• دو شنبه 8 بهمن 1403
  • الإثْنَيْن 27 رجب 1446
  • 2025 Jan 27
پنج شنبه 6 خرداد 1400
کد مطلب : 131768
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Nk6xv
+
-

روشنفکری در خیابان/ کاش به شهر فکرکنند

روشنفکری در خیابان/ کاش به شهر فکرکنند

سیدمحمدحسین هاشمی

  نشسته‌ام توی ایستگاه اتوبوس و کلافه از گرما. نه پای رفتن دارم، نه تاب ماندن. تیغ آفتاب، درست وسط تهران است و نای درختان تازه کاشته شده هم آنقدر نیست که بخواهد دردی از دردهایم را درمان کند. از شدت گرما نفسم به شماره افتاده و این گوشه و سایه‌اش را پیدا کردم تا برای چند دقیقه هم که شده، ماسک از صورت بردارم. قبل از نشستن، خودم را به زور به یکی از این مغازه‌هایی که علاقه دارد خودش را مثل آن برند معروف خارجی کند و به‌خاطر همین قهوه و کیک و غذاهای مثلا سالم عرضه می‌کند رساندم تا آب میوه بخرم و حالم جا بیاید. آخر یک آبمیوه ۱۷ هزار تومان؟ حالا باز خدا را شکر که هست. گوشی‌ام را برمی‌دارم و خبرها را چک می‌کنم. فقط کافی است دو ساعت از خبرها دور باشی. کلی اتفاق می‌افتد که هیچ‌کدامش را حدس نمی‌زدی. همین دیشب بود که توی خواب و بیداری گمانه‌زنی‌ها درباره اسامی کاندیداهای ریاست‌جمهوری را دیدم. کلی تعجب کردم از آنچه اتفاق افتاده. حالا، دارم تأییدیه‌اش را می‌بینم. دارم به حرف‌های هفت‌نفر فکر می‌کنم. کدامشان برای من حرف زدند؟ کدامشان از شهر و شهرنشینی گفتند؟ دغدغه کدامشان این بود که کاری کند که ما توی شهرمان راحت‌تر نفس بکشیم؟ کدامشان آمده و گفته که با شورای شهر و شهرداری بر سر سهم شهر در حوزه حمل‌ونقل عمومی اختلاف ایجاد نمی‌کنیم؟ هیچ‌کدامشان این را نگفته است. من هیچ جایی ندیدم که حتی یک نفر از اینها بیاید و بگوید برای منی که در تهرانم، منی که کرجی هستم، من مشهدی، اصفهانی، شیرازی چه برنامه‌ای دارد؟ من خسته شدم از بس که درباره دلار و مسکن و... حرف زده شد و کاری نشد. من می‌خواهم یک نفر بیاید و خودش را همسطح خواسته‌های من کند. من ایمان دارم که آدم‌هایی شبیه من با این سطح انتظار کم نیستند. اما ما نادیده گرفته شده‌ایم. مایی که چیز خاصی نمی‌خواهیم؛ حرف‌مان روشن است؛ سیاسی نیستیم. سیاسی‌بازی بلد نیستیم؛ توی زندگی‌مان حتی توی یکی از ستادهای تبلیغاتی هم حضور نداشتیم. تنها کاری که کردیم این بوده که درس خواندیم، کتاب خواندیم، تحقیق کردیم و دلمان برای شهرمان می‌سوزد. دلمان برای تاریخ شهرمان، میراث شهرمان، قشنگی‌های شهرمان می‌سوزد. نشسته‌ام توی یک سایه کوچک، وسط آفتاب تهران و دارم فکر می‌کنم کاش یکی از این هفت‌نفر به میراث شهر و خود شهر فکر می‌کرد.

این خبر را به اشتراک بگذارید