در گفتوگوی همشهری با سعید مدنی، جامعهشناس مطرح شد
4 اشتباه سیاستگذاری در مدیریت کرونا
عباس رضایی ثمرین- خبرنگار
کرونا طبق اعلان رسمی، 14ماه پیش وارد ایران شد. ویروسی که در اتحادی نامیمون با برخی کژکارکردها و ناکارآمدیهای کهنه در ساختار مدیریتی کشور، به جان و مال ایرانیان زده و آثار و تبعات بسیار جدی و دردناکی را از خود در ساحتهای مختلف جامعه ایرانی بر جای گذاشته است. اپیدمی کرونا، بهطور همزمان، مردم، مسئولان و نظام حکمرانی کشور را به چالش کشیده و نوع مقابله با آن، امروز به یکی از معیارهای مهم سنجش کارآمدی تبدیل شده است. با وجود انباشت تجربه نبرد 14ماهه با کرونا و تغییر تاکتیکها و راهبردهای رسمی طی این مدت، این همهگیری با الگوی سینوسی به حرکت خود ادامه داده و هر بار در نقاط اوج خود، افراد و خانوادههای بیشتری را گرفتار کرده است. در عین حال، با افزایش مدت زمان درگیری جامعه با بحران و همینطور اثرات و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی آن، تابآوری جامعه پیوسته رو به کاهش رفته و نیروهای مؤثر در مقابل اپیدمی، دچار فرسایش شدهاند. چیزی که این روزها آثار آن در کاهش میانگین رعایت پروتکلهای بهداشتی و طغیان بیماری در خیز چهارم قابل مشاهده است. در چنین شرایطی، برای دستیابی به یک خوانش اجتماعی از ابعاد بحران کرونا، ارزیابی کارنامه کشور در مدیریت کرونا و بررسی آثار و پیامدهای اجتماعی این بحران با سعید مدنی، جامعهشناس به گفتوگو نشستهایم؛ گفتوگویی صریح درباره اینکه چرا کار ما با کرونا به اینجا کشیده و دورنمای پیشرو با دستفرمان فعلی چیست؟
مدیریت کرونا در کشور بهماه پانزدهم رسیده است و بهطور منطقی انتظار میرود در مدیریت همهگیری بهدلیل انباشت تجربه، بهتر از ابتدای ورود بیماری عمل کنیم اما چیزی که مشهود است، روند همهگیری وارد یک چرخه سینوسی شده و مشکلات مدام در حال تکرار است. ارزیابی شما از منظر جامعهشناسی در مورد کارنامه کشور در مدیریت کرونا چیست؟
برای اینکه به این سؤال پاسخ بدهم، ابتدا اجازه دهید مروری بر فرایند طی شده داشته باشیم؛ قبل از اینکه کرونا وارد ایران شود، جامعه ایران با انبوهی از مشکلات مواجه بوده است؛ گرانی شدیدی داشتیم که قدرت خرید مردم را کاهش و فقر و نابرابری را افزایش داده بود. همچنین رکود اقتصادی چندین سالهای داشتیم که هنوز هم پابرجاست و نهایتا وضع بیکاری که بحرانی است. درست به همین دلایل، پیش از ورود به بحران کرونا، ما با اتفاقاتی مثل اعتراضهای دیماه 96یا آبان 98مواجه شدیم که تبعات و آثار این وضعیت نابسامان بود. علاوه بر این بهدلیل وضعیت نابسامان اقتصادی، شاخصهای آسیبهای اجتماعی نامطلوب بود و خشونت هم روند فزایندهای داشت. بماند که در این میان تنشهایی مانند سقوط هواپیمای اوکراینی هم پیش آمد که بازتاب اجتماعی منفی داشت. در چنین شرایطی بود که کرونا وارد ایران شد.
پس این تصور که بحرانهای کنونی ایران صرفا حاصل کروناست، خطای بزرگی بهشمار میرود. بحرانهای موجود در واقع در تداوم وضعیت قبل از کرونا هستند که در دوران کرونا تشدید شده و ادامه پیدا کردهاند.
بنابراین در شرایطی که ما با چالشهای متعدد دست به گریبان هستیم، یک اپیدمی هم وارد کشور شده که آثار منفی تشدیدکننده در وضعیت اقتصادی اجتماعی داشته است؛ پس این اپیدمی پیچیده که خودش نیاز به مدیریت جدی دارد، به بحرانهای قبلی ما اضافه شد.
بهنظر میرسد برخلاف این پیچیدگی، ما خیلی خطی و شاید به نوعی سادهانگارانه به مصاف بحران کرونا رفتهایم، بهعنوان مثال یکی از انتقاداتی که به مدیریت کرونا در کشور وارد میشود، این است که در تصمیمگیریها و سیاستگذاریها فقط رویکرد پزشکی مورد نظر بوده و در عمل سایر تخصصها و نگاهها به حاشیه رانده شدهاند. این را قبول دارید؟
بله، ببینید اپیدمی کرونا صرفا در اثر سازوکارهای طبیعی ایجاد نشده است. بلکه ترکیبی است از عوامل طبیعی و انسان ساخته؛ یعنی حاصل تلفیق طبیعت و مداخلات انسانی. اساسا فراتر از کرونا، سایر اپیدمیها همچنین وضعی دارند. وقوع یک بیماری حاصل نوعی اختلال طبیعی در وضعیت جسمی است، اما در اپیدمیها، علاوه بر جنبه بیولوژیک بیماری، شاهد نوعی اختلال در وضعیت اقتصادی و اجتماعی جوامع هم هستیم. بنابراین اپیدمیها اصولاً جنبههای مختلف طبیعی و انسانی دارند و به همین دلیل مدیریت آنها باید چندساحتی و چندرشتهای باشد. بهطور طبیعی انتظار میرود پزشکان در حوزه فیزیولوژیک یعنی آنچه مرتبط با جسم افراد است مداخله کنند یا حداکثر در حوزه روانی واختلالات احتمالی که در افراد ایجاد میشود، شاهد این مداخلات باشیم. اما اپیدمیها بیش از آنکه جنبه فردی داشته باشند، پیامدهای خیلی جدی اقتصادی و اجتماعی دارند. بهعنوان مثال براساس مطالعات انجام شده، 60درصد از ابتلا به کرونا در جاهایی مثل بانکها، ادارات، بیمارستانها و... رخ داده است. بنابراین کرونا مثل بیماری یا اختلال فردیای که کار تخصصی و بالینی پزشکان است قابل مدیریت نیست. خطای بزرگی است اگر تصور شود اپیدمیها فقط آثار جسمی بر افراد دارند و زندگی اجتماعی را تحتتأثیر قرار نمیدهند. سالهاست که این نگاه تغییر کرده است، درست از زمانی که طاعون در اروپا یکی از زمینههای شکلگیری رنسانس شد. متأسفانه در کشور ما، همانطور که شما اشاره کردید، در امر مدیریت بیماری، رویکرد پزشکی غالب بوده و غفلت از سایر ابعاد کرونا از مهمترین دلایل ناموفق بودن مبارزه با کرونا در ایران است.
به پیامدهای کرونا اشاره کردید، در حوزه اجتماعی، کرونا مشخصا چه پیامدهایی داشته است؟
تغییرات اجتماعی در پی کرونا وسیع بوده است. بهعنوان مثال کرونا، مناسک و روابط اجتماعی را تغییر داده است. در اثر این اپیدمی کارکرد و الگوی برخی نهادها مثل خانواده تغییرات اساسی داشته است و همچنین در روابط اجتماعی، نحوه گفتوگو و تعاملات اجتماعی تغییرات مهمی به چشم میخورد. بعد از ورود کرونا شیوه برگزاری انواع مراسم از جمله عروسی، عزا، دعا و نیایش و هر رسم جمعی دیگر دگرگون شده است. کرونا در ایران و کشورهای دیگر موجب افت جنبشهای اجتماعی نیز شده است.
کرونا البته در حوزههای سیاسی و اقتصادی نیز اثرات و پیامدهای وسیعی داشته. بهعنوان مثال بیکاری و نابرابری اقتصادی بعد از کرونا افزایش پیدا کرده است. درست است که ویروس به یک نسبت به فقیر و غنی منتقل میشود اما شرایطی که افراد فقیر و غنی در آن قرار میگیرند که امکان ابتلا به ویروس را دارند، کاملاً متفاوت است. بنابراین تأثیر ویروس بر گروههای مختلف و طبقات اجتماعی کاملاً متفاوت است. نابرابری در دسترسی به نظام سلامت و دارو و بسیاری از مسائل دیگر نیز وضعیت نابرابری را تشدید کرده است. اختلال در عرضه مواد غذایی یکی دیگر از مشکلات مهمی است که ظاهرش اقتصادی است اما پیامدهای اجتماعی روشنی در پی داشته است. اقشار فقیر و کمدرآمد، کارگران و خردهفروشیهایی که در بخش غیررسمی اقتصاد شاغل بودند بهویژه زنان شاغل، در کرونا بهشدت آسیب دیدند. گروههای حاشیهنشین، متکدیان، کارتنخوابها یا کسانی که در مناطق کمبرخوردار زندگی میکنند نیز بهشدت دچار محرومیت شدند.
بانک جهانی در سال 2019قبل از وقوع کرونا، پیشبینی کرده بود تعداد جمعیت زیر خط فقر در دنیا از1/8درصد در سال 2019به 7/8درصد در سال 2020برسد، درحالیکه بعد از وقوع کرونا آن برآورد را تغییر داد و نتایج نشان میدهد که جمعیت زیر خط فقر در دنیا از 1/8درصد به 6/8درصد افزایش یافته است. در ایران قطعا این روند شتاب بیشتری هم داشته است. همه اینها تبعات اقتصادی-اجتماعی کروناست.
چه ارتباطی میان این پیامدها و تبعات و نحوه مواجهه مردم با بیماری وجود دارد؟
ارتباط خیلی روشن است. وضعیت اقتصادی و اجتماعی در مواجهه با کرونا اثر جدی گذاشته است. بعضی از این تأثیرات مستقیم بوده مثلاً افراد کمدرآمد نه امکان رفتارهای پیشگیرانه داشتهاند و نه اساساً دسترسی به این خدمات را. افراد فقیر و کمدرآمد، برای کسب درآمد یا گذران زندگی در محیطهایی رفتوآمد دارند یا در آن زندگی میکنند که ریسک ابتلای آنها به بیماری را افزایش میدهد.
این ملاحظات آیا در معماری ساختار مدیریت کرونا در کشور درنظر گرفته شده است؟
قطعا پاسخ منفی است. نه فقط این ملاحظات که حتی ملاحظات علمی-پزشکی هم متأسفانه تا حد زیادی مورد غفلت قرار گرفته است. بهطور کلی اگر بخواهیم مدیریت کرونا در کشور را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. باید به همان ابتدای وقوع بحران برگردیم. اگر خاطرتان باشد در ابتدای ورود بیماری به کشور، برخی مسئولان بهداشت و درمان کشور تحتتأثیر نهادهای سیاسی از در انکار وجود ویروس در ایران درآمدند. پس از آن هم موضع رسمی این بود که در مورد تأثیرات و پیامدهای ویروس کرونا بزرگنمایی میشود. این رویکرد سبب سادهانگاری در نحوه مواجهه با ویروس کرونا شد. مسئله بعدی نگاه غیرعلمی در سیاستگذاری بود. در واقع نوعی بیثباتی در سیاستگذاری کرونا وجود داشت که حاصل ناتوانی سیستم مدیریت کرونا در سیاستگذاری - هم در ستاد ملی و هم در وزارت بهداشت- بود. سیاستگذاری یک رشته علمی است که افراد متخصص خودش را طلب میکند.
فکر میکنم بهتر است وارد مصادیق هم بشویم. نمونه بیثباتی در سیاستگذاریها چه بود؟
ببینید ما با 4چرخه سیاستگذاری اشتباه در ستاد ملی مقابله با کرونا مواجه شدیم. در چرخه اول که براساس رویکرد «ایمنی جمعی» بود، اعتقاد داشتند باید با مداخله نکردن، اجازه داده شود با گسترش همهگیری، مسئله خودبهخود حل شود. خود وزیر بهداشت بعدها در حکم انتصاب معاون علمی خود، با صراحت از وجود این رویکرد در ابتدای بحران پرده برداشت.
چرخه دوم قرنطینه ناقص بود. به این معنا که گفتند افراد خودخواسته خانهنشین شوند و عملا هیچ مقرراتی در این زمینه اعمال نشد. شرایط اعمال قرنطینه نیز البته فراهم نشده بود. موقعی که مردم را به خانهنشینی دعوت میکنید، گروههای مختلف اجتماعی واکنشهای مختلفی از خود نشان میدهند. کسی که درگیر نان شب است و ناچار است برای اینکه شب گرسنه نخوابد برای کسب درآمد بیرون بیاید، به توصیه شما توجه نمیکند و ترجیح میدهد که بیاید بیرون و ریسک مرگ کرونا را بپذیرد، اما خود و خانوادهاش دچار گرسنگی نشوند. مجموعه این شرایط موجب شد که بیماری بتواند به گسترش خود ادامه دهد.
در چرخه سوم، سیاستگذاری مبتنی بر فاصلهگذاری اجتماعی هوشمند بود. در این چرخه اگرچه شاهد مداخلات جدیتری بودیم اما باز هم نتیجه آن چیزی که انتظار میرفت نشد و دیدیم که چگونه پیک چهارم بیماری در همین مقطع شکل گرفت و این روزها دچار طغیان بیماری در کشور هستیم و بالاخره چرخه چهارم عملکرد ضعیف در مدیریت واکسیناسیون است. نیازی به گفتن ندارد که در این زمینه چقدر ضعیف عمل شد.
بهنظر شما در مدیریت بحران کرونا چقدر متفاوت از بحرانهای دیگر عمل کردیم؟
اساسا مدیریت بحران در ایران مدیریتی کهنه، قدیمی و منسوخ است، برای اینکه کاملاً متمرکز و فاقد کارآمدی و اثربخشی لازم است. نهتنها در کرونا بلکه قبل از آن هم در سیل و زلزله این ناکارآمدی را شاهد بودیم. در مورد کرونا وضع بهمراتب بدتر شد.
یکی از ملزومات مدیریت بحران، رویکرد مشارکتی است. چنین رویکردی را ما نه در بحرانهای قبلی داشتیم، نه در بحران کرونا داریم. اتفاقا رویکرد مشارکتی در مدیریت کرونا بهدلیل ویژگیهایی که این همهگیری دارد، بیش از گذشته حائز اهمیت است. مدیریت ستاد ملی مقابله با کرونا حتما باید چندرشتهای و کاملا مشارکتی طراحی میشد و از آن مهمتر مردم و جامعه مدنی نیز – مطابق با تجربههای موفق جهانی- در روند مدیریت بیماری و مهار پاندمی نقش ایفا میکردند.
خصوصا در کشور ما که اعتماد عمومی دچار آسیب شده، جامعه مدنی و سازمانهای مردمنهاد میتوانستند نقش بسیار مؤثر و جدی در مدیریت بحران ایفا کنند. نهتنها این اتفاق نیفتاد بلکه متأسفانه شاهد بودیم که درست در همین دوره نبرد با کرونا، با برخی سازمانهای مردمنهاد شناختهشده که از قضا در زمینه ارائه خدمات و حمایت از اقشار فرودست و آسیبپذیر فعالیت میکردند، برخورد شد.
یکی از مسائل اصلی در مدیریت کرونا، مسئله هماهنگی است؛ از یک سو دستگاههای مختلف دخیل باید منسجم عمل کنند و از سوی دیگر مردم باید با مقررات و سیاستهای کرونایی دولت هماهنگ باشند. بهنظر میرسد ما در هر دو مورد موفق نبودیم. چرا؟
فراموش نکنیم که ما قبل از کرونا هم در کشور دچار مشکلات ساختاری بودیم. یعنی دوگانگی یا چندگانگی مدیریتی و تعارض منافع وجود داشت و عملا فقدان ساختاری کارآمد که بتواند این تعارضها را سامان دهد احساس میشد. ناهماهنگی که در مسئله کرونا پیش آمد، در حقیقت میراثی از همین ساختار ناکارآمد و معیوب است.
همه میدانیم مدتهاست که وجود گرایشهای مختلف سیاسی با منافع متفاوت درون ساختار سیاسی، سبب نوعی ناهماهنگی در سطوح مختلف از کلان تا خرد شده است. از همه مهمتر اینکه هیچ نهاد هماهنگکنندهای هم در این ساختار به رسمیت شناخته نشده است. یعنی مشخص نیست وظیفه هماهنگی برعهده کیست. حتی وقتی مرجع هماهنگکننده معلوم میشود تضاد منافع موجب میشود تا هر گروهی کار خود را بر حسب منافعاش انجام دهد. مثلا تعارضها درباره ورود یا ساخت واکسن، حاصل علاقه به منافع ملی یا مصلحت مردم نبود بلکه به اعتقاد من منشأ این اختلافات تضاد منافع بود.
ببینید به هر حال در کشوری که تاریخ چندان درخشانی در همکاریهای بین بخشی و تصمیمگیریهای جمعی نداریم؛ یک ستاد فراقوهای همشأن با شورایعالی امنیت ملی برای مدیریت کرونا تشکیل شد. با این حال هر قدر که بیشتر از بحران گذشت، تعارضات جدیتری بین اعضای ستاد بروز کرد. نمونهاش را در همین غائله اخیر سفرهای نوروزی و شکلگیری پیک چهارم دیدیم، ریشه این تعارضات چیست؟
صرف اینکه افراد دور یک میز بنشینند، بدون اینکه به یک سازوکار اثربخش برای ساماندهی شکافها، اختلافات و تعارض منافع میان دستگاهها و نهادهای مختلف اندیشیده شود، نمیتواند سودمند باشد. به اعتقاد من مشکل ناهماهنگی در ستاد ملی مقابله با کرونا، مصداقی است از عدمهماهنگی در ساختار حکمرانی در ایران. این مشکل ساختاری، با اینکه افراد دور یک میز بنشینند، حل نمیشود. طبیعی است که دولت در چارچوب دیدگاه خودش عمل میکند، مجلس با توجه به گرایش سیاسی متفاوتی که دارد، پروژههای خودش را پیش میبرد. نهادهای امنیتی سیاستهای خودشان را دارند و... . جالبتر از همه این است که حتی درون هر یک از این نهادها هم باز شکافها و اختلافات متعددی وجود دارد. بهعنوان مثال ما از درون قوه مجریه صدای واحدی نمیشنویم. همه اینها نشاندهنده مشکلات ساختاری است که از قدیم وجود داشته و حالا در کرونا بیش از گذشته خودش را نشان داده است. در هر بحران دیگری هم البته خودش را نشان خواهد داد. بهنظر من تا اصلاح ساختار صورت نگیرد، تا اطلاع ثانوی این مشکلات در کشور وجود دارد.
این شکافها و تعارضها قاعدتا در نوع مواجهه مردم با سیاستهای ستاد کرونا نیز تأثیر میگذارد، قبول دارید؟
بله. در فروردین 99ایسپا- مرکز نظرسنجی جهاددانشگاهی- یک نظرسنجی درباره کرونا انجام داد و از مردم سؤال کرد که تا چه حد از کرونا احساس خطر میکنید؟ 75درصد پرسششوندگان گزینههای زیاد و خیلی زیاد را انتخاب کردند. این یعنی مردم در همان ابتدای راه، خطر کرونا و تبعات آن را درک کرده بودند. پس چرا متناسب با آن، رفتار نکردند؟ به این سؤال از چند جهت میتوان پاسخ داد. نخست اینکه اساساً بخش قابل توجهی از پیامی که راجعبه رفتار متناسب با بیماری داده میشود، دولتی و رسمی است و چون اعتماد مردم نسبت به مراجع رسمی دچار آسیب شده، متناسب با آن رفتار نمیکنند.
نکته دوم این است که ستاد ملی مقابله با کرونا، توصیههایی به مردم میکرد که برای عده قابل توجهی از افراد جامعه امکان اجرای آن وجود نداشت. وظیفه ساختار حکمرانی توصیه کردن و هشدار دادن نیست، وظیفهاش عمل کردن است. یعنی اگر به مردم میگوییم در خانه بمانید تا مبتلا نشوید، باید بلافاصله برای او روشن شود که اگر از این وضع متضرر شود، دولت این حمایتها و اقدامات را برای جبران انجام خواهد داد. در این کشور شماری از افراد وجود دارند که در شرایط قبل از کرونا هم شب گرسنه میخوابیدند. حالا ما آمدیم به این افراد گفتهایم که برای مبتلا نشدن به کرونا این حداقل درآمد را نیز از دست بدهید. مشخص است که به این استدلال بادیدگاه منفی نگاه میشود. در جمعیت بالای 65سال که جزو گروههای پرخطر کرونا هستند، افراد زیادی هستند که در دهکهای 1تا 5قرار دارند و حقوق بازنشستگی نیز دریافت نمیکنند، یعنی تحت پوشش هیچ نهاد حمایتی نیستند. ستاد ملی مقابله با کرونا به آنها میگوید که در خانه بنشینید؛ خانهنشین شوند تا از گرسنگی بمیرند؟
شاید به همین دلیل هم بود که دستگاه مدیریتی کشور، در اعمال قواعد کرونایی و قرنطینه و نظارت، چندان جدیت به خرج نداد.
اعمال زور برای کنترل وضعیت به تنهایی نمیتوانست کارآمد باشد. این کار بهطور طبیعی ممکن بود منجر به مجموعهای از تنشها شود، ولی اعمال زور در کنار بستههای حمایتی میتوانست تا حدی وضعیت را بهبود دهد. حمایتهایی که انجام گرفت بسیار ناچیز بود. به عقیده من، با نگاه خوشبینانه اراده این بود که با هزینه بسیار کم، دستاوردها و نتایج بسیار بالایی حاصل شود. مردم احساس کردند که قرار نیست از آنها در برابر کرونا و تبعاتش حمایت شود. الان استنباط بخشی از جامعه این است که در 14ماه گذشته، اولویت دستگاه سیاستگذاری کشور، سلامت عمومی نبوده است. فقط با تخصیص 2درصد از تولید ناخالص ملی به گروههای فقیر، وضعیت میتوانست به کلی متفاوت از چیزی که الان هست باشد.
با توجه به تنگناهایی مثل تحریم و شرایط فروش نفت، دولت میتوانست چنین کاری را انجام بدهد و انجام نداد؟
بهنظر من میتوانست. محدودیت منابع درست است اما من فکر میکنم مشکل اصلی در تخصیص منابع بود. با تخصیص بودجهای بسیار کمتر از رقمهایی که صرف هزینههای غیرضروری در کشور میشود، میشد این کار را انجام داد. حداقل لازم بود گروههایی که به نوعی در معرض مشکلات معیشتی شدید بودند ، تحت پوشش قرار بگیرند. این یعنی کف حمایتهایی که در سطح جهانی انجام شده است. متأسفانه این کار انجام نشد. مهم سیاستگذاری است. مردم این را احساس کردند که در سیاستهای اصلی، سلامت عمومی در اولویت چندم قرار دارد.
ولی آقای مدنی، چیزی که در جامعه مشهود است، این است که حتی در میان کسانی که مشکل معیشتی ندارند میزان رعایت پروتکلهای پیشگیری از کرونا بسیار کم شده. این ناشی از خستگی جامعه است یا مثلا حاصل بیاعتمادی؟ بهعنوان جامعهشناس این رفتار را چگونه تحلیل میکنید؟
بهنظرم علت اصلی این موضوع «درماندگی آموخته شده است»؛ افراد در مواقع مواجهه با مشکل، بحران یا فشار، واکنش نشان میدهند اما وقتی اثرات مثبتی را در ازای مقاومت خود نمیبینند، بعد از مدتی منفعل میشوند. حاصل مدیریت در دوران کرونا برای جامعه ایران بهویژه گروههای نابرخوردار، درماندگی آموخته شده بود. مسئولیت آن هم با کسی است که فشار را وارد میکند بدون اینکه حمایتی انجام دهد. پس واکنش فعلی در مقابل سیاستهایی است که در طول این 14ماه انجام شده کاملاً طبیعی است.
همانطور که اشاره شد بیشتر مردم خطر بیماری را در فروردین 99متوجه شدند و اکثریت آنها در موج اول مسائل بهداشتی را به شکل قابلقبولی رعایت کردند. رعایت دستورالعملها در موجهای بعدی کمتر و کمتر شد، چون در طول این مدت سفره خانوار کوچک و کوچکتر شد و در ضمن اعتماد مردم به مدیریت کرونا کمتر و کمتر شد. طبیعی است که مردم در چنین شرایطی احساس کنند باید به زندگی برگردند و برای بقای خود و خانواده تلاش کنند.
ببینید سؤالم ناظر به افرادی که مشمول این گرفتاریها هستند نیست، صرفنظر از این علل زمینهای، بهنظر میرسد توجه به دستورالعملها و اصول پیشگیری و فاصلهگذاری از سوی میانگین مردم کمتر شده است، این را قبول دارید؟
افراد جامعه مجموعهای واحد و یکدست نیستند. گروههای مختلف اجتماعی واکنشهای متفاوتی نسبت به پدیدههای اجتماعی از خود بروز میدهند. طبعا رفتار کسی که نان شب ندارد بخورد با فرد دیگری که حساب بانکیاش بهگونهای است که اگر در وضعیت قرنطینه نیز قرار بگیرد دچار مشکل نمیشود، متفاوت است. رفتار ایرانیان یکسان نیست. به همین ترتیب افراد متناسب با ویژگیهای فردی مثل سن، جنسیت، تحصیلات و سایر ویژگیهای اجتماعی مانند مذهبی بودن، شهری یا روستایی بودن، مدرن یا غیرمدرن بودن، ویژگیهای اقتصادی، رفتارهای متفاوتی خواهند داشت. بنابراین اگر بخواهیم تحلیل کنیم که چرا چنین رفتارهایی ملاحظه میشود، باید به علل زمینهای برگردیم و بدون توجه به این علل زمینهای نمیتوان آن را توضیح داد.
قبول دارید که دورنمای مبهم ماجرا هم در نوع رفتار مردم تأثیر دارد؟ به این معنا که شهروندان در معرض پیامهای متعدد برای رعایت فاصلهگذاری و دستورالعملها قرار دارند اما هیچ ذهنیتی از اینکه بالاخره چه زمانی این بساط جمع میشود، ندارند. خصوصا با توجه به وضعی که واکسیناسیون الان در کشور ما دارد. چنین شرایطی حتی شهروندی را هم که از استطاعت مالی برخوردار است، خسته میکند.
من این نکته شما را در بحث اعتماد توضیح میدهم. اعتماد یعنی قابل پیشبینی بودن. ما به نهادی اعتماد میکنیم که قابل پیشبینی باشد نه نهادی که یک روز بیاید بگویدکه مسئله کرونا حل شد و مشکل جدی نداریم و یک روز بگوید مسئله کرونا بحرانی شده است. مبنای اعتماد قابل پیشبینی بودن است. مردم به کسی اعتماد میکنند که قابل پیشبینی باشد. آنها به نهادی اعتماد میکنند که اعلام کند واکسن را در فلان تاریخ میخرد یا میسازد و این کار را در همان تاریخ انجام دهد. طبعاً وقتی مکررا تأخیر بیفتد و مدام زمانبندیها تغییر کند، معنایش غیرقابل پیشبینی بودن است و نتیجه آن همین وضعیتی است که با آن مواجه هستیم. من امیدوارم که فردی پیدا شود و کل این فرایند 14ماهه را مستندسازی کند، آنگاه خواهیم دید که در طول این مدت چقدر پیامهای کاملاً متعارض از ساختار سیاستگذاری ستاد ملی مقابله با کرونا و وزارت بهداشت بیرون آمده است. به همین دلیل بیاعتمادی عمیق و عمیقتر شده است و جامعه به دستورات و تذکرات عمل نمیکند.
با توجه به همه این مسائل، بهنظر میرسد وضعیت کرونا در کشور به یک کلاف سردرگم تبدیل شده. مثل اینکه کسی بخواهد از محلی آواربرداری کند و نمیداند از کجا شروع کند. بهعنوان آخرین سؤال، در مقام یک جامعهشناس، اگر بخواهید راهکاری برای سیاستگذارها ارائه دهید، پیشنهاد میدهید از کجا شروع کنند؟
در ابتدای بحث اشاره کردم که مشکلات موجود مشکلات خاص کرونا نیست بلکه مشکلات مدیریت نظام حکمرانی است. در سطح کلان مشکلاتی نظیر ناکارآمدی، فقدان سرمایه اجتماعی و بسیاری از بحرانهای دیگر وجود دارد که در مدیریت کرونا نیز خودش را نشان داده است. بهویژه در نظام مدیریتی، کشور با اغتشاش و بهمریختگی مواجه است. من معتقدم بدون اصلاح ساختار، امکان حل هیچکدام از مسائل چه مسائل کوچک و چه بزرگ نیست. لذا در اولویتبندی و تخصیص منابع باید تجدید نظر اساسی شود، باید مشخص شود که منافع ملی را در چارچوب خیر عمومی تحلیل میکنیم و در چارچوب خیر عمومی توضیح میدهیم یا چیزی دیگر؟ اگر اولویت در سلامت عمومی و جامعه سالم است، باید در بسیاری از فعالیتهایی که در آن این اولویت نادیده گرفته میشود، تجدید نظر شود. سیاستهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی باید در جهتی باشد که بتواند خیر عمومی را تأمین کند. سیاست مبارزه با فساد هم همینطور. سرمایه اجتماعی از دست رفته نیز از طریق جلب مشارکت عمومی و پاسخگویی بازسازی شود. موارد دیگری نیز هست که در ذیل همه اینهاست، مانند اصلاح رویکرد مدیریت کرونا در ایران، علمی شدن آن، دور شدن از انتشار هرگونه اطلاعات اشتباه یا دروغ، اطلاعرسانی بموقع و بجا به کل جامعه. همه این اقدامات در چارچوب کلان اصلاح ساختار، امکانپذیراست.