
دغدغه/ کاش برای تمام توپهای پلاستیکی شهر مشتری باشد

سمیه جاهد عطائیان
دوباره تابستان دیگری با رنگ و روی کرونا شروع شد. تابستانی که برای بچههایمان هیچ رونقی ندارد یا جذابیتش مثل گذشته نیست. بچههای «شاد» یا اپلیکیشنهای دیگری از مدارس غیردولتی حالا تمام سرگرمیشان از دل یک گوشی همراه بیرون میآید. آموزشی که مثل یک غول چراغ جادو از صفحه موبایل ظاهر میشود و دست به سینه میماند تا فرمانبرداری کند و خانوادههایی هم مجبور هستند بازیهای یارانهای یا اپلیکیشنهایی را کشف کنند تا اوقات فراغت بچهها به هر قیمتی پر شود. چه آنها که بازیهای رایانهای دارند و چه آنها که شب و روز خیره به ایکس باکس هستند، هردو به یک اندازه در حقشان ظلم میشود، باید برای هر دو دسته نگران بود... کلاسهایی که مجازی و آنلاین هستند و صاحبانشان کمتر از نوآوری یا حرکت جذاب و تازهای برای بچهها بهره بردهاند. حالا تمام چارچوب زندگی این بچهها مجازی شده؛ دوستان مجازی، ارتباطات، تشویق و جایزههای غیرحقیقی با ستارههای رنگارنگ نامرئی، عصبانیت و خندههای مجازی، تمامشان لحظات حقیقی و تابستانی بچههایمان را پر میکنند. کودکانی که پیش پدربزرگ و مادربزرگ میرفتند، پشتبام خانهها میخوابیدند، کلاسهای آموزشی و اردوهای تابستانی میرفتند، آنها که تا قبل از کرونا در کوچهها با همسن و سالانشان هفتسنگ و گرگم به هوا بازی میکردند، صدای جیغ و دادشان همسایهها را عاصی کرده بود یا آن همه توپ فوتبالی که به خانهها میافتاد و بچهها برای پس گرفتنش سنگ کاغذ قیچی یا دعواهای زودگذر کودکانه میکردند؛ حالا تمام این اتفاق یا حوادث خوب، به خاطرهای برای ما و فرزندان این دوره زمانه تبدیل شده. چه توپهای پلاستیکی و بادیای که در خانهها انتظار بازی میکشند و خاک میخورند، چه توپهایی که در مغازهها روی دست فروشندهها میماند و برایشان هواداری پیدا نمیشود... چه فوتبال دستیهای پرسروصدایی که به جای دویدن در زمینهای چمن یا خاکی فوتبال کنج خانهها دیده نمیشود... کسی فکرش را هم نمیکرد که تابستان و دلخوشی لیس زدن یخمک و بستنی قیفی در خیابان یا پارکها هم برای بچهها به خاطره تبدیل شود. کسی چه میداند شاید آخرین تابستان عجیب و غریبی باشد که از عجایب و محدودیتهایش صحبت میکنیم... کاش سایه شوم کرونا کوتاه شود و دلخوشیهای کوچک به خانهها برگردد.