سعید مروتی- روزنامه نگار
1- عباس کیارستمی چه دوستش داشته باشیم چه نه، هنرمندی بیبدیل بخوانیمش یا آفریننده ملال، با فیلمهایش زندگی کرده باشیم یا تحمل آثارش برایمان دشوار باشد، درهرحالت و وضعیتی، نمیتوانیم منکر اصالتش شویم. حتی پذیرش تأثیرپذیریاش از فیلمهای اولیه سهراب شهیدثالث هم باعث بازندهشدنش در آزمون اصالت نمیشود. سبک بصری، تلاشاش برای حذف کارگردانی، نحوه کارش با بازیگر و نگاهش به پدیدهها و هستی، از آن سهل و ممتنعهایی است که فیلمسازان بسیاری را به مسلخ برده است. مسلخ تقلید از سینمای بهظاهر ساده و فیلمسازی بهظاهر آسانی که کارگردانهای زیادی را به سودای جهانیشدن قربانی کرده است. او یکی از غیرقابلتقلیدترین کارگردانهای سینماست که بارها مورد تقلید قرار گرفته و هر بار هم دست مقلدانش را رو کرده است. کارگردانهایی که مثل حسین سبزیان در تلاش برای جازدن خود به جای فیلمسازی مشهور بودند، با سیاهمشقها و بیهنریشان، خود برهانی قاطع بر هنرمندی کیارستمی شدند.
2 -برخورد صفر و صدی با فیلمهای کیارستمی، که تحلیل فیلم را به سطح هواداری از تیمهای ورزشی تقلیل داده (و این فقط شامل کیارستمی نمیشود) و از جایی موفقیتهای جهانی او که عملا بازتاب انتقادی آثارش را به حاشیه رانده، پس از مرگ فیلمساز، کفه ترازو را به سمت عدد صد متمایل کرده است.
مخالفان کلاسیک کیارستمی، احتمالا به رسم ادب و احترام، کمتر دربارهاش نوشتند و حالا همان اعتبار بینالمللی، با هالهای از سنت دیرپای این سرزمین در احترام به ازدنیارفتگان، رویه رایج این سالها بوده است. سالها گذشته و هنوز هم انشاهای احساساتی درباره فیلمهای کیارستمی نوشته میشود؛ فیلمسازی که هرگز برای تماشاگر عادی و انبوه فیلم نساخت هنوز هم بیشتر از اینکه فیلمهایش توسط مخاطب گسترده دیده شود، ویدئوها و نقلقولها و جمله های قصارش در فضای مجازی دیده و خوانده میشود. مخاطبی که پای اظهارنظر کیارستمی درباره عشق لایک میگذارد، احتمالا قدرت تحمل ده دقیقه از «شیرین» یا «باد ما را خواهد برد» را نخواهد داشت.
کیارستمی از زمان بیماری تبدیل به کالایی برای مصرف عموم شد و مرگ تراژیکش بر دامنه ماجرا اضافه کرد. به شکل طبیعی کیارستمی فیلمساز جشنوارهها و منتقدان و طیف خاصی از تماشاگران است، نه کارگردانی که مخاطب انبوه را هدف قرار دهد و هیجانزدهاش کند. مشابه کاری که مثلا اصغر فرهادی انجامش میدهد.
3- در نوشتهای چنین کوتاه و مختصر توضیح اهمیت کیارستمیبودن تقریبا غیرممکن است؛ اهمیتی که نه فقط از جایزهها و ستایشهای فستیوالها که از متن فیلمهایش برمیخیزد. و قطعا همه فیلمهایش شاهکار نیست و همه تجربههایش هم ناکام و ناموفق نیست. مثل هر فیلمساز دیگری خوب و بد دارد. بهخصوص با سبک و سیاق او در کارگردانی که سالها از سوی مخالفانش به نابلدی تعبیر میشد. «کپی برابر اصل» از آخرین فیلمهایش، که هیچ نسبتی هم با سینمای ایران ندارد و ملودرام اروپایی خوشپرداخت و مؤثری است، پاسخی است به همه آنهایی که سالها نوشتند او دکوپاژ نمیداند و سینما بلد نیست. بین فیلمهایش «گزارش» و «کلوزآپ» آثار درخشانیاند.
بهخصوص کلوزآپ که پشت تکتک نماهایش درک شهودی غریبی بهچشم میخورد. «پنج» و «شیرین» نمونههایی عبرتآموزند برای اینکه بدانیم فیلم کیارستمیوار را چگونه نباید ساخت. در پاسخ به سؤال کیارستمی آری یا نه؟
معقولترین جواب این است که کیارستمی گاهی آری و گاهی هم نه!
گاهی آری و گاهی هم نه
در همینه زمینه :