نبوغ در قلبش بود؛ زیباترین مریم جهان
فریدون صدیقی-استاد روزنامهنگاری
دوچشم روشن جهانی، عمیق، درخشان، بیدارتر از تمام ساعتهای جهان اما مغموم درصورتی به زیبایی شکوفههای گیلاس و آن موهای کوتاه مثل آه که لابد خبر از یک درد جهانی میداد! اما ما بیخبربودیم که او احتمالا بیماراست ! اصلا ما غافل از او بودیم. اگرنبودیم پس چرا او آنسوی آبهای دنیا زندگی میکرد؟ یعنی جهانیترین، جوانترین نابغه ریاضی که نام مبارکش امروز بر پیشانی تمام وایتبردهای دانشکدههای ریاضی جهان در احترام و ستایش بود! در روزی که به نام عزیز و نفیس و نجیب او ثبت شده است. ٢٢اردیبهشت به افتخار زادروز مریم میرزاخانی روزجهانی زن در ریاضیات نامگذاری شده است. او اولین زن و اولین ایرانی برنده مدال فیلدز (مشهوربه نوبل ریاضیات) است و دانشگاه استنفورد که مریم استاد آنجا بود بورسیهای معادل ٨٠٠هزاردلار به نام او درنظر گرفته است. مرگ او 2سال پس ازدریافت فیلدز به علت ابتلا به سرطان سینه در 40سالگی بیگمان یکی از تلخترین مرگها برای همه زنان اهل علومریاضی در ایران و جهان بود. این یادداشت میبایست پنجشنبههفته چاپ میشد که عید فطر و تعطیلی روزنامهها بود و حالا که دکتر ملیحه یوسفزاده استاد آمار و ریاضیات دانشگاه اصفهان برنده جایزه پروفسورمیرزاخانی شده است، روز او هفته او و ماه اوست؛ یعنی همه اردیبهشت به نام همه دختران ایرانی است که چون او ذهن زیبا و جهانی دارند.
2بخش مطلبی را که در ادامه میخوانید برگرفته از متنی است که تیرماه 6سال پیش در همین صفحه در شوق و افتخار مدالجهانی او نوشتم کاش وزیر کشور بودم و به شهرداران شهرهایی که رشته ریاضی برای دختران دارند کوچه یا خیابانی را به نام تو کنند.
چیزی به من بگو؛
دستی به من بده،
راهی به من ببخش
و آفتاب کن؛
که میخواهم
درچشمهای تو
شب را زبون تر از همیشه کنم
بخش اول - ناگهان باران وسط تابستان آمد و هوا را دلپذیر کرد، در آغاز روزی که نامش چهارشنبه ٢٢خرداد سال ١٣٩٤بود، در ساعتی که دما نمرهاش ٣٧ بود. ناگهان باران یک خبر عمیقا مسرتبخش سرریز شد در قاب صفحه خبر تلفنها، رادیو و تلویزیونها، چرا؟ چون بالاترین جایزه جهانی در رشته ریاضی هدیه به بانوی ایرانی شد که ثابت کرد ٢+٢ میشود ٨٧میلیون ایرانی که در ایران و سایر نقاط جهان حضور دارند و البته به اضافه همه کسانی که میدانند نبوغ زن در قلبش نهفته است و میدانند همه مردان محترم جهان با دیدن یک ذهن زیبا چون مریم عاشق زندگی میشوند.
خبر باران بود در روزگاری که ابر دریغ شده از ما و مه نمیریزد بر سر کوه، چشمه جا مانده است از جاری شدن و ما شوریده خیالیم از واهمه بند آمدن آب و از غیبت آب. صفحه آیپد را که باز کردم دیدمش! آن قیافه آرام، ملیح و نجیب... این خانم ارجمند ؛ مریم میرزاخانی... زیباترین زن جهان در روزی که او باران جهان شد. میخواستم از خرسندی این حال عمیقا خوش در همه بازارهای چترفروشی سارق شوم تا چترها را بر سر همه دخترانی بگیرم که ریاضی میخوانند در مدارس امید، تا آفتاب آزرده نکند چهره مریمهای ما را و آنان همچنان ریاضی نقاشی کنند تا علم به بالندگی و پیشرفت بیشتری دستیابد. چقدر ذهن زیبا داشتن دختران ما حالمان را چهارفصل میکند؛ مثل مهندس فرشید موسوی از سرشناسترین معماران ایرانی در جهان و استاد تحصیلات تکمیلی دانشکده طراحی دانشگاه هاروارد و یا آزاده کیوانیاختر فیزیکدان و بنیانگذار آکادمی دیجیتال ایج
خبر این بود
ناگهان میآید
گلویت را میفشارد
وادارت میکند اعتراف کنی
عشق
هیچ وقت درنمیزند
بخش دوم - حالا و اکنون دختر جهانی ما، مریم میرزاخانی! اعتراف میکنم دوست داشتم در این هوا که گرما در خیابانهای شهر دریا شده است یک کارخانه بستنیسازی داشتم که نامش نام شما بود تا تنور گرما را سرقت کند از ذائقه گرماخوردگان! اصلا یک دانشگاه ریاضی میساختم به نام دختران هوش و نبوغ تا بیواهمه از ستارهدار شدن و بورسیه نشدن، ریاضینویسی کنند بر صفحه آرزوهایشان تا آزرده نشود ذهن زیبایشان به وقت داربی استقلال و پرسپولیس که چرا ورزشگاه برای آنان در بنبست است.
اصلا پیشنهاد میکنم شما خودتان که به گفته (بنیاد فیلدز) مظهر بلندپروازی، بینش وسیع و کنجکاوی ژرف در ریاضی هستید به یاد آن ٦همکلاسی نابغهتان در دانشگاه صنعتی شریف که سال ٧٦ در سانحه اتوبوس جان باختند، بنیاد نخبگان ریاضی در تهران دایر کنید تا هر ٤ سال یکبار جایزه شما را به دخترانی بدهند که ذهن زیبایشان در ریاضیات همگی مریم میرزاخانی ست.
دختر جهانی ما! اعتراف میکنم وقتی داشتی روی تختهسیاه، ریاضی نقاشی میکردی برای مدتی یادم رفت که چهرهات چه شکلی بود و بعد یادم آمد به شکل عجیبی شبیه نقشه ایران است. یادم آمد، «علم» دانستن میان دو ندانستن است، مثلا علم نمیداند اگر قرار بود آن ٦ نفر همکلاسی نابغه همراه شما در حادثه سال ٧٦ کشته شوند پس چرا به دنیا آمدند! علم همچنین نمیداند شما کی به ایران برمیگردید چون علم تقدیر نمیداند اما ما میدانیم هر زمان شما پا برخاک میهن بگذارید باران گل سرخ میریزد در استقبال از شما که باران در وسط تابستان ١٣٩٤ما بودید.
نه
تقصیر ماه نیست
من قلبم را می توانستم
به مانند فانوس کاغذین
به ریسمان بلندبادبادکی ببندم و
به آسمان دهکدهای درکویر
پروازش دهم.
شعرها بهترتیب از
اسماعیل شاهرودی، مهدی شادخواست و عباس صفاری