تیم فوتبال گلکوچک «شاهگلهای مرتضوی» از چند دهه پیش با هدف کاهش آسیبهای اجتماعی در این محله شکل گرفته است
سنت ماندگار بچههای کوچه دلشاد
بهاره خسروی
کوچه دلشاد محله مرتضوی پر بود از خانههای آجر بهمنی با حیاطهای نقلی و کلی پسربچه که همگی عشق فوتبال را بودند.
بچهها با دو تکه آجر و یک توپ پلاستیکی روز و شبشان را با فوتبال سر میکردند. البته توپ بازی بچهها به دلیل شکستن شیشه خانه همسایهها گاهی اوقات مثل هندوانه به دو تکه مساوی تقسیم میشد و بچهها مجبور میشدند مدتی زمین بازیشان را برای مثال از کوچه به خیابان یا بخشهای کم تردد مانند زمین خاکی میلان (مجتمع ورزشی جیحون فعلی) تغییر دهند، اما فوتبال تعطیل نمیشد.
«محمدعلی نارنجی»، دروازهبان سابق تیم راهآهن و ملیپوش تیم جوانان ایران و از مربیان فعلی فوتبال، یکی از همین بچههای کوچهپسکوچههای خاکی محله مرتضوی، کوچه شهید «غلامرضا اکبری» (دلشاد سابق) است. او با همراهی همبازیهای قدیمیاش در کوچه دلشاد، تیم فوتبال «شاهگلهای مرتضوی» را راه انداخت و چراغ بازی گلکوچک را برای بچهمحلهایش با گذر بیش از دو دهه همچنان روشن نگه داشته است. اگر برای دانستن بقیه ماجرا کنجکاو شدهاید، تا پایان این گزارش همراه ما باشید.
نسیم بهاری سر صبح بوستان لاله روح و روان هر رهگذری را نوازش میکند. البته این حال و هوا ورزش و پیادهروی دلچسبی را هم میطلبد. اعضای تیم هرکدام گوشهای از کار را به دست گرفتهاند. یکی دروازهها را مستقر میکند، یکی توپها را چک میکند و اعضای اصلی برای گرم کردن دور پارک مشغول دویدن هستند.
اما سؤال اینجاست چرا محل دورهمی تیم شاهگلهای مرتضوی که بیش از دو دهه است در تکه دهم پایتخت و محله مرتضوی شکل گرفته، بوستان لاله است!؟ مهمترین مشکل در تکه دهم پایتخت نبود زمین مناسب برای بازی هفتگی تیم است. «محمدعلی نارنجی»، بانی شکلگیری تیم، با اشاره به این موضوع میگوید: «همه هزینههای تیم از همان دوران کودکی و نوجوانی برعهده خود اعضا بود. قدیمها بچهها با پول توجیبیشان لباس و توپ و سایر وسایل ورزشی را میخریدند و اگر کم و کسری بود بزرگترهای تیم کمک میکردند.
امروز همه آن بچهها بزرگ شدهاند و صاحب عیال و خانواده و همراه فرزندانشان برای بازی میآیند. البته گاهی با همراهی اعضا زمین یا سالنی را اجاره میکنیم. اما با توجه به گرانی هزینهها زمین، بوستان لاله رایگان است و این برای همه اعضا و حضور آنها بهصرفه است.»
- ارادت به بچهمحلها
ماجرای شکلگیری تیم فوتبال شاهگلهای مرتضوی هم حکایت جالبی داشت. به گفته نارنجی، سنگربان تیم راهآهن و ملیپوش فوتبال، همهچیز از روزهای کودکی و نوجوانی بچههای کوچه دلشاد شروع شد. او تعریف میکند: «فوتبال با دو تا آجر و یک توپ پلاستیکی شروع شد تا اینکه بزرگتر شدم و فوتبال را بهصورت حرفهای دنبال کردم و عضو تیمملی شدم، اما هرگز بچهمحلهایم را فراموش نکردم.
میدانستم که ورزش بهترین عامل پیشگیری از هر نوع آسیب اجتماعی است. تصمیم گرفتم برای انتقال دانش و همه چیزهایی که در فوتبال حرفهای آموزش میبینیم، بازی فوتبال را با بچهمحلها کنار نگذارم. با این کار افراد بیشتری هم جذب ورزش میشدند. به همین بهانه، از کوچکترین فرصت برای آموزش استفاده میکردم.»
نارنجی با یادآوری روزهای جوانی و بازی با بسیاری از دوستان قدیمیاش در محله، درخششی در چشمانش ظاهر میشود. او از خانههای قدیمی و ماجرای شیشه شکستنها تعریف میکند: «قدیمها تعداد بچهها در هر خانه زیاد بود. در دسترس و کمهزینهترین تفریح برای بچههای نسل ما بازی فوتبال بود. اما این بازی تبعاتی مثل شکستن شیشه پنجره خانه همسایه را هم داشت.
شیشههای زیادی با توپ فوتبال ما شکست. به همین دلیل، مجبور شدیم مدتی به جای بازی توی کوچه، برای آسایش همسایهها، بیرون از محله و در زمین خاکی میلان، مکان فعلی مجموعه ورزشی جیحون، بازی کنیم. در آنجا «محمدرضا حیدریان»، ملیپوش سابق تیم فوتسال، هم با ما بازی میکرد. یک مدت هم در خیابان مرتضوی بازی میکردیم.»
به گفته این مربی قدیمی، بازی بچههای تیم تحت هر شرایطی انجام میشد و عشق بچهها و پیگیر بودن آنها برای حضور در زمین بازی بهترین دلگرمی بود. البته با شیوع بیماری «کووید ـ ۱۹» شرایط کمی متفاوت شد، اما با رعایت پروتکلهای بهداشتی دوباره بازیها از سر گرفته شد.
- محفلی دوستانه و خانوادگی
بچههای تیم شاهگلهای مرتضوی کنار هم قد کشیدند، سرد و گرم روزگار را چشیدند و درس زندگی و اخلاق را آموختند. به همین دلیل، مانند اعضای خانواده در کنار هم هستند. نارنجی این را میگوید و ادامه میدهد: «تیم فقط به چند نفر محدود نیست. ما یک خانواده بزرگ هستیم. برای مثال، جمعهها اغلب اعضای تیم همراه همسرانشان راهی بوستان لاله میشوند. آقایان فوتبال بازی و خانمها پیادهروی میکنند. البته بازیهای ما یک هفته در میان است. یک هفته را به حضور در کنار خانواده اختصاص دادهایم برای افرادی که بدون همسرشان برای بازی میآیند.»
کمک به کاهش آسیبهای اجتماعی، کمک به افرادی که گرفتار اعتیاد شدهاند، کمک به نیازمندان و در واقع به نحوی گرهگشایی از مشکلات خانوادگی یکی از مهمترین کارهایی است که اعضای تیم شاهگلهای مرتضوی در کنار هم با ریشسفیدی آقای نارنجی انجام میدهند.
نارنجی درباره این بخش از فعالیت تیم توضیح میدهد: «حفظ تحکیم بنیان خانواده برای همه اعضا مهم است، چراکه ریشه بسیاری از مشکلات و آسیبهای اجتماعی نبود آرامش روانی است. ما در کنار هم کامل میشویم. به همین دلیل، باید خروجی هر جمعی نتیجه مثبت و زندگیبخش داشته باشد. ما مانند خانواده نسبت به یکدیگر احساس مسئولیت داریم و در غم و شادی یکدیگر شریکیم.
جوانهایی در محله داشتیم که متأسفانه گرفتار اعتیاد یا مشکلات مالی و بیماریهای سخت شدند. به اتفاق اعضا سعی کردیم در حد بضاعتمانکاری انجام دهیم. موفق هم بودیم. بودند کسانی که زندگی خانوادگی آنها تا مرز نابودی هم پیش رفت، به واسطه ورزش و دورهمی صمیمانه ما نجات پیدا کردند و همه چیز ختم به خیر شد.»
- تربیت نسل ورزشکار
بساط بازی در خلال صحبت با محمدعلی نارنجی آماده میشود و اعضا در مقابل یکدیگر قرار میگیرند و با سوت داور بازی رسماً شروع میشود. تشویق پدران از سوی فرزندان برای گل زدن از بخشهای جالب این بازی بود. به گفته «حمیدرضا شگفت»، از دیگر اعضای قدیمی تیم، بچهها بهزودی باید سکان بازیها را به دست بگیرند.
او با یادی از کوچه دلشاد میگوید: «کوچه اکبری کوچهای بلند با کلی پسکوچه است. تقریباً از اواسط دهه ۵۰ بود که بازیهای ما شروع شد. آن زمان ما ساکن کوچه مدنی از فرعیهای کوچه دلشاد بودیم. یاد بچههای قدیمی به خیر! بسیاری از همبازیهای ما از جمله «غلامرضا اکبری» در زمان جنگ شهید شدند.
یک عده به خارج از کشور مهاجرت کردند. امروز همه ما در یک محله زندگی نمیکنیم، اما به عشق یکدیگر و تازه کردن دیدارها صبحهای جمعه را خالی میگذاریم.»
شگفت با اشاره به پیگیر بودنبانی اصلی ماجرا، آقای نارنجی، ادامه میدهد: «انصافاً مدیریت آقای نارنجی برای جمعکردن تیم حرف ندارد. به فکر همه بچهها و علت غیبت آنهاست. تأمین وسیله ایاب و ذهاب با همراهی بچهها و بسیاری از کارها برای آرامش تیم، مانند خرید لباس و کفش، با همدلی بچهها انجام میشود.»
حمیدرضا شگفت معتقد است که این سنت و رسم خوب ورزشکردن که در میان بچههای محله مرتضوی شکل گرفته باید حفظ شود. نه فقط نسل دیروز و امروز و بلکه بچههای دهه ۸۰ و ۹۰ باید در کنار ما سنتهای حسنه مرام پهلوانی و قهرمانی ورزش کردن را آموزش ببینند و حفظش کنند. او میگوید: «به آقای نارنجی میگویم باید فرزندان و نوههای ما به این جمع اضافه شوند. آنها باید با ورزش تربیت شوند تا جامعه پویایی داشته باشیم.»
- گلکوچک در کوچههای مجاور باب شد
«سن و سال کمی داشتم که ساکن کوچه شهید اکبری (دلشاد) شدیم. با آقای نارنجی جمعهها در کنار دیگر بچهها فوتبال بازی میکردیم. به نسبت سنوسالی که داشتم بازی فوتبال با یک ورزشکار حرفهای که در رده باشگاهی بازی میکرد، خیلی لذتبخش بود.»
«احمد عباسی»، از دیگر اعضای تیم، با تعریف این ماجرا میگوید: «بعد از چند بار پا به توپ شدن پای ثابت تیم شدم. با تیم قد کشیدم و بزرگ شدم. بیش از بیست سال است هر جمعه با بچهمحلها و بسیاری از همبازیهای دوران کودکیام گلکوچک بازی میکنم. رسم جالبی که بعد از کوچه ما در کوچههای اطراف هم باب شد. اما محفل شاهگلهای مرتضوی و بچههای کوچه اکبری همچنان پابرجاست. برای من، اعضای تیم با خانوادهام هیچ تفاوتی ندارند. با برادرم و باجناقم هم در همین تیم بازی میکنیم. البته به جز خانواده ما، خیلی از اعضای تیم هم همراه خانوادهشان در تیم هستند.»
عباسی در میان صحبتهایش به ماجرای جالبی اشاره میکند: «همین چند وقت پیش، نگهبان بوستان از پیگیری و تداوم کار بچههای تیم تعریف میکرد و میگفت سالهای زیادی است که نگهبان این بوستان بوده و گروههای ورزشی زیادی را دیده که بعد از مدتی خسته شده و دیگر نیامدهاند. او گفت چند سال دیگر باید بازنشسته میشود، اما ما بیشتر از بیست سال است که هر هفته برای بازی دور هم جمع میشویم. آخرش هم با گفتن یک خدا قوت به خاطر این همه پیگیری، آرزو کرد همیشه جمعمان پایدار باشد.»
- پول تو جیبی کم آوردم نرفتم
«اهالی کوچه دلشاد از اول هم با صفا بودند. فقط بحث ورزش و بازی فوتبال نیست. کافی بود عید یا مناسبتی مذهبی پیش رو باشد؛ همسایهها بهسرعت همه کوچه را آب و جارو میکردند و هر کسی با فرش و گلدان خانهاش کوچه را تزیین میکرد. خدا رحمت کند «شهید غلامرضا اکبری» را.
چند سال از ما بزرگتر بود و بسیار مؤدب و مردمدار. چند بار در کوچه به من ریاضی درس داد. او شهید شد و کوچه را به نامش زدند.» «شهرام محمدپور» از اعضای تیم شاهگلهای مرتضوی با این خاطره سر صحبت را باز میکند: «از وقتی چشم باز کردیم در همین کوچه دلشاد فوتبال بازی میکردم. از مدرسه به عشق بازی فوتبال راهی خانه میشدم.
اغلب با سر و صورت گلی و زانوی پاره راهی خانه میشدم تا اینکه همسایهها به سر و صدا و شیشه شکستنها اعتراض کردند. همانطور که دوستان تعریف کردند برای رعایت حال همسایهها به بخشهای دیگر محله برای بازی میرفتیم. اما بازیهایمان تعطیل نمیشد. آقای نارنجی هر هفته با صبر و و حوصله پابهپای بچهها فوتبال بازی میکرد و همین برای همه بچههای تیم انگیزه خوبی بود تا حاضر شوند.»
محمدپور در میان خاطراتش گریزی به روزهای کودکی و جمع کردن پول توجیبیهایش میزند و میگوید: «بیشتر هزینه از خرید لباس و کفش را بچهها خودشان تقبل میکنند. البته هرکسی بنا به وسع مالیاش. در نوجوانی من هرکسی ۱۰۰ تا تکتومانی هزینه حضور در تیم را پرداخت میکرد. با چه ذوقی پول توجیبیهایم را به عشق آخر هفته و بازی فوتبال پسانداز میکردم. خاطرم هست، یک هفته ۱۰ تومان کم آوردم با تیم نرفتم. اما خوب این روزها همه چیز تغییر کرده است. همه در یک محله زندگی نمیکنیم. صاحب خانواده شدهایم. اما صمیمیت همچنان مانند سابق پابرجاست و این مهمترین ویژگی تیم است.»
- آغوش باز تیم
یکی از ویژگیهای تیم شاهگلهای مرتضوی باز بودن آغوش آن به روی همه علاقهمندان به ورزش است. به جز اعضای اصلی تیم که اغلب از قدیمیهای کوچه شهید اکبری هستند، بسیاری از اعضا هم به واسطه آشنایان خود جذب تیم شدهاند. «علی دستجردی» از اعضای تیم که به واسطه باجناقش، «احمد عباسی» با آقای نارنجی و تیم فوتبال آشنا شده، صمیمیت اعضا با یکدیگر را از مهمترین ویژگیهای تیم میداند و میگوید: «به نسبت اعضای اولیه تیم دیرتر به جمع اضافه شدم. اما از همان زمان ورود حس کردم سالها است همه را میشناسم. هیچ حس غریبی نداشتم. همین صمیمیت انگیزه حضور هر هفتهام شد.»