نگاهی به کتاب «باد، نه بادی»
من پسرتان هستم!
نیلوفر نیکبنیاد
تا حالا فکر کردهاید که اگر پدرتان معروفترین خوانندهی کشور باشد، چه اتفاقی میافتد؟ این فکری است که به سر «باد»، پسر 10سالهای افتاد که در یتیمخانهای در فلینت میشیگان زندگی میکرد. باد که اصرار داشت او را به همین اسم صدا کنند، نه «بادی»، چند سالی بود مادرش را از دست داده بود و هیچنشانهای هم از پدرش نداشت. تا اینکه روزی به ذهنش رسید شاید یادگاریهایی که از مادرش برایش مانده، او را برای پیدا کردن پدرش راهنمایی کند؛ یکی دو عکس و چند اعلامیهی کنسرت از خوانندهی معروف «هرمان ئی کالووی»؛ که باد حدس میزند پدرش باشد.
او تصمیمش را گرفت، چمدانش را برداشت و در نهایت یکروز از خانهای که برای اقامت موقت به آن سپرده شده بود فرار کرد. فرارکردن در آنروزها کار سادهای نبود. آنروزها منظورمان بین سالهای 1929 تا 1941 میلادی است که به دوران رکود معروف است. دورهای که پدر و مادرها به زور میتوانستند شکم بچههایشان را سیر کنند و بچهها معمولاً با کارهایی مثل میوهچینی، گدایی یا دزدی سعی میکردند پولی به دست بیاورند و زنده بمانند. اینکه باد زنده ماند یا نه و اینکه آیا هرمان ئیکالووی واقعاً پدرش بود یا نه، همان سؤالهایی است که خواننده را تا لحظهی آخر دنبال خودش میکشاند و اجازه نمیدهد یک لحظه کتاب را زمین بگذارد.
نویسندهی این کتاب، «کریستوفر پل کورتیس»، برای نوشتن این رمان از زندگی واقعی پدربزرگهایش در دوران رکود الهام گرفته است. شاید بتوان گفت همین موضوع یکی از دلایلی است که باعث شده کتاب او بهشدت باورپذیر و جذاب باشد. کورتیس با فضاسازی خوب، شخصیتپردازی قوی و تعلیق بینظیرش هرنوجوانی را شیفتهی رمان خود میکند. بیدلیل نیست که این کتاب برندهی چندین و چند جایزه از جمله نشان نیوبری شده است. یکی دیگر از ویژگیهای مثبت کتاب این است که در پایان داستان، خواننده به حال خود رها نمیشود. یک مصاحبهی مفصل و جذاب با نویسنده وجود دارد که باعث میشود مخاطب با عادتهای نویسندگی، چگونگی پیداکردن ایده، بازنویسیها و بعضی خاطرات و اتفاقهای زندگی کریستوفر پل کورتیس بیشتر آشنا شود.
«باد، نه بادی» را «فرمهر منجری» به فارسی ترجمه و انتشارات پیدایش (02166970270) آن را منتشر کرده است.