در پیِ اعتبار
چرا افراد بهدنبال هویت جعلی در حوزه علم و ادبیات هستند و به نویسندگان در سایه متوسل میشوند؟
خدیجه نوروزی ـ روزنامهنگار
هویت جعلی همیشه برای فرار از جرم و جنایتها نیست و گاه به انسانها هویت اجتماعی و فرهنگی و اعتبار خاص و ویژهای میبخشد و موجب ارتقای جایگاه و بهبود وضعیت فرهنگی، علمی و اقتصادیشان میشود. در کشور ما بسیاری افراد زیرسایه هویت جعلی، در بعد فرهنگی و علمی توانستهاند به اهداف خود نایل شوند. بسیاری افراد با همین شیوه، اثری فرهنگی به نام خود اما به قلم دیگری به چاپ رساندهاند، بسیاری با گرفتن پایاننامه به قلم دیگری مدارج تحصیلی را طی کردهاند و بسیاری در رنکینگهای ISI توانستهاند رتبه بهتری کسب کنند و در عرصه ادبیات معروف شوند. اما هدف از این هویتگرفتنهای جعلی چیست و چه منافع مادی و روانی برای فرد دارد. ریشهگرفتن با چنین هویتهایی در نهایت جامعه را به چه سمت و سویی خواهد برد؟ مصطفی فروتن، روانشناس، مدرس و محقق علوم رفتاری در گفتوگو با همشهری به این سؤالات پاسخ میدهد.
چرا افراد دنبال هویتگرفتن با نام دیگران به وسیله چاپ یک اثر هستند، درحالیکه خود خالق آن نیستند؟ دلایل هویتگرفتن از علم و ادبیات چیست؟
هیچ پدیدهای تک عاملی نیست و هر معلولی از عللی بهدست آمده. در هر جامعهای ساختارهای ارزشی خاصی وجود دارد که فرد را ترغیب میکند بهدنبال کسب جایگاه خاص تعریفشدهای باشد. مثلا اگر فردی را فرهیخته و فهیم بدانیم میگوییم آن فرد صاحب اثر است زیرا وقتی با تولید محتوایی علمی، بتوانیم خود را در جایگاه بهتری قرار دهیم و جایگاه ارزشی بهتری برای خودمان بهدست آوریم، قطعا از انجام آن دریغ نخواهیم کرد. عامل دیگر چنین کاری اقتصادی است. گاهی کسب اعتبار علمی موجب کسب درآمد فرد میشود و او میتواند رتبه بالاتری داشته باشد. دلیل دیگر، نظامهای تحصیلی در ادوار مختلف از مقطع ابتدایی تا آموزش عالی است که فرد را وادار میکند برای رسیدن به مدارجی که مدنظر است درصورت ناتوانی و مهیانبودن فضای مناسب، دست به چنین کاری بزند زیرا جامعه تحصیلی چنین امری را از او خواسته است. برایند این دلایل، نظریه مکتب انسانگرایی روانشناسی آبراهام مزلو را به ذهن متبادر میکند. این نظریه سلسله نیازهای آدمی را در ۵ طبقه دستهبندی کرده و شامل نیازهای اولیه چون خوردن و آشامیدن، امنیت مثل نیاز به داشتن مسکن، عشق و دلدادگی، احترام اجتماعی روابط بین فردی و اعتماد بهنفس و عزت نفس و در نهایت حرکت به سمت متعالیشدن است. برایند صحبتهای فوق، درنظریه مزلو قابل مشاهده است. افراد برای اینکه بتوانند شرایط ایمنی و امنیتی بهتری داشته باشند، یعنی برای ایجاد شرایط شغلی و معیشتی خوب، ممکن است دست به چنین اقدامی بزنند یا برای کسب امور ارزشمند جامعه سعی کنند تا با این شیوه اعتبار علمی برای خود ایجاد کنند. یا برای بهدست آوردن احترام اجتماعی و اعتماد به نفس و عزتنفس دست به چنین کاری بزنند. این عوامل بخشی از اهدافی است که موجب میشود افراد اقدام به چاپ اثری با نام خود کنند، درصورتی که خالق آن نیستند.
چقدر این هویت دروغین در جامعه اعتبار فرد را بالا میبرد و به او ارزش میدهد؟
بسته به درخواست فرد، این روش کاملا به فرد اعتبار میدهد. با توجه به تنه اجتماع ما، باید گفت که بیشتر این اتفاقات پیرامون افرادی رخ میدهد که کارشان مرتبط با امور دیوانی، اداری و تحصیلی است. واقعیت این است که در نظام تحصیلات تکمیلی (با حداکثر احترام به استادان بنام و زحمتکشی که در بدنه آموزشی عالی فعالیت دارند) بعضی افراد برای اینکه عضو هیأت علمی شوند و بتوانند رتبه بهتری در دانشگاهها و در موقعیتهای شغلی و فرصتهای مطالعاتی بهدست بیاورند نیاز دارند که تعداد مقاله بیشتری منتشر کنند. به این منظور یک مدرس، دانشجوهای تحت امر خود را وادار به چاپ مقالهای میکند که حتما باید نام او را بهعنوان استاد راهنما ذیل مقاله قید کنند. بنابراین میبینیم گاهی ۵۰۰ مقاله در ISI به نام استادی به ثبت رسیده است. طبعا این استاد هنگام امتیاز و رتبهبندی، شرایط بهتری دارد. من خود به شخصه از نزدیک شاهد چنین اقداماتی بودهام. گاهی مواردی بوده که مدرس هیچ اطلاعی از کتابی که به نامش در حال چاپ بوده، نداشته و دانشجویش برای گرفتن امتیازاتی از استادش دست به این اقدام زده است. متأسفانه جامعهای که دارای نظامهای ملاکمحور غلط است، این فرصت را به افراد میدهد که در پی اخذ امتیازات علمی از این راه باشند و موجب اعتبار بخشی به آنها میشود.
هویت دروغین به فرد، چقدر به لحاظ روانی به نویسنده واقعی آسیب میزند؟
مادری را تصور کنید که فرزندانی را متولد میکند و میفروشد. مادر یا غصهدار و افسرده میشود و از بین میرود یا بیرحم و سنگدل میشود. کسانی که از سر اجبار و وضعیت مالی نامطلوب مجبورند اثر خود را به نام دیگران به چاپ برسانند در دراز مدت دچار افسردگی میشوند و اساسا افراد غمگینی هستند؛ چرا که با وجود میل باطنی، آثارشان را به حراج گذاشتهاند.
این هویتهای کاذب چقدر فرهنگ جامعه را تغییر خواهد داد و در دراز مدت بر روان جامعه چه اثراتی خواهد گذاشت؟
جامعهای که افراد آن تحصیلکرده و دارای مدارک تحصیلی بالایی هستند ولی درک و فهم کافی به میزان تحصیلات ندارند مصداق بارز نظریه بیسوادهای تحصیلکردهاند. ازدیاد افرادی که درک درستی از ساختار اجتماعی و انسانی ندارند، اما مدارک تحصیلی و علمی بالایی بهدست آوردهاند، به مرور هویت اجتماعی جامعه را زیرسؤال میبرد. در چنین جامعهای که هویتها جعلی است، زندگی در پایینترین درجه کیفی در جریان است. تنش و مشکلات مادی و روانی افزایش پیدا میکند، زیرا سطح انتظارات با توجه به اعتبار علمی کسبشده در دستیابی به موقعیتهای شغلی و درآمدی بالاست، اما در عمل خروجی کارها از کیفیت لازم برخوردار نیست.
اساسا چقدر این فرهنگ غلط یا درست است؟ تا چه اندازه میتوان نگاه شوخی و طنز به آن کرد؟
شوخیها گاه بهمنظور انتقال مفهوم و هدفمند در قالب طنزهای سیاه انتخاب میشود و گاهی هم از سر اهمال و بیتوجهی است. آنچه مسلم است، این قضایا باعث ایجاد ناامیدی در بستر اجتماع خواهد شد. چنین فرهنگ غلطی باعث از بینرفتن باورهای اجتماعی میشود. در گذشته وقتی از افراد تحصیلکرده یاد میکردند، آنها را افرادی دارای اخلاق و منصب و جایگاه والا میدانستند اما امروزه مشاهده میکنیم که نظام ارزشها جابهجا شده است. تحریفهای ادبی نشان میدهد که روح جامعه آزرده است. ناامیدی در کالبد جامعه کار را به جایی رسانده که در افق کوتاه نه حتی بلندمدت، تحصیلات عالیه و اعتبار علمی ارزش خود را از دست داده و موجب بیتوجهی افراد به نظام ارزشها و اعتبارها شده است که ممکن بود در سایه تحصیلات واقعی حاصل شود.