گفتوگو با کوچکترین نویسنده هممحلهای که دومین کتابش به چاپ رسیده است
می خواهم به ناسا بروم
سحر جعفریان
بر خلاف همسن و سالهایش، بیشتر گوش میدهد و کمتر حرف میزند.
چهره متفکری دارد. شاید برای همین است که به کتاب بسیار بیشتر از عروسکهایش علاقه نشان میدهد. اغلب اوقات عروسکهایش را به جای شخصیتهای داستانش فرض میکند و تلاش دارد با آنها داستانهایش را نقل کند. گاهی هم خود به جای آن شخصیتها صحبت و نمایش اجرا میکند تا کاستیهای داستانهایش نمایان شود. این نویسنده کوچک کسی نیست جز «آناهیتا صادقی» ۱۱ ساله و ساکن محله «بیمه اکباتان» که به تازگی بهعنوان کوچکترین نویسنده و فعال فرهنگی منطقه ۵ معرفی شده است. ساعتی را به گفتوگو با او نشستهایم تا از داستانها و علاقهمندیهایش برایمان بگوید.
مانند همه افرادی که به موفقیتی خاص میرسند و در شرح چرایی آن موفقیت به زمان کودکی و نخستین جرقههای استعدادشان در آن دوران اشاره میکنند، این نویسنده کوچک هممحلهای نیز از دوران کودکی خود که هنوز هم بهطور کامل آن را سپری نکرده است، یاد میکند و میگوید: «کلاس سوم بودم که یک روز معلم ادبیاتمان آمد و گفت که قرار است هفته آینده یک مسابقه داستاننویسی در مدرسه برگزار شود. هرکسی علاقه دارد میتواند در آن شرکت کند.
این معلم ادبیات، در واقع مشوق اصلی من در مسیر نویسنده شدن است. چراکه همان روز در پایان کلاس از من خواست تا بهصورت جدی به این مسابقه فکر کنم: «تو در نوشتن و ترکیب کلمات با هم، استعداد قابل توجهی داری.» تا پیش از آن روز، متوجه این استعداد در خود نشده بودم.
به خانه که برگشتم ماجرا را برای خانوادهام تعریف کردم. آنها نیز تشویقم کردند تا موضوعی را برای نوشتن یک داستان خوب انتخاب کنم. همین شد که موضوع «خنده و شادی» را انتخاب کردم. طولی نکشید که داستانم در مدرسه مقام نخست را کسب کرد. این آغاز راهی بود که همان معلم ادبیات نشانم داد. پس از آن هر جشنواره و مسابقه داستاننویسی که در منطقه و استان برگزار میشد، در آن شرکت میکردم.»
- هدیههایی که همیشه کتاب است
یک خواهر بزرگتر از خود دارد که او هم به مطالعه و کتاب علاقه دارد. صادقی در اینباره میگوید: «از زمانی که به یاد دارم همواره دور و اطرافمان کتاب و روزنامه بوده است. خواهر بزرگ ترم چون خودش به کتاب علاقه دارد، همیشه برای من نیز کتاب هدیه میگیرد.
هدیهای که هیچگاه از دریافتش خسته نمیشوم. به گمانم کتاب خواندن سبب میشود خواننده به جز زندگی خود، زندگیهای دیگری را نیز تجربه کند. بهویژه من که به تازگی به خواندن کتابهای داستان مشتاق شدهام. داستانهایی از سرزمینهای مختلف که دانستنیهایم را افزایش میدهد.»
به کتابهای کوچک و بزرگ چیده شده بر روی میز تحریرش اشاره میکند و ادامه میدهد: «نخستین داستانم «من و هندوانه غولپیکر» نام دارد که سال ۱۳۹۸ با حمایتهای پدر و مادرم به چاپ رسید. یک داستان کاملاً تخیلی که برای همسن و سالهای خودم نوشتم. حس خوبی داشت. اینکه دیگران داستانی را بخوانند که تو در ذهنت آن را پرورش دادهای، واقعاً لذتبخش است.
گاهی فکر میکنم اگر پدر و مادرم این استعداد را در من جدی نمیگرفتند، چه اتفاقی میافتاد؟ اگر کتابم چاپ نمیشد، اعتماد به نفسم را در این زمینه از دست میدادم؟ یا همه آنهایی که یک روز نویسندگان بزرگی شدهاند، آیا فرصت چاپ کتاب را از حدود سن و سال من داشتهاند؟ پاسخشان هرچه که باشد، به قول همان معلم ادبیاتمان این فرصتها برای من، واقعاً جای شکر و تشکر دارد.»
- از داستاننویسی تا ناسا
نویسندگی آناهیتا خانم صادقی، با چاپ کتاب دومش ادامه یافت: «کتاب دومم نیز در ژانر فانتزی و تخیلی جای میگیرد و «سلام» نام دارد. سال ۱۳۹۹ منتشر شد. حتی در تصویرگری آن نقش داشتم. چراکه میخواستم بهطور دقیق همان فضایی به تصویر کشیده شود که در ذهنم آن را طراحی کرده بودم.
به گمانم تخیل، بهترین نعمتی است که انسان در اختیار دارد. با این نعمت و امکان میتوان هنر را به وجود آورد. داستاننویسی یک هنر است که من دوست دارم آن را ادامه دهم. البته ناگفته نماند که برای شغل آیندهام، فعالیت در صنعت فضایی و سازمان «ناسا» را در نظر گرفته ام! دوستانم میگویند تو چقدر پیچیده هستی! داستان مینویسی، نقاشی میکشی، ولی میخواهی در ناسا شاغل شوی! این تفاوتها چیزی نیست که بتواند جلو موفقیت و پیشرفت من را در آینده بگیرد. اکنون به نوشتن سومین کتاب خود که آن هم حال و هوایی داستانی دارد، فکر میکنم.»
- یک محیط واقعی فرهنگی
«زهرا جودی»، مادر کوچکترین نویسنده منطقه ۵، محیط خانه و خانواده را در تربیت فرزندان مؤثر میداند و میگوید: «در خانهای که کتاب جایگاه مهمی داشته باشد، بهطور حتم اولویت فرزندان آن خانواده نیز کتاب خواهد بود. در این خانوادهها احتمال وقوع آسیب یا گرایش به آن به حداقل میرسد.
با این اوصاف باید ترجیح پدرها و مادرها برای تربیت مناسب فرزندان خود، تدارک دیدن چنین محیطی در خانه باشد. ما نیز مانند همه پدرها و مادرها به دنبال فراهم آوردن یک محیط امن و سالم برای فرزندان خود هستیم که به لطف خدا با مسیری که آناهیتا انتخاب کرده است، گویا تاحدودی موفق بودهایم.»
«علیرضا صادقی»، پدر آناهیتا نیز میگوید: «بسیار خانوادههایی هستند که کتابخانههایی بزرگ و آنچنانی در منزل دارند. از کتاب و مطالعه، تنها دکور و نمایشهای ظاهری فرهنگی را درک کردهاند. طبیعی است که اینها هیچکدام واقعی نیستند و اثری در تربیت فرزندان ندارند. کودک وقتی کتاب را در دست پدر و مادرش نبیند، متوجه این ظاهرسازی فرهنگی و شو فرهیخته بودن میشود. آناهیتا نیز از ابتدا در مجاورت با کتاب بود و این مجاورت و واقعی بودن شرایط سبب شد تا مسیر کتاب را بهعنوان بهترین دوست خود انتخاب کند.»