شما منتقد نیستید غر میزنید!
صدرا محقق| روزنامهنگار:
به عالم و آدم گله میکنند و همیشه منتقد مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و ورزشی و... هستند؛ خرد یا کلان؛ در همهچیز هم فقط سمتوسویی منفی میبینند. روی مواضعشان که ریز بشوی میبینی جان کلامشان این است که همیشه تقصیر دیگران است و من بیتقصیرم و دارم اینجا حیف میشوم. بیشتر و بهتر هم اگر بشناسیشان خواهی دید که بیعملی و هیچکارینکردن هم ویژگی دیگرشان است.
این «منتقد»و«مبارز»بودن نیست؛ غرزدن است؛ پدیدهای اجتماعی و عمومی که بخشی از ویژگیهای کلی خیلی از ما ایرانیها شده است و رد پایش را همهجا و همهوقت میشود دید (در این سالها که دوره سلطه شبکههای اجتماعی است، چون همه صاحب تریبونی اختصاصی شدهاند، این پدیده فراگیرتر شده و بیشتر به چشم میآید)؛ گله و شکایت از همهچیز و بیتوقف نالهکردن؛ از اتفاقات اجتماعی بگیر تا باریدن برف یا نباریدن باران؛ از بازی خوب یا بد تیم ملی فوتبال تا مشاهده طبیعتی که به دست چند نفر از خود ما با زباله به گند کشیده شده است.
لابد شما هم در شبانهروز چندینبار با مطالب و گفتههایی که اغلب با این جملات و عبارتها شروع میشود، مواجه میشوید: «این مردم حقشون همینه»، «ایرانیجماعت اینطوریه...»، «هیچجا مث ایران اینطوری نیست»، «این کشور، درستبشو نیست»، «من از این مردم میترسم...»، «این خرابشده، فلان و بهمانه...» و... . در بحثهای خانوادگی و دوستانه یا شبکههای اجتماعی، مطالبی که با این عبارتها شروع شود لایکخور و میزان تأییدشدنش بالاست. در فضای غیرمجازی هم اغلب حضار با تکاندادن سر، افسوسخوران تأیید میکنند که «بله دوست عزیز؛ ما هم مثل شما از دست این مردم و این وضعیت گلهمندیم». این البته ظاهر ماجراست و باطن و اصل داستان، تأکیدی خودپسندانه بر این تصور است که «بله. ما با بقیه فرق میکنیم».
پرسش این است که مردم یا وضعیت یا کشوری که از آن حرف میزنیم و مدام در این غرهای پایانناپذیر در حال تخریب و تمسخرش هستیم، با هر نقطهضعف و ایرادی، مگر چیزی جدا از خود ماست؟ رانندگی خوب یا بد، زبالهریختن در طبیعت، گرانفروختن یا احتکار فلان کالای اساسی در موقعیت حساس، کمفروشی و کمکاری در مسئولیتی که به دستات سپرده شده و... همه و همه را بخشی از خودمان مرتکب میشویم؛ مسئولان هم از خودمان هستند و از مریخ نیامدهاند.
بعد دیگر این ماجرا هم ندیدن مصرّانه ابعاد مثبت است؛ مثلا زلزله کرمانشاه رخ میدهد و دستبهکارشدن میلیونها انسان فقیر و غنی از چهارگوشه کشور برای امداد و کمکرسانی دیده نمیشود اما خبر تأییدنشده گرانشدن قیمت کانکس که در نهایت دست چند نفر است بهانهای برای غرزدن و لعنتفرستادن به تاریخ و فرهنگ و همهچیز این کشور و مردم میشود و همه هم افسوسخوران آن را منتشر میکنند؛مثالهایی از ایندست را میتوان صدها سطر ادامه داد.
بهنظر من بخشی از ریشه ماجرا در تاریخ هزارانساله استبدادزده ما و نقش همیشه پدرسالارانه دولت/حاکمیت نهفته است. مردمی که همیشه گله میکنند، خود را مستحق بهتر از اینها میدانند اما موانع اصلی بهترشدن اوضاع را فقط دیگران (بقیه مردم) یا حاکمیت میبینند؛ بی که هر کس نقش خودش را ـ مثبت یا منفی، کوچک یا بزرگ ـ در این بهتر یا بدترشدن ببیند و لحاظ کند؛ بی که گامی ولو کوتاه برای این مهم بردارد.
اما شکی نیست که شاهکلید بازشدن این قفل و بهبود اوضاع و پایان این غرزدنهای بیحاصل، دستبهکارشدن هر کدام از ماست؛ هرجا که هستیم؛ ولو سر سوزنی دل به کار بدهیم و برای بهترشدن، قدمی از قدم برداریم؛ حتی اگر شده با برداشتن یک زباله از روی زمین.