هشدار تلخ، اما مبارک
درباره غیبت مردم در مدیریت آینده سیاسی و شهری
در روز 28خرداد بهدلیل همزمانی انتخابات ریاستجمهوری و شورای شهر و انتخابات میاندورهای مجلس و خبرگان را داشتیم، پیوند معناداری بهویژه درکلانشهرها در رفتار مردم در همه این 4انتخابات و در آنچه رخ داد، قابل مشاهده است.
نتایج انتخابات ریاستجمهوری و شورای شهر در تهران نشان از اقبال مشابه مردم به هر کارزار دارد؛ از اینرو مسئله را باید کلانتر از بحث مدیریت شهری دید و نسبت به آن احسان نگرانی کرد.
جامعه ایران از زمان مشروطه تاکنون با همه فراز و نشیبهایی که تجربه کرده و هزینههایی که پرداخته، در انتخابات حضور مییافت. حالا اما میبینیم که در پایتخت که بسیار نقش مهمتری را در رخدادهای متعدد اجتماعی و سیاسی در همه دنیا ایفا میکند، شاهد نوعی بیتوجهی هم در ساحت سیاسی و هم در ساحت مدیریت شهری هستیم.
برای این موضوع باید چارهیابی کرد که چه اتفاقی رخ داده، مردم که همواره برای مردمسالاری جانفشانی میکردند، چرا در این دوره از انتخابات آنطور که باید نقش خود را ایفا نکردند و مشارکت حداکثری نداشتند؟ و هر دو انتخابات ریاستجمهوری و مدیریت شهری با بیاعتنایی روبهرو شد.
این را همه مسئولان باید بهعنوان یک مسئله ملی بنگرند؛ چه کسانی که در این 2انتخابات پیروز شدهاند و چه کسانی که شکست خوردهاند. دلسوزان نظام باید این موضوع را جدی بگیرند و علل آن را واکاوی و بررسی کنند که این آسیب بنیادی بیاعتمادی اجتماعی ناشی از چه بوده و این سرمایه از دست رفته را چگونه میتوان برگرداند.
یکی از دلایل میتواند این باشد که وقتی جامعهای درباره اثربخشی یک مسئله تردید بکند حتی ممکن است اشتباه هم بکند، اما به هرحال به آن بیاعتنا میشود.
چنانکه انسان اگر در اثربخشی یکی دارو در مورد شفای خودش تردید بکند هم قطعا دیگر مثل قبل به آن توجه نمیکند. حال ما چه کردهایم که مردم اینگونه به انتخابات بیتوجه شدهاند و بخش قابل توجهی از مردمی که میتوانستند در سرنوشت خود مشارکت داشته باشند اینگونه احساس کماثری یا بیاثری پیدا کردهاند؟ برای تحلیل باید برگردیم به وعدهها و قولها و میزان موفقیتهای آنها.
جامعه وقتی مثلا 4سال قبل در صحنه حضور داشته و بهشدت به انتخابات دلخوش بوده، ولی بعد از آن همه اقبال، کاری که میخواستند انجام نشده، حاصلش این میشود.
وقتی کاندیداهایی که از کریدور تنگ احراز صلاحیتها عبور کردهاند در مناظرهها همگی به مشکلات معیشتی، برابری، مشکل رانت و... اذعان میکنند، نتیجه این میشود که جامعه احساس میکند حضورش در تعیین سرنوشت در هردو عرصه شهری و سیاسی بیاثر یا کم اثر است.
بهطور طبیعی با نوعی سلب انگیزه روبهرو میشویم و شاهد این هستیم که فقط 26 درصد جامعه کلانشهر تهران در این امر بسیار مهم شرکت میکنند. متأسفانه در برخی کلانشهرها فرد با 1.5درصد آرای مردم وارد شورای شهر میشود یا در برخی کلانشهرها شاهدیم که آرای باطله از آرای نفر اول راه یافته به شورا بالاتر است.
اینها یک آلارم و هشدار نرم و جدی است که جامعه به برنامهریزان و سیاستمداران و اصحاب اندیشه و دلسوزان جامعه میدهد. غیبت مردم در این انتخابات و در مدیریت آینده سیاسی و شهری؛ هشداری است که بهرغم تلخی، مبارک است. این صداها و هشدارها را باید جدی گرفت. حتی کسانی که موفقیت هم کسب کردهاند نباید این هشدارها را مورد غفلت قرار دهند، چون تجربه تاریخی ما نشان میدهد که اگر به این هشدار نرم توجه نکنیم خیلی زود دیر میشود؛ باید برای آنچه رخ داده نگاه ملی داشت و نه نگاه جناحی و در مورد دلایل آن و برونرفت از این وضعیت غیبت مردم، فکر اساسی کرد.