فرهنگ و زندگی/ خالِ رخِ 7کشور
حمیدرضا محمدی
خاک شیراز همیشه گل خوشبوی دهد
سعدی شیرازی
ماه اردیبهشت که از راه میرسد مگر میشود دل هوای «شیراز» نکند.
تازه ماه که به نیمه میرسد و روز ملیاش که میآید که دیگر نورعلینور است.
هوای بهشتی این شهر بهشتسان در اردیبهشت، هرکسی را سوی خود میکشاند و هر فارغی را عاشق میکند.
عطر نارنج که مشام را نوازش میدهد، هر عاقلی، مست میشود از شهر معطرشده به بوی خوشش.
آب رکنآباد هم که دیگر جای خود دارد و هر جگرِ تشنهای را گوارایی میبخشد.
خاک این شهر، شادیبخش است و نشاطآور و مجموعهای است رنگارنگ، بیغم، بیغصه، نشسته بر همای سعادت.
هر طبع ظریف و لطیفی اگر در چنین هوا و فضایی نبالد، لابد یک جای کارش میلنگد زیرا که هر بیدلودماغی، سر کیف و سر حال میآید از تنفس و ترنم در شیراز بودن.
شیراز اما با چنین مختصاتی، بیجهت نیست که دامانش مهد شعر شده است و هنر، تاریخ شده است و فرهنگ و به این سبب بیجایگزین است. چون نیک بنگری در جایجای این شهرِ به درازنای تاریخ حیات در ایرانزمین، یا رد پای شعر را میبینی یا نشانی از هنر را درمییابی، با معاریف و مشاهیری که ارمغانآور تکریم و تفضیل جهانیان به این خاک اعجازآفرین شدهاند و این همه ما را چنین رهنمون میکند که شیراز، شهر شعر و شعور است.
اهالیاش هم البته اهل تساهل و تسامحاند. مردمش با شیرینترین لهجه گفتوگو کردهاند و کوشیدهاند از مدار مهر و مدارا خارج نشوند. آنها نماد و نمود زیست فرهنگمدار را تجربه کردهاند و اگر جز این بود و چنین نبود، این همه کنیسه و کلیسا در کنار مسجد و مدرسه سربرنمیآورد، و البته وکیلالرعایا از این خطه برنمیخاست.
نام شیراز، جاری و ساریست تا ابدِ سرزمین فارس و یادگاریست ماندگار بر صحیفه ایرانزمین.