو هستم. از خودم می‌پرسم که آیا من کمال‌طلب بودم و بعد ویراستار شدم یا کمال‌طلب و آرمانگرایی عارضه شغلی من است و در واقع چون ویراستار شدم، یاد گرفتم که به کم قانع نشوم؟
هیچ‌وقت به جوابی دست نیافتید؟
نه! آقای صلح‌جو می‌گوید که آرمانگراها، ویراستار می‌شوند چون به کمال مطلوب علاقه دارند و می‌خواهند متن در بهترین شکل خود تجلی پیدا کند اما من نمی‌دانم که آیا چون آرمانگرا بودم، ویراستار شدم تا متن را به متنی بهتر تبدیل کنم یا اینکه چون ویراستاری تبدیل به شغلم شد و با ویرایش زندگی کردم، نگاهم در زندگی به‌تدریج کمال‌گرایانه شد.
در کنار این نگاه آرمانگرایانه ما شاهد آن هستیم که ویراستارها افراد دقیقی هستند، چرا که عادت به دیدن غلط‌ها دارند. آیا ویراستارها با توجه به نوع کاری که انجام می‌دهند در زندگی شخصی نیز افراد دقیق و حساس‌تری هستند و ایرادها بیشتر توجه‌شان را جلب می‌کند؟
بله! این نگاه نیز مانند آرمانگرایی است، نه‌تنها اشتباهات بلکه زیبایی‌ها نیز همین‌قدر به چشم ما می‌آید. به‌عبارت دیگر، همانطور که کژی‌ها در یک متن ما را آزار می‌دهد، از درستی‌ها و سازمندی‌ها نیز لذت وافر می‌بریم.
در زندگی شخصی و تعامل با افراد نیز همینطور است؟
بله! عیناً همینطور است. من این سؤال را بارها از خودم پرسیده‌ام که آیا وسواس در ایجاد زیبایی و زدودن زشتی عارضه شغل ماست یا ما ویراستارها چون وسواسی هستیم، جذب این شغل می‌شویم؟ من وسواس افراطی را به‌معنای بالینی به‌کار می‌برم و منظورم OCD است. از نظر من اغلب دوستان، همکاران و استادانم در حوزه ویراستاری دچار اختلال وسواس هستند. ما می‌خواهیم که همه خطوط موازی باشند، نمی‌توانیم طاقت بیاوریم که یک تشدید به اندازه نیم‌میلی‌متر جابه‌جا شود. این وسواس افراطی(OCD) در زندگی شخصی هم وجود دارد.‌ اگر دو قاب به دیوار قرینه نصب نشده باشند، نمی‌توانم به آن دیوار نگاه کنم. اگر دو فرش در خانه‌ام کنار هم پهن شده باشند و خطوط این دو فرش ذره‌ای از قرینگی خارج شوند، نمی‌توانم به آنها نگاه کنم.
با توجه به اینکه اشاره کردید جمعی از ویراستارهای اطراف شما دچار این وسواس هستند، همچنان نمی‌دانید که این وسواس به‌دلیل کار است یا خیر؟ 
دقیقاً! این سؤالی است که من هم جوابی برای آن ندارم. (خنده) به استادهایم که نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم فردی مانند مرحوم نجفی – که برای من بسیار عزیز بودند- به وضوح وسواس داشت. این وسواس آشکار بود. اگر وسیله‌ای روی میز و به‌طور کلی ترکیب زندگی‌ تکان می‌خورد، عصبی می‌شد. حتی اگر ورقی از روی میز جا‌به‌جا می‌شد، استاد ناراحت می‌شد. من هم همینطورم، اگر قلم یا کاغذی یا فایلی جا‌به‌جا شود، نظم فکری‌ام به هم می‌ریزد چون ویرایش یعنی انضباط و انسجام.
پس می‌توانیم بگوییم که وسواس بیماری شایع میان ویراستارهاست؟
نمی‌توانم به صحبت‌هایم عمومیت ببخشم، چون نسبت به همه ویراستاران جهان که شناخت ندارم. اما خودم و بسیاری از هم‌حرفه‌ای‌هایم اینگونه هستیم. جالب است بدانید که من و همکاران صمیمی‌ام ساعت‌ها به‌خودمان می‌خندیم و یکی از جوک‌های بین‌مان مربوط به وسواسی بودن‌مان است. (خنده) مثلا من به دوستم می‌گویم، این تشدید نیم‌میلی‌تر در متن جابه‌جا شد، تو روانی نشدی؟ او هم جواب می‌دهد که دوست داشتم کاغذ را پاره کنم! این رفتار در بخش‌های مختلف زندگی و حتی چیدمان وسایل خانه‌مان نیز بازتاب پیدا می‌کند. اگر بخواهم دو شمعدان را به دیوار بکوبم و یکی از میخ‌ها جابه‌جا به دیوار وصل شود، طاقت نمی‌آورم. (خنده)
با این توصیف‌ها وقتی در شهر قدم می‌زنید و چشم‌تان به تابلوهای تبلیغاتی پر ایراد می‌افتد، وضعیت بدتر نمی‌شود؟
خیلی وضعیت بدتر می‌شود. با چشمانم و در مغزم هر کدام از این تابلوها را از بین می‌برم و پاره می‌کنم، اما باید بگویم که در همین حد هم دقتم برای دیدن زیبایی بالاست. وقتی می‌بینم یک گلدان رنگی را در گوشه‌ای از شهر گذاشته‌اند، دلم برای آن زیبایی پر می‌کشد. وقتی یک صف مرتب در نانوایی می‌بینم، احسنت می‌گویم چون انضباط اصل ویرایش است و باید همه‌‌چیز در نظم محض باشد. من عاشق ایرانم، ولی یکی از بزرگ‌ترین محسنات زندگی‌ام در آمریکا را امکان لذت بردن از نظم عمومی می‌دانم.
این میزان دقت روی دیگری هم دارد، ویراستاران در نوشتن دقت و حساسیت بالایی دارند، همین حساسیت موجب می‌شود تا افراد از تعامل مکتوب با آنها هراس داشته باشند. تا به حال برای شما پیش آمده است که فردی بخواهد در شبکه اجتماعی پیامی را برایتان بفرستد و نگران این باشد که مبادا متنی که نوشته از نظر ویرایشی مشکل داشته باشد؟ مواجهه شما با این اضطراب اطرافیان‌تان چگونه است؟
بارها این اتفاق افتاده. مثلا فردی که اهل کتاب نیست و می‌خواهد پیام کوتاه روزمره‌ای به من بدهد، احتیاط می‌کند که این پیام درست و بدون ایراد باشد. بسیاری هم به من می‌گویند که «برای شما دو کلمه نوشتن سخت است». ولی از نظر من هر چیزی به جای خویش نیکوست. هر فردی در هر زمینه‌ای تخصص دارد و صاحب بینشی شده است. همانطور که من نمی‌توانم به جای یک بنّا، دیواری را بچینم، از یک بنا هم توقع ندارم که در کار من حرفه‌ای باشد. من به همه می‌گویم که راحت باشید و در نوشتن روزمره سخت نگیرید. قرار نیست من از روی پیام‌های خصوصی به افراد نمره بدهم! جامعه که کلاس املا و انشا نیست. متأسفانه دیده‌ام که همکارانم قلم قرمز به‌دست می‌گیرند و در فضای مجازی پر از غلط از همه ایراد می‌گیرند. اما واقعیت این است که نمی‌توان از همه افراد با سطوح مختلف تحصیلات و حساسیت‌ها انتظار داشته باشیم که همه قواعد ویرایشی را رعایت کنند. نباید از همه طلبکار بود، حتی از نویسنده و مترجم. من حتی زمانی که مستقیما با نویسنده یا مترجم کار می‌کنم، می‌گویم که خودتان را دربند رسم‌الخط قرار ندهید، این کار من است، شما فقط بنویسید و نیروی خود را صرف خلاقیت ادبی کنید.
اینکه می‌گویند ویراستارها ملانقطی هستند یک عیب است؟
نه! ما باید ملانقطی باشیم، اینکه عیب حساب نمی‌شود، حُسن ماست!
بدترین اتفاقی که در حوزه ویراستاری ممکن است شما را ناراحت کند، چیست؟ 
زمانی که مترجم تقصیر و گناه خود را به گردن ویراستار می‌اندازد، بسیار ناراحت‌کننده است. به‌عنوان مثال مترجم در ترجمه یک لغت لغزش دارد و ویراستار هم متوجه نشده، چون ویراستار لغت به لغت کار را ترجمه نمی‌کند و تنها لغزش‌های متن را اصلاح می‌کند. زمانی که مترجم نامدار و مشهور باشد، ویراستار واژه به واژه آن متن را ویرایش نمی‌کند. در این میان وقتی خطا برملا می‌شود، مترجم گناه را به گردن ویراستار می‌اندازد، اتفاقی که موجب آزار من شده است.
در حوزه ویراستاری کاری در دست تألیف دارید؟
یکی سری مجموعه مقالات دیگر مانند کتاب له و علیه ویرایش در دست تألیف دارم و امیدوارم برای جلد دوم کتاب منتشر شوند.
نکات خاصی درباره ویراستاری وجود دارد که در کتاب به آن اشاره نکرده باشید؟
همین اختلال وسواس فکری-عملی که به آن اشاره کرده بودم. شاید برای هم‌حرفه‌های من خوشایند نباشد، اما من به این موضوع می‌خندم و ابایی ندارم با دوستان و همکاران صمیمی‌ام درباره‌اش حرف بزنم. همیشه به‌خودم می‌گویم که در گذشته هم اینطوری بودم؟ وقتی اتاقم به‌هم ریخته بود چه کار می‌کردم؟ بعد خودم جواب می‌دهم که در نوجوانی شلخته بودی، اما حالا اگر وسیله‌ای در جای خود قرار نداشته باشد، نمی‌توانم تحمل کنم.
پس می‌توان در رابطه با شما به این سؤال جواب داد که ویرایش شما را وسواسی کرد.
بله. (خنده) شاید برای من این عارضه شغلی بوده. تمرین مدام برای اینکه هر چیزی درست سرجای خود باشد، ما را مانند ارتشی‌ها تربیت می‌کند. استاد نجفی همینطور زندگی می‌کرد. استاد آذرنگ و استاد سمیعی به نظم معروف‌ هستند و استاد ادیب‌سلطانی که مثل اعلاست. نظم در توازی، قرینگی، نظم زمانی و... جزو مواردی هستند که حساسیت ویراستارها را تحریک می‌کنند و همه این موارد نشانهOCD است!

این خبر را به اشتراک بگذارید