مکانی در آفتاب/ کمیسر مولدوان در سینما آسیا
سعید مروتی
نمایش فیلم «کمیسر متهم میکند» در یک عصر جمعه ملالآور نیمه اول دهه 60 (روزگاری که تلویزیون در هفته کلا دو فیلم سینمایی پخش میکرد) شور و شوق عجیبی بهپا کرد. صبح شنبه بچه مدرسهایها در همان صف مراسم صبحگاه، بحث درباره فیلم و قهرمان جذابش کمیسر مولدوان را آغاز کردند. در عصر برهوت سرگرمی، هر فیلم یا سریال و حتی قطعه نمایشی میتوانست تبدیل به خاطرهای جمعی شود. «کمیسر متهم میکند» یکی از همین خاطرههای جمعی بود که همه با لذت دربارهاش حرف میزدند. یکیدو سالی از ماجرا گذشت و تلویزیون هم به واسطه استقبال ملت و تلفنهای فراوانی که به سازمان برای بازپخش فیلم میشد، کمیسر متهم میکند را چندبار دیگر روی آنتن برد. کمیسر مولدوان که تیپی شبیه به همفری بوگارت داشت و بعدها متوجه شدیم به بوگارت سینمای رومانی شهرت دارد، در مبارزهای نفسگیر با گروه تبهکاران که گارد آهنین نامیده میشدند، توفانی به پا میکرد و آخر فیلم هم گلولهباران میشد. سال1365 در میانههای فوتبال گل کوچک با بچه محلها، رفیقی از اکران قسمت دوم فیلم کمیسر متهم میکند با نام «انتقام» خبر داد. با توجه به کشته شدن کمیسر مولدوان در انتهای فیلم، نفس ساخته شدن دنبالهای بر آن عجیب بود ولی نگاه به جدول سینماهای روزنامه نشان داد که حق با آن دوست است. قرار با همان دوست برای روز بعد مقابل سینما آسیا گذاشته شد. سینمای بزرگی در خیابان جمهوری تقاطع ولیعصر که در سالن انتظارش تابلوی معروف جعفر تجارتچی چشمها را خیره میکرد. داخل سینما که رفتیم باز ما بودیم و تابلوی نقاشیای که آداب فیلم دیدن ایرانیها را در سالهای دور نمایان میکرد. سالن سینمایی در تهران اوایل قرن، با تماشاگرانی که فقط فیلم نمیدیدند، بچهشان را سرپا میگرفتند، به چراغ خوراکپزی همسایهشان سر میزدند تا غذا ته نگیرد. دو نفر دست به یقه شدهاند. فردی که احتمالا چوپان است گوسفندش را به صندلی بسته است. روی پرده چاپلین در حال هنرنمایی است و پشت پرده نوازندهها موسیقی متن را بهصورت زنده اجرا میکنند. بیشتر تماشاگران هم بیتوجه به انبوهی حاشیه و داستان در اطرافشان با لبخندی بر لب به تصویر روی پرده خیره شدهاند. تا روزی که این تابلو در سینما آسیا نصب شده بود هر باری که پا به این سینما گذاشتم چند دقیقهای را صرف تماشای مکررش میکردم و وقتی هم که این تابلو خریداری شد و جایش را عکسهای فیلمهای ایرانی گرفت، زمانی بود که دیگر خیلی به این سینمای بزرگ و در دسترس نمیرفتم. در آن روز بهاری سال۱۳۶۵، با آن رفیق همراه وارد سینما شدیم تا ببینیم کمیسر مولدوان چگونه از آن گلولهباران انتهای کمیسر متهم میکند جان سالم به در برده است. وقتی رئیس گارد آهنین قبر کمیسر را شکافت و در تابوت با کلاه مولدوان و تعدادی آجر مواجه شدیم، ماجرایی تازه با هیجانی بیشتر از کمیسر متهم میکند شروع شد با کلی آرتیست بازی و تعقیب و گریز که در آن سن و سال مفرح ذات بود. بعد از آن چندبار دیگر در هم در سینما آسیا فیلم دیدیم ولی روشنترین خاطره همین تماشای انتقام بود. سینما آسیا در آن سالها جزو سالنهای پرمخاطب تهران بود. دهه 60 که تمام شد، بهمرور صندلیهای خالیاش بیشتر و بیشتر شد تا اینکه به سرنوشت بقیه سینماهای قدیمی خیابان جمهوری دچار شد و قصهاش به سر رسید. آن تابلوی جعفر تجارتچی هم بعدها رفت روی جلد یکی از چاپهای مکرر تاریخ سینمای ایران آقای مسعود مهرابی که او هم متأسفانه دستش از دنیا کوتاه شده است.