• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
چهار شنبه 1 اردیبهشت 1400
کد مطلب : 128818
+
-

بر و برگ/ بهار در شعر نو فرانسوی

بر و برگ/ بهار در شعر نو فرانسوی

* شهنام صفاجو

بهاری که به وقت گل می‌رسد
بهار واژه‌ای آشنا در شعر نو فرانسه است؛ رویارویی دوباره با سبزی طبیعت که در تمامی احوال، منبع الهام شاعران فرانسوی بوده است. لطافت بهار را می‌توان با شعر فرانسوی بویید و از خنکای توأم با نور و ایمان آن لذت برد.
ویکتور هوگو، نویسنده بزرگ فرانسوی یکی از ستایشگران بهار طبیعت است. در شعر او، بهار جان زندگی است؛ آغازی بر جان و آوازی با سپیده عشق.
هوگو در شعر معروف خود «بهار» (Printemps) از دفتر «آواز کامل» چنین می‌سراید:
اینجا روزهای طولانی، نور، عشق، شور
اینک بهار است! مارس، آوریل با لبخندی زیبا
می پُرگل، ژوئن سوزان، همه ماه‌های زیبای دوستانه
صنوبرها در کناره رودخانه‌ها خفته،
مثل نخل‌های بلند، آرام خم شده
قلب پرده در عمق جنگل آرام می‌تپد
گویی همه‌چیز حتی درختان سبز می‌خندند،
از با هم بودن خوشحالند و برای هم شعر می‌گویند
بلندای روز با خُنکای سپیده‌دم متولد می‌شود
عصر پُر از عشق است؛
شب هنگام، باور داریم
زیر آسمان از میان سایه بی‌انتها،
دعای شکر می‌شنویم
و آوازی بی‌نهایت شاد می‌خوانیم.
شعر و شاعری بهاری در سرزمین گُل را با نویسنده‌ای به قد جهان آغاز کردیم. شاید باید از پل الوآر یا لویی آراگون می‌نوشتیم؛ اما دنیای خالق ابدی بینوایان، سرشار از بوی بهار است تا شما را میهمان واژه‌هایی ناب از زایش گُل کند.
اما دیگر شاعران فرانسوی زبان که گمنام‌تر از آنانی هستند که نام بردیم و یادی کردیم هم وصف بهار را بر قلم جاری ساختند؛بهاری که می‌آید تا به ما بگوید دوستت دارم و چه جمله‌ای زیباتر از این در زایش جان طبیعت می‌توان گفت تا برای همیشه بهاری شد.
بانو «الودی سانتوس» در شعر خود «بهار در راه است» (‌Printemps qui vient‌) در وصف بهار چنین گفته است:
بهاری که به وقت گل می‌رسد
یک روز می‌رسد، بدون اینکه آن را ببینیم
بهاری که مثل باد می‌آید
بر زمستان می‌وزد و آن را می‌برد
بهاری که می‌آید تا دوباره متولد کند
جان را نوازش ‌کند و ما لبخند بزنیم
بهاری که همراه آرامی می‌آید
استقبال کنید از آفتابی که فراموش شده بود
بهاری که ما را دوباره گرم می‌کند
باغ‌ها را سیراب کنید، گل‌ها را پدیدار کنید
بهار می‌آید که به ما بگوید دوستت دارم
برای اینکه می‌توانیم همه‌چیز را از نو آغاز کنیم.
اما زاویه نگاه «کمال زردومی» زاده‌ کازابلانکا به بهار بسیار متفاوت و جذاب است و در شعر خود (Printemps)، زایش سبز را به حقیقتِ کهنسالی گره زده است؛ به احترام آنانی که چون سپیدند، بسیار با ارزش و دوست‌داشتنی‌اند...
در تنهایی خود دفن شده
مثل فریادی از پریشانی
در تاریک‌سوی ستاره
یک اتاق
در خانه سالمندان
پشت پنجره‌ها
چشم‌ها نگاه می‌کنند
نوزایی طبیعت را
جوانه پیری
شکوفا می‌شود...
با آرزوی بهترین‌ها برای نیکان این سرزمین که آغاز سخنِ بهار را فصل جدیدی از زندگی خود برای بهتر شدن می‌پندارند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید