• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
چهار شنبه 1 اردیبهشت 1400
کد مطلب : 128768
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Nkyy6
+
-

بعد از همشهری کین

10 انتخاب از فیلم‌های اورسن ولز

بعد از همشهری کین

شهاب مهدوی- روزنامه‌نگار

اورسن ولز بعد از شروعی جنجالی و جاه‌طلبانه با «همشهری کین»، تقریباً سراسر زندگی‌اش را با دخالت‌های استودیو، فیلم‌های ارزان‌قیمت، تولیدات پردردسر و در مواردی ناتمام و تلاش برای یافتن سرمایه‌گذار و پول جور‌کردن برای پروژه‌هایی که کسی علاقه به سرمایه‌گذاری در آنها نشان نمی‌داد گذراند. ولز نابغه‌ای مطرود بود؛ کارگردانی که شکست تجاری سرنوشت محتومی برایش محسوب می‌شد‌؛ کارگردانی که برای فراهم کردن سرمایه فیلم هایش در فیلم‌های دیگران بازی می‌کرد. این نوشته مروری است بر چند فیلم اورسن ولز؛ فیلم‌هایی که اغلبشان یا روی میز تدوین قلع و قمع شدند یا وقفه‌های فراوان در مسیر تولید و کمبود سرمایه، آنها را از فرم مطلوب خالقشان دور ساختند. با این همه ولز در دهه‌های 40 و 50 فیلم‌هایی ساخت که در آنها می‌شد نشانه‌هایی از نبوغ را مشاهده کرد؛ فیلم‌هایی که شاید از همشهری کین مشهور و محبوب میان منتقدان هم آثار ارزشمند‌تری بودند ولی زیر سایه درخشش رو به گسترش آن فیلم (که هرچه زمان می‌گذشت بیشتر موردتوجه قرار‌می‌گرفت) کمتر دیده شدند. ولز به‌عنوان عنصر ناراحت و عاصی در هالیوود به سختی فیلم ساخت. در اروپا هم اوضاع خیلی به‌سامان نبود و از دهه 60میلادی، فیلم‌های ولز به پروژه‌هایی به‌شدت شخصی و به‌شدت مغشوش و آشفته در مناسبات تولید تبدیل شدند. خیلی از ایده‌های جاه‌طلبانه ولز یا روی کاغذ ماندند و یا در مرحله تولید ابتر شدند. با این همه میراث ولز با تمام فراز‌و‌نشیب‌های کارنامه‌اش قابل‌توجه است و میان آثارش دست‌کم 2شاهکار (بانویی از شانگهای و نشانی از شر) به چشم می‌خورد. نمایش «سوی دیگر باد» پس از سال‌های طولانی هم نشان داد پروژه‌های شخصی ولز از اصالتی برخوردارند که بسیاری از مدعیان سینمای هنری امروز آرزویش را دارند ولی عموما به آن دست نمی‌یابند.

1-خانواده باشکوه آمبرسون
  The mangnficent ambersons  
  1942

نمونه‌ای مثال‌زدنی از تبحر اورسن ولز در کارگردانی نما-‌فصل‌های طولانی و فیلمی در تداوم تجربه همشهری کین که دخالت استودیو محصول نهایی را متفاوت از اثری کرد که خالقش ساخته بود. ۴۵دقیقه از فیلم کوتاه و چند سکانس در غیاب کارگردان دوباره فیلمبرداری شد. پایان فیلم هم تغییر کرد تا ولز خشمگین از این همه دخالت استودیو شود. همه دستاوردهای همشهری کین در آزادی کامل مولف، بعد از شکست تجاری فیلم از بین رفت و استودیو برای جلوگیری از شکستی دیگر وارد میدان شد و در نهایت هم نه توانست جلوی ناکامی «خانواده باشکوه آمبرسون» را بگیرد و نه فیلم ولز را آنطور که او ساخته بود نمایش داد‌. نزدیک به 2دهه طول کشید تا منتقدان تقریبا همزمان با کشف همشهری کین، به خانواده باشکوه آمبرسون هم توجه کنند. کوشش سبک‌گرایانه ولز در فیلمی که خالقش آن را محصول خرابکاری استودیو می‌نامید آنقدر مورد‌توجه قرار‌گرفت که تا سال‌ها نامش در فهرست بهترین‌های تاریخ سینما می‌آمد و عده‌ای از منتقدان آن را از همشهری کین هم اثری به‌مراتب غنی‌تر می‌دانستند. در گذر زمان اما از فیلم، جز غم غربت و اندوه گذر زمانه و تمهیدات فنی چشمگیر در نماهای طولانی به دقت طراحی شده، بیشتر کمبود شور و هیجانی که همشهری کین به تمامی دارد به چشم می‌آید. بازی جوزف کاتن و فیلمبرداری استنلی کورتز در یادها می‌ماند.

2-بیگانه
   The stranger  
1946

کوششی برای بازگرداندن اعتماد هالیوود به نابغه جوان و فاصله‌گرفتن از ایده‌های شخصی و حرکت به‌سوی پسند روز و نشانه‌ای از عزم راسخ ولز برای ساختن فیلمی پرفروش و منطبق با فضای روز (پایان جنگ جهانی دوم)، که نتیجه‌اش فاصله گرفتن از نخبه‌گرایی همشهری کین و سبک بصری خانواده باشکوه آمبرسون بود‌. ولز از «بیگانه» رضایت نداشت و آن را کاملا بی‌ربط به‌خودش می‌دانست. از سام اسپیگل تهیه‌کننده هم گلایه داشت که 2سکانس مورد علاقه ولز را از فیلم بیرون آورد. منتقدان به سفارشی‌بودن فیلمنامه و فقدان امضای ولز در فیلم اشاره کرده‌اند و آندره بازن بیگانه را تلاشی هزل‌گونه در کارنامه ولز نامید. با این همه بیگانه فیلم روان و حتی جذابی است (قطعا روان‌تر و جذاب‌تر از خانواده باشکوه آمبرسون) که کارگردانی ولز هم در خدمت دستمایه و بدون خودآگاهی و جلوه‌گری است‌‌. بیگانه شاید تنها باجی باشد که ولز به هالیوود داد تا نشان دهد می‌تواند در دل سیستم فیلم پرفروش بسازد؛ تجربه‌ای که از آن رضایت نداشت؛ «بیگانه بدترین فیلم من است. هیچ نشانی از من در فیلم نیست. این فیلم را برای این کارگردانی کردم تا نشان دهم من هم می‌توانم مثل هر فیلمساز دیگری فیلم بسازم.» با این همه منتقدان بعدها بازمایه هابی از فیلم کشف کردند که در مسیر ایده‌های مولف و همسو با دیگر آثار ولز بودند.

3-بانویی از شانگهای
The lady Shanghai
1948


از بهترین‌های اورسن ولز و بهترین‌های هالیوود در اواخر دهه40؛ فیلمی عمیقاً شخصی (که رابطه ویران ولز با ریتا هیورث در آستانه متارکه تبدیل به بخشی از «بانویی از شانگهای» شده است) و به‌شدت سینمایی. تمایل ولز به کارگردانی خودنما و جلوه‌گرانه در بانویی از شانگهای محمل مناسبی یافته و کاملا منطبق با دستمایه اثر است. آنچه از آن به استادی و نبوغ ولز یاد می‌شود را می‌توان در سکانس معروف تالار آیینه‌ها به‌عینه مشاهده کرد؛ اوج تلخ‌اندیشی و نیهیلیسم ولز و فاصله‌گرفتنش از جمع. بانویی از شانگهای فیلم خوش‌ریتمی است که با مجموعه‌ای از تضادها و رو‌دست‌زدن‌ها و خیانت‌ها مسیر رو به تباهی را طی می‌کند‌. مطابق معمول فیلم برای اکران عمومی با مجموعه‌ای از مشکلات و نگرانی‌های هالیوود مواجه شد. در نهایت مدیران کلمبیا فیلم را آنقدر دیر و بد اکران کردند که شکست تجاری‌اش گریزناپذیر بود. بانویی از شانگهای در سال‌های بعد دیده شد و مورد‌توجه قرار‌گرفت‌.

4-اتللو
Othello
1952

بعد از کوشش جاه‌طلبانه ولز در اقتباس از شکسپیر، در «مکبث»(۱۹۴۸) که فقر امکانات و بودجه ناچیزش باعث شد اثری خامدستانه به‌نظر برسد، «اتللو» با انواع و اقسام مشکلات تولیدش نشانی کامل از نبوغ آمیخته به جنون ولز است. طبیعتاً این اقتباس وفاداری از شکسپیر نیست و بیشتر محصول مکاشفه ولز در متن نمایشنامه برای رسیدن به برداشتی شخصی است‌؛ نمونه‌ای از آنچه منتقدان سینمای مولفش نامیدند و اینکه شخصیت کارگردان و جهانش حتی متن‌های کلاسیک را هم تبدیل به وسیله‌ای برای بازخوانی و رسیدن به مایه‌های تکرار‌شونده مولف-فیلمساز می‌کند. تولید فیلم ۴سال طول کشید. در میانه‌های فیلمبرداری ولز ناچار شد در ۴فیلم بازی کند (از جمله در «مرد سوم») و حتی بخش‌هایی از اتللو را اینطور که جوزف مک براید روایت کرده، به‌طور دزدکی در دکورهای یکی از فیلم‌هایی که بازیگرش بود («رز سیاه» ساخته هنری هاتاوی) فیلمبرداری کرد. فیلم با مصیبت فراوان تمام شد و با تأخیری چند‌ساله روی پرده آمد. اقتباس غریب و متفاوت ولز از شکسپیر و بازخوانی‌اش از ماجرا، جان‌مایه و شخصیت‌ها (به‌خصوص شخصیت یاگو) بسیار فراتر از زمانه‌اش بود‌.

5-آقای آرکادین
Mr.arkadin
1955

یکی دیگر از تجربه‌های دشوار و دیوانه‌وار ولز که سال‌های زیادی صرف آماده‌سازی‌‌اش شد و مطابق معمول این تولید پرتنش و موضوع کمبود سرمایه بود که در ترکیب با نخبه‌گرایی و جاه‌طلبی ولز پروسه تولید را طولانی و فرساینده کرد. فیلم با وجود ظاهر آشفته‌اش به لحاظ تم‌ها و عناصر و نشانه‌های شخصی مولف همگون و هم‌راستا با جهان اورسن ولز است‌؛ جهانی که البته جای خوبی برای زیستن نیست ولی مکان مناسبی است برای تبلور هنرمندانه سیاهی و تباهی در چارچوب اخلاقی مولف. فیلم به لحاظ ساختاری و شیوه روایت و دکوپاژ هنوز هم تازه و بدیع است.

6-نشانی از شر
Touch of evil
1958

ولز در تمام سال‌های فعالیت هنری‌اش به ندرت توانست محصولی بسازد که به اندازه «نشانی از شر» به شکلی خیره‌کننده تماشایی و جذاب باشد؛ اقتباسی از رمان پرفروش ویت مسترسن که ولز مدعی بود هرگز آن را نخوانده و صرفا فیلمنامه مزخرفی که مدیران یونیورسال در اختیارش گذاشته‌اند را بازنویسی کرده است. با نشانی از شر، ولز پس از یک‌دهه دوری به هالیوود بازگشت و طعم تولید حرفه‌ای با امکانات عالی (تنها چیزی که ولز همیشه در مورد هالیوود ستایش‌اش می‌کرد) را دوباره چشید. فیلم محصول تلاقی درست نبوغ شخصی ولز و مناسبات تولیدی هالیوودی است؛ امکاناتی که به ولز مجال گرفتن نما-فصل طولانی افتتاحیه نشانی از شر را داد. با حضور ستارگانی که ولز از اغلبشان در نقش‌هایی غیرمتعارف بهره گرفت. نشانی از شر فیلم غریبی برای انتهای دهه50 بود. ساختار استادانه فیلم به بنایی باشکوه می‌ماند که بعد از گذشت بیش از نیم‌قرن هنوز تماشایی‌تر و غنی‌تر از هر تریلر امروزی است. نشانی از شر شاهکار اورسن ولز است.

7-محاکمه
Le es
1962

فیلمی بلند‌پروازانه و دشوار و اقتباسی کاملا ولزی از رمان مشهور کافکا؛ از آن فیلم‌هایی که ولز قطعا نمی‌توانست در هالیوود بسازد. «محاکمه» فیلم همگون و منسجم و پرنکته‌ای است که نماهایش بیش از حد آغشته به‌خودآگاهی فیلمسازند و در نهایت فیلمی ملال‌آور و خسته‌کننده است. ولز محاکمه را تقریبا همانطور که دوست داشت ساخت؛ با حداقل دخالت و نظارت دیگران بر فیلمبرداری و تدوین و با حضور حداکثری کارگردان در مقام مولف. شاید همین‌ها باعث شدند که ولز بارها در مصاحبه‌هایش محاکمه را بهترین فیلم خود بنامد.

8-زنگ‌های نیمه‌شب
Chimes at midnight
1966

«زنگ‌های نیمه‌شب»(فالستاف) محصول ذوق‌ورزی ولز با متن‌های شکسپیر (ریچارد دوم، هنری چهارم، هنری پنجم و بیوه‌های خوشبخت وینزور) و کوششی است برای رسیدن به بیانی شخصی.
فیلم با هزار‌و‌یک مصیبت و گرفتاری مالی و فنی و طولانی شدن زمان فیلمبرداری و جا زدن یکی از تهیه‌کنندگان ساخته شد و از نظر مناسبات تولید شبیه بیشتر فیلم‌هایی است که ولز در اروپا کارگردانی کرد. مطابق معمول فیلم پخش نامناسبی هم داشت و در آمریکا اصلا از آن استقبالی نشد. زنگ‌های نیمه شب اما هم به لحاظ ساختار بصری و هم اجرا و گفتارنویسی از بهترین‌های ولز است؛ فیلمی که خود استاد هم دلبسته‌اش بود.

9-ت مثل تقلب
F for fake
1973

خرده روایت‌هایی که با تم دروغ و تقلب کنار یکدیگر قرار‌گرفته‌اند و قدری گیج‌کننده و مقداری آشفته و کمی گنگ به‌نظر رسیدنش همراه با تعمد مولف است که انگار می‌خواهد تماشاگرش را هم در این بازی جعل و تقلب شریک سازد. «ت مثل تقلب» محصول دورانی است که ساختن پروژه‌های بلند‌پروازانه و اغلب پرهزینه و دنبال کردن طرح‌های نیمه‌تمام، با وجود سماجت ولز عملا غیرممکن شده و باید سراغ پروژه‌های کوچک‌تر و ارزان‌تر و البته شخصی‌تر رفت. همه آنها که مقابل دوربین ت مثل تقلب حاضر شدند در نقش خودشان چیزی را روایت کردند که مطلوب ولز بود؛ یکی از آخرین شعبده‌های استاد نقش‌باز که مهجور هم ماند.

10-سوی دیگر باد
  The other side of
2018

فیلم ناتمام ولز در دهه70 که سرمایه اصلی‌اش را هم ایرانی‌ها تامین کردند و مهدی بوشهری یکی از سرمایه‌گذاران فیلم بود، بعد از نزدیک به ۵دهه، به همت پیتر باگدانوویچ که از بازیگران «این سوی باد» بود و گرای گواور تکمیل شد‌. ماجرای ساخته‌شدن و تولید فیلم آنقدر داستان و حاشیه دارد که می‌شود براساس‌اش رمانی مفصل نوشت‌‌. در مورد خود فیلم هم که بر اساس ساعت‌ها راش به جا مانده تدوین شده این نکته را می‌توان گفت که دقیقا مشخص نیست و احتمالا مشخص هم نخواهد شد که محصول نهایی چقدر به تصور مطلوب ولز نزدیک است. این سوی باد فیلمی پیچیده و چندلایه با بازی‌های فوق‌العاده از جان هیوستون و ولز است.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید