فارغ از خوشآمد زمانه
چند سطر درباره جایگاه یگانه استاد محمدرضا حکیمی و محبوبیت بسیاری که در میان خاص و عام یافته است
مرتضی کاردر- روزنامهنگار
خبر بیماری استاد محمدرضا حکیمی در روزهای گذشته به یکی از ترندهای شبکههای اجتماعی تبدیل شده است و شمار زیادی از دوستداران برای سلامتی استاد دست به دعا برداشتهاند؛ شمار کثیری که در میانشان مقامهای رسمی و صاحبمنصبان به چشم میخورند و نخبگان و اهالی اندیشه که دیدگاههای او را در همه این سالها دنبال کردهاند و نسل جوانی که بهنظر نمیرسد نسبتی با او داشته باشند، اما اکنون در خیل دوستداران استاد درآمدهاند. کمتر پیش میآید که کسی از اصحاب اندیشه به چنین محبوبیتی در میان خاص و عام دست یابد و بهنظر میرسد جایگاهی که اکنون نصیب محمدرضا حکیمی شده، ویژه خود اوست. محمدرضا حکیمی از یکسو ریشه در سنت دارد و از سوی دیگر از نوگرایان و نواندیشان امروز به شمار میرود. خاستگاه او خراسان است و از حوزه علمیه خراسان میآید. از یکسو محضر مرجع بزرگ و زعیم حوزه خراسان آیتاللهالعظمی میلانی را درک کرده و از سوی دیگر محضر کسی چون شیخ مجتبی قزوینی را که از نمایندگان مکتب معارفی خراسان موسوم به تفکیک است. اکنون محمدرضا حکیمی در کنار سیدجعفر سیدان نماینده مکتب تفکیک در جریانهای فکری امروز به شمار میروند؛ مکتبی که بر نوعی خلوص طریق شناخت دین و جدایی دین و معارف دینی و قرآن و حدیث از فلسفه و عرفان تأکید میکند. علاوه بر این، محمدرضا حکیمی ادبیات را در حوزه خراسان از ادیب نیشابوری، استادبزرگ ادبیات سنتی حوزوی، آموخته است. اما محمدرضا حکیمی به سنت محدود نمیشود. او از نسل نواندیشانی است که در سالهای میانی قرن چهاردهم کوشیدند معارف دینی را به زبانی نو بیان کنند. انبوه کتابهای او، از سالهای پیش از انقلاب اسلامی تا امروز، آبشخور فکری بسیاری از کسانی بوده که دل در گرو دین داشتهاند اما ادبیات سنتی را نمیپسندیدهاند و بهدنبال بیان تازهای از دین بودهاند.
در سالهای پیش از انقلاب اسلامی، محمدرضا حکیمی بیشتر از اینکه در شمار حوزویان طبقهبندی شود، در میان روشنفکران قرار میگیرد. او در فرانکلین در کنار بزرگانی چون نجف دریابندری و منوچهر انور و دیگران یکی از ویراستاران دوره طلایی ویرایش در نشر ایران به شمار میرود. رابطه میان حکیمی و روشنفکران، بهرغم تفاوت خاستگاه و مشربهای فکری، همواره رابطهای صمیمانه بوده و تا امروز ادامه داشته است.
علاوه بر این، قدر و منزلت او در میان نواندیشان خراسان بهاندازهای است که دکتر علی شریعتی ایشان را وصی خود قرار داد و هرگونه دخل و تصرف و نظارت بر انتشار آثار خود را به ایشان واگذار کرد. اما آنچه محمدرضا حکیمی را متمایز و محبوب خاص و عام میکند، فقط همینها نیست. او در سالهای پس از انقلاب اسلامی بهرغم اینکه میتوانست پذیرای مسئولیتهای گوناگون شود و از موهبتهای اندک و بسیار بهره ببرد، از قدرت و رابطه با نهادهای قدرت کناره گرفت و ترجیح داد در گوشهای بهکار نوشتن مشغول باشد. محمدرضا حکیمی در عرصه اجتماعی شخصیتی عدالتطلب بوده است. آنچه او در مقام عالم یا نواندیش دینی همواره بدان تأکید کرده، عدالت اجتماعی است. عدالتخواهی و آزادگی و آزاداندیشی و استقلال فکری و دوری از قدرت سبب شده است که محمدرضا حکیمی، فارغ از خوشآمد زمانه، حرف خود را بزند و بیشتر از اینکه بخواهد از در مصالحه با حاکمیت درآید، سخنگوی رنجهای مردم باشد.
مجموعه این ویژگیها جایگاهی یگانه به استاد محمدرضا حکیمی داده؛ جایگاهی که در روزگار معاصر نصیب کمتر کسی شده است. پس عجیب نیست که طیفهای گوناگونی از آدمها، از خاستگاههای فکری مختلف، برای سلامت او دست به دعا برمیدارند و دعا میکنند یکی از شخصیتهای نادر روزگار همچنان در میان ما باشد.