
شبنشینی در تاریکی

فاطمه عباسی
میگویند خاموشیهای تهران از هفته آینده دوباره آغاز میشود و هر کدام از ما هم در جدول خاموشی، داخل محدوده یکی از گروهها هستیم. درست مثل 30سال پیش که زندگی مردم با این قطعیهای برق عجین شده بود. البته فرق خاموشیهای دهه 60 با حالا زیاد است. آن وقتها خاموشی برنامه زمانبندی و جدول نداشت و تحمل عموم خاموشیها برای مردم راحتتر از حالا بود، چون خبری از مایکروفر، چایساز، سرخکن، کاپوچینومیکر، ماشین ظرفشویی و لباسشویی، کامپیوتر، پشهکش برقی، کولر گازی و پکیج خانگی در منازل نبود. از تمام رفتن و آمدنهای برق، مردم فقط نگران یخچالشان بودند و تلویزیونشان که عمدتا سیاه و سفید بود. وسایل روشنایی هم آن زمان چراغ قوهای که با «قوه پارس» کار میکرد، گردسوز و فانوس نفتی بود. نه گازکشی شهری در کار بود، نه انواع روشنایی شارژی امروزی و نه UPS. برق که میرفت، همه دور هم جمع میشدند، گل میگفتند و گل میشنیدند و از همسایهها و فامیلهای پیر و تنها هم غافل نبودند. خیلی از قصهها و خاطرهها مال همین پای گردسوز بود. معمولا کلید پنکه یا یک چراغ یا دکمه رادیو را روشن میگذاشتند تا وقتی برق آمد بفهمند. وقتی برق میآمد بهصورت خودجوش صدای صلوات از همه خانهها بلند میشد. اگر هم برق نمیآمد خیالی نبود، سرخوش از کلی گپ و گعده میرفتند میخوابیدند. برای همین است که میگویند قدیمیها زندگیشان اینقدر صفا داشته و اینکه تمدن مدرن شهری اگر چند دقیقهای هم نباشد، بد نمیشود. در این دوره و زمانه که زندگی ما به برق وصل است و اگر چند ساعتی برق نباشد واقعا از کار میافتیم، بیایید سیاست به خرج بدهیم و ماجرای خاموشیهای زمانبندی شده امسال را با هر نوع دلیل و منطق و مدیریتی که باشد، به فرصت تبدیل کنیم و کمی هم به فکر خودمان باشیم. قصدمان تأیید این بیبرقیهای کلافهکننده نیست اما حالا که این اتفاق به هزار و یک دلیل برایمان در حال رخ دادن است، بد نیست سبک زندگیمان را تغییر بدهیم. از این خاموشیها شاید فقط همینها برایمان بماند؛ دو کلمه اختلاط صمیمانه با خانواده و آخرش هم یک صلوات از ته دل.