3 روایت از حمله شیمیایی عراق به ایران در روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی و میکروبی
وقتی همه خواب بودیم
عراق در ۳۷۸حمله شیمیایی طی 8سال جنگ با ایران موجب شهید و زخمی شدن بیش از 50هزار نفر شد
سیده زهرا عباسی- خبرنگار
تابستان که از راه میرسد، یک جا جشن تیرگان به پا میشود و یک جا آبپاشونک، اما دقیقا در همین روزهایی که ایرانیان در شادی انقلاب تابستانی غوطهور هستند، شهرهای غربی به سالروز خاطرهای تلخ و دردناک میرسند؛ بمباران شیمیایی. اهالی میگویند همه جا دود بود و سیاهی، هواپیماهای عراقی روی آسمان ایران جولان میدادند، میرفتند و میآمدند و بمبهای شیمیایی را روی سر مردم آوار میکردند، شهر و روستا بهخود میلرزید و کسی نمیدانست چه خبر است؟
378حمله شیمیایی به ایران
به غیراز سردشت در استان آذربایجان غربی که 7و 8تیر سال1366 با هواپیماهای بمبافکن عراقی با بمبهای شیمیایی در 4نقطه پر ازدحام و متراکم جمعیتی مورد حمله شیمیایی قرار گرفت، مناطق عملیاتی شمال غرب (والفجر۲) و روستاهای مجاور و حاج عمران، روستای زرده، نساردیره، نساردیره سفلی، شاهماردیره، باباجانی، دودان و شیخ صله، سومار، مریوان، بانه و روستاهای مجاور، پیرانشهر، نودشه، سردشت و منطقه عملیاتی طلائیه هم تحت حمله بمباران شیمیایی قرار گرفتند.
عراق در ۳۷۸حمله شیمیایی طی 8سال جنگ با ایران موجب شهید و زخمی شدن بیش از 50هزار نفر شد، اما ابعاد حادثه در سردشت به حدی بود که روز حمله به این شهر بهعنوان روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی و میکروبی نام گرفت. حالا هر سال اهالی مناطق آسیبدیده از حمله شیمیایی میکوشند ضمن گرامیداشت یاد و خاطره رفتگان، از مشکلاتشان بگویند؛ مشکلاتی که از دیدگاه مردم نتیجه بیتوجهی مسئولان در دوره های مختلف است.
حدود 29مورد بمباران شیمیایی مناطق نظامی و غیرنظامی در کرمانشاه توسط رژیم بعث عراق انجام شد که بخش غیرنظامی آن شامل بمباران شیمیایی روستای زرده، دیره، باباجانی، روستاهای کرندغرب و نودشه بود، اما مهمترین مورد فاجعه روستای زرده است. در سال67 قبل از فاجعه بمباران شیمیایی زرده خیلی از مردم بر این باور بودند که به واسطه قطعنامه 598جنگ به پایان رسیده اما یکباره فقط در یک روز 275نفر در روستای زرده شهید و بیش از 800نفر نیز مجروح شدند.
همیاران رزمندگان
عیسو حیدری، از اهالی زرده متولد1341 است و در زمان جنگ تحمیلی سالها بهعنوان رزمنده فعالیت میکرده. او میگوید که مردم زرده در طول 8سال جنگ تحمیلی از مرد و زن و فرزند همه رزمنده بودند و با فاصله هزار متری از خط مقدم همیار رزمندهها هم محسوب میشدند. او اهالی را همیار رزمندهها توصیف میکند و به همشهری میگوید: صبح 31تیر 67روستای ما با هواپیماهای رژیم بعث بمباران شیمیایی شد. حمله ساعت 6صبح اتفاق افتاد. حتی برخی از مردم از خواب بیدار نشده بودند. از 3نقطه روستا را بمباران کردند، ابتدا متوجه نشدیم بمبها شیمیایی است، وقتی فهمیدیم همه به سمت دره بابحسین متواری شدیم درحالیکه آب رود جاری در این دره هم آلوده بود و همه آلوده شدند.
عیسو میافزاید: چند ساعت بعد بچههای سپاه و ارتش آمدند و به اهالی کمک کردند، اما یک روز بعد منافقان حمله کردند و همهچیز درهم پیچید. بعد از حمله 6ساعت چشمهایم را از دست دادم، حتی به برادرم گفتم برود و بعد اگر توانست بیاید جسد من را ببرد. ولی خواست خدا بود که جان سالم به در ببرم و به تنهایی 50 پیکرشهید را جمع کنم.
اهالی زرده هم در بمباران شیمیایی و هم در حمله روز بعد منافقان خانه و زندگی خود را از دست میدهند و به ناچار حتی میوههای باغشان را بهدلیل آلودگی آتش زدند. عیسو توضیح میدهد که بعد از حمله شیمیایی و بسته شدن راهها اهالی مجبور میشوند در همان محیط آلوده بمانند و حالا با انواع و اقسام مریضیها دست و پنجه نرم کنند.
دردهای بیدرمان
سیدروشن حسینی، متولد1356 است؛ حالا به میانسالی رسیده، اما آن روزها و در زمان حمله شیمیایی فقط 11-10سال داشته است. آنقدر حمله را به یاد ندارد و فقط خاطرش هست ساعت 6صبح که بمباران اتفاق افتاد، همه روستا را دود گرفته بود و مردم ویلان و سرگردان راهی دره بابحسین شدند و به آب پناه بردند؛ غافل از آنکه آب هم آلوده است.
روشن که در این حمله مادرش را از دست داده است به همشهری میگوید: 8برادر و خواهر بودیم، همه ویلان و سرگردان شدیم. هیچ جایی را نداشتیم برویم. صدای هواپیما که آمد هیچکس نفهمید چه شده است. اول فکر کردیم فقط هواپیما از آسمان زرده عبور کرده است، بعد از مدتی کوتاه از چند نقطه بمب خالی شد، یکی وسط آب، یکی غرب آبادی و یکی شمال آبادی. از دود شیمیایی به آب پناه بردیم، چه میدانستیم که آب آلوده است. همه میگفتند بدوید و ما هم میدویدیم.
روشن هم مانند بقیه اهالی در این حمله آسیب دیده است، چند سال پیش یک چشم خود را عمل کرده و حالا باید چشم دیگرش را عمل کند، اما بهدلیل مشکلات مالی نمیتواند.
او میگوید: همسرم هم جانباز 10درصد از ناحیه چشم و اعصاب است، اما هیچ مزایایی از دولت نمیگیرد. من هم تازه 2سال است که جانبازیام تأیید شده و ماهی یک میلیون و خردهای هزینه کمک معیشتی دریافت میکنم. بیش از 600نفر از اهالی زرده جانباز و مصدوم شیمیایی هستند، اما هیچکدام پرونده ندارند و بدون حضور پزشک با دردشان میسوزند و میسازند. هزینههای درمان بسیار بالاست و گاهی از چند قلم دارو نصف چند مورد را میخریم و قید بقیه را میزنیم. برای درمان هم باید برویم دالاهو یا کرمانشاه، زیرا اینجا فقط یک بهداری بدون حضور پزشک داریم.
جانبازانی بدون پرونده
منصور صفری، 45ساله است. تصویر او از حمله شیمیایی از بالای تپهای در نزدیکی روستا ثبت شده. در زمان حمله 11-10ساله بوده است و میگوید شاید بیشترین تعداد پیکر شهدا را در چشم برهمزدنی دیده است؛ تصویر پسری در حال فرار یا 2برادر در آغوش هم که در چند ثانیه خشک شدهاند؛ یادآوری این خاطرات هنوز هم برایش دردناک است.
منصور به همشهری میگوید: آن زمان کولر و وسایل خنککننده نبود و ما شبها روی پشتبام میخوابیدیم. تازه از خواب بیدار شده بودیم که هواپیماها آمدند. اول گفتند میخواهند صلح کنند. چرخی زدند و چند بمب داخل دره انداختند. بعد از مدتی هواپیمای دیگری آمد و 2بمب در 2سوی روستا به زمین انداخت.
مردم تا چندروز بعد از حمله شیمیایی در حال تدفین شهدا بودند و فقط عده کمی همان روز اول توانستند خودشان را به شهر و بیمارستان برسانند. یک روز بعد از حمله شیمیایی منافقان حمله کردند و راهها بسته شد، اهالی اما همچنان در حال حفر قبر برای دفن شهدا بودند و بعدتر هم امکان رفتن به محل دیگری را نداشتند. حالا فقط تعداد کمی از اهالی یعنی همانهایی که روز اول توانستند به بیمارستان بروند مدارک بالینی و پرونده جانبازی دارند و بقیه جزو جانبازان شیمیایی بهحساب نمیآیند.
منصور توضیح میدهد که تا همین چند سال پیش هر 3-2سال یکبار کمیسیون پزشکی تشکیل و بسیاری که حتی اهل روستا نیستند پروندهشان تأیید میشده است.او و بسیاری از اهالی معتقدند از همان روز اول جنگ مورد ظلم قرار گرفتهاند و درحالیکه تمام سالهای جنگ زیر توپ و خمپاره و تیرباران در فاصله نزدیک به خط مقدم در روستا ماندهاند و از خاکشان دفاع کردهاند، حالا هیچ امکاناتی ندارند و حتی جزو جانبازان هم بهحساب نمیآیند.