فاجعه جدایی از نگاهی دیگر
یک آسیبشناس به ما میگوید که بالاخره رکورد طلاق در ایران شکسته شده یا نه
آمار جدید ازدواج و طلاق که توسط ثبتاحوال منتشر شده را دیدهاید؟
بله، البته شخصا این آمار را قبول ندارم.
چرا؟
ببینید! وقتی ما درباره طلاق و ازدواج مطالعه میکنیم، یک متغیر را فراموش میکنیم. آن هم این است که وقتی از ازدواج میگوییم، متولدین گروه سنی خاصی را مدنظر داریم؛ مثلا دهه60، یا سن 20 تا 30سال را اما وقتیکه از طلاق صحبت میکنیم، مطالعه ما همه گروههای درگیر در آن در همه ردههای سنی و در همه نسلها را شامل میشود. این دو گروه مطالعه شونده، همگون و همسان نیستند. مثلا آدمهایی را که ازدواج میکنند20 تا 30ساله درنظر میگیریم، کسانی را که طلاق میگیرند کل کسانی که در 40سال گذشته ازدواج کردهاند و حالا در این سال دارند طلاق میگیرند.
پس این عدد را که اشاره کردهاند رکورد طلاق شکسته شده، قبول ندارید؟
این صرفا یک عدد است، اما به ما اطلاعاتی نمیدهد، فقط در بررسیهای دیگر مورد نیاز است. الان آمار ازدواج در این سالها بالا بوده چراکه بچههای دهه60 در سن ازدواج قرار داشتهاند. در دهه60 هم ما یک انفجار جمعیتی را تجربه کردیم که الان دارند ازدواج میکنند. حالا آخرین بازماندههای دهه شصتی دارند ازدواج میکنند؛ پس ما کاهش جمعیت را نسبت به دهه60 داشتهایم که طبیعی است منجر به کاهش ازدواج هم خواهد شد.
پس چندان دلخوشی از این عدد ندارید؟
ببینید! ورودی ازدواج در 5سال گذشته خیلی بالا بوده چراکه متولدین دهه60 خیلی بالا بودند و داشتند ازدواج میکردند. اما حالا نوبت دهه هفتادیها رسیده که تعدادشان کمتر است، به همین دلیل ازدواج سالبهسال دارد کمتر میشود. میدانید که ما بالاترین میزان کاهش جمعیت در دنیا را داشتهایم، این به ما کمک میکند که از این آمارها درک بهتری داشته باشیم.
الان بالاخره وضعیت طلاق نگرانکننده هست یا نه؟ یعنی بیشتر شده یا نه؟
اگر میخواهید در این زمینه صحبت کنید، باید عدد قابل اعتمادی داشته باشید. این عدد، از تقسیم میزان طلاق بر جمعیت امروز یا سال96 ما یا هر بازه زمانی دیگر بهدست میآید. یعنی بهعبارتی، 175هزار مورد طلاق را تقسیم بر 81 میلیون نفر جمعیت کرده و عدد بهدست آمده را ضرب در هزار کنید. در این صورت به عددی میرسیم که قابل اعتنا و اعتماد خواهد بود. چراکه فاکتور افزایش جمعیت در این سالها را هم مدنظر داشتهاید. الان عدد 175هزار را تقسیم بر 81 میلیون کنید بعد درهزار ضرب کنید، به رقم 16/2 میرسید که اگر آن را تقریب بزنیم، میشود 2/2 . در این صورت این عدد را اگر با کشورهای دیگر مقایسه کنیم، میتوانیم وضعیت را بسنجیم. این متغیر برای کشور آمریکا در سال1380، عدد 4 بوده. جالب اینکه آمریکا در سال91، این عدد را 6/3 کرد و ما در همین سال، این عدد را 2کردیم. این در حالی است که این عدد در ایران، حتی به یک هم نمیرسید؛ یعنی در دورهای، یکپنجم آمریکاییها بود. الان هم که این عدد شده است 16/2. این عدد، ما را به آمریکا نزدیک میکند، آن هم درحالی که ما موارد حمایتی مطرح شده در این کشور را نداریم و فاجعه اینجاست که اتفاق میافتد. سادهتر اینکه، رقم طلاق ما به نسبت کل جمعیت موجود، در حالی دارد به کشورهای پیشرو در این زمینه نزدیک میشود که ما نه قوانین و نه راهکارهای حمایت از این گروه را داریم. پس به این نتیجه میرسیم آن رکوردی که مطرح شده درباره طلاق، صرفا یک عدد برای ترساندن مردم و جامعه و شما روزنامهنگارهاست، ولی اصل فاجعه در این عددی است که من اشاره کردم.
چند روز پیش آماری درباره اعتیاد را از یکی از مسئولان مرور میکردم. اشاره میکرد که بخش بالایی از طلاقها بهعلت سوء مصرف موادمخدر است. میشود اشاره کنید که چه چیزهایی در طلاقها مؤثر است؟
مواردی چون اعتیاد و مسائل اقتصادی و...، یک متغیر اثرگذار هستند، اما روابط عاطفی و جنسی بهعنوان عامل اصلی در ازدواج نقشآفرینی میکنند. چیزی که مرد را وادار به ازدواج میکند، نیاز جنسی و چیزی که زن را وادار به ازدواج میکند، نیاز عاطفی است. البته مجموعه عوامل دیگری هم دخیل هستند، اما اصلیترین موارد اینهایی است که اشاره کردم؛ مثال میزنم. اگر فردی معتاد باشد یا بهواسطه سستی عقیده و ایمانش مشروبات الکی مصرف کند، ولی بتواند نیاز عاطفی همسرش را بهخوبی برطرف کند اعتیاد بهعنوان یک مشکل خودش را در این خانواده نشان نخواهد داد. بیکاری و مشکلات اقتصادی هم اگر نیاز عاطفی بهخوبی پاسخ داده شود، خودش را نشان نخواهد داد. این مشکلات زمانی خودشان را نشان خواهند داد که به نیازهای عاطفی یک زن که بهواسطه آنها با جنس مخالف ازدواج کرده، پاسخ داده نشود. فاکتورهای دیگر، وقتی اهمیت پیدا میکنند که این نیازهای اصلی پاسخ داده شوند.
پس شما، آسیبهای عاطفی و جنسی و بهعبارت بهتر، عدمآموزش طرفین در این زمینهها را مشکل اصلی میدانید؟
عامل اصلی، برطرفنشدن نیازهای جنسی و عاطفی درون خانوادههاست. شما از اعتیاد صحبت کردید، اما بهتازگی مطرح کردهاند که مهمترین عامل برهمزننده کانون گرم خانوادهها، فضای مجازی است.
فضای مجازی چگونه این کار را انجام میدهد؟
اعضای خانواده وقتی به خانه میآیند، سرشان توی گوشی همراه است و این باعث دور شدن آنها از یکدیگر میشود. آنها درواقع در فضای مجازی، در حال ارتباط گرفتن با دیگرانند. روزی یکی از خبرنگارها، از من پرسید که فرار یعنی چه؛ موضوع بحثمان درباره دختران فراری بود. پاسخ دادم وقتیکه جذابیت درون خانه کمتر از جذابیت بیرون خانه باشد، در این صورت فرار اتفاق میافتد؛ از جایی که جذابیت کمتر است، بهجایی که جذابیت بیشتر دارد. تنها خاص دختران فراری هم نیست؛ زن و مرد میتوانند از هم فرار کنند، یا زن و بچه از پدر یا حتی دو دوست از همدیگر. وقتی بین زن و مرد جذابیتی وجود نداشته باشد، در روابط خانوادگی هم فرار اتفاق میافتد. روزی یکی از مراجعانم، از من پرسید شوهرم که به خانه میآید، همهاش پای تلویزیون است. خودش زبان انگلیسی بلد بود و شوهرش، زبان آلمانی. گفتم چه چیزی را تماشا میکند؟ گفت شبکه 3 ایران و شبکه ZDF آلمان که فوتبال و ورزش پخش میکند. گفتم چرا شبکههای دیگر را نگاه نمیکند؟ جواب داد که لابد برایش جذابیت دارد. همه بحث همین است؛ ما مهارتآموزی برای جذب شریک جنسیمان و ایجاد جذابیت برای او را نیاموختهایم. اینکه چه چیزهایی ما را به هم وصل میکند و باعث میشود تا روابط عاطفی و جنسیمان در اوج باشد را یاد نگرفتهایم. همین موارد باعث میشود که آمار طلاق بهترتیبی که برایتان گفتم، بالاتر برود و در حال نزدیک شدن به کشوری مثل آمریکا باشد که در آن روابط آزاد زیاد است و طلاق بهراحتی اتفاق میافتد و یک تابو نیست؛ آنهم درحالیکه بهنظر میرسد متولیان و حاکمیت در این زمینه دغدغهای ندارند و تلویزیون دارد جدایی را ترویج میکند و.... خب، وقتیکه ما نتوانیم خانواده را مدیریت کنیم، طبیعی است که موارد دیگر مثل ترافیک و آموزشهای فرهنگی و آسیبهای اجتماعی و مبارزه با فساد اقتصادی و... را هم نمیتوانیم مدیریت کنیم.
راهکار شما بهطور مشخص چیست؟
حکومت باید دغدغههایی جدی در این زمینه داشته باشد و در ابتدا، کانون و نظام خانواده را مدنظر قرار بدهد. نباید همهچیز را گردن مردم انداخت. الان فردگرایی و راحت زندگی کردن دارد عمومی میشود. الان خیلیها بهاشتباه فکر میکنند که جوانان بهخاطر مسائل مالی ازدواج نمیکنند که این اشتباه است. اگر طلاق بهدلیل مسائل مالی است، پس چرا در خانوادههای پردرآمد هم اتفاق میافتد؟ اگر ازدواج نکردن بهدلیل کمبودهای مالی است، پس چرا جوانانی که در خانوادههای متمول هستند تا سنین بالا ازدواج نمیکنند؟ اینها نظرات درستی نیست. راحتطلبی و فردگرایی دارد عمومی میشود و این، باعث عدمتشکیل خانوادهها و مسئولیتپذیری در این زمینه است که حاکمیت و متولیان امر در این زمینه باید دغدغههایی جدی داشته باشند؛ وگرنه اینکه همهچیز را گردن مردم بیندازیم، کار درست نمیشود. آموزش مردم و شهروندان در این زمینه باید جدیتر گرفته شود.
پس راهکارهای شما بیشتر ساختاری و اجتماعی است تا فردی و موردی؟
در مورد فردی و موردی، افراد میتوانند اطلاعات و آگاهیهای زناشویی و عاطفی خودشان را بالاتر ببرند. اما گره اصلی بهدست ساختارها و حاکمیت و متولیان امر است. ما داریم در آمار طلاق، حتی به کشورهای پیشرفته و آزاد میرسیم، درحالیکه آنها خودشان را با این امر سازگار کرده و کارهای اجتماعی و قانونی فراوانی برای حمایت از این اقشار انجام دادهاند.
یعنی دراینباره، ما هیچ کاری نکردهایم؟
الان کمیته امداد و بهزیستی از زنان و مردان آسیبدیده در این حوزه حمایت میکنند. فرض کنید که اینها دارند از 3-2 میلیون نفر که زندگیشان بههمخورده، حمایت میکنند. درنهایت چقدر به آنها کمک میکنند؟ حتی اگر مثلاً ماهی 200هزار تومان هم به هر فردی کمک کنند، این مبلغ آیا زندگی آن آدم را تأمین میکند؟ حتماً چنین فردی نیازمند این است که برود و ازنظر اقتصادی برای خودش فکری بکند. ازنظر جنسی و عاطفی نیز، چون سابقه چنین روابطی را داشته، نمیتوان صرفاً به امید اعتقادات و پایبندی او نشست و ممکن است که آسیبهایی هم در این زمینه وارد بشود. باید با نگاهی تخصصی و جامعتر به این حوزهها ورود پیدا کرده و کار کنیم.