• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
پنج شنبه 26 فروردین 1400
کد مطلب : 128252
+
-

گفت‌وگو با دختری که به دو قله ۷ هزار متری هیمالیا در یک فصل صعود کرد و رکورد زد

صعود پرماجرا به هیمالیا

صعود پرماجرا به هیمالیا

محمدصادق خسروی علیا

دما منفی 50 درجه سانتی‌گراد است. در «کمونیزم» میلیون‌ها سال است که آفتاب مرده، برف و بوران از ازل فرمانروای آسمان است و یخچال‌های بی‌انتهای آن، حاکم ابدی زمین. تنها جنبندگان این جغرافیای منجمد، تعدادشان به انگشتان یک دست هم نمی‌رسد.این ۴ کوهنورد نقطه‌های سیاه و کوری هستند در کام صخره‌ها و ارتفاعات سفیدپوش؛ دره‌هایی که گرمای خون مشام سرد‌شان را بیدار کرده. گروه هیمالیانوردان در بیس کمپ (اولین کمپ کوهنوردان) سی و چند نفر بودند اما رفته رفته در ارتفاعات مختلف توان از کف دادند. در جان‌پناه‌ها (اتاقک‌ها فلزی‌ای که در کمپ‌های مختلف برای نجات جان کوهنوردان ساخته شده است) تعداد زیادی کوهنورد زمینگیر شده. تنها ۴نفر (۳ مرد و یک زن) به ارتفاع ۵ هزار و 300متری کمونیزم رسیده‌اند. قله‌ای ۷ هزار متری در دل هیمالیا که در بین کوهنوردان به قله آدم‌کش معروف است و بسیاری از کوهنوردان زبده جهان را به کام مرگ برده. در این مختصات سرد، همه‌‌چیز تسلیم یخ می‌شود حتی برف‌ها! پنبه‌ریزهای سفید و نم‌دار تا به زمین می‌رسند یخچال‌ها آنها را می‌بلعند، به سلول‌های یخ تبدیل‌شان می‌کنند و بلورهای ریز یخ را می‌چسبانند به تن عظیم‌الجثه و زمخت‌شان. دره‌ها و شکاف‌های کمونیزم مانند گله گرگ‌های گرسنه به انتظار نشسته‌اند. کافی است کوهنوردی ذره‌ای در لحظه‌ای بلغزد، کار تمام است. بخت با آخرین نفر گروه یار نیست. زور یخ می‌چربد به تیغه‌های کفش کوهنوردی. و سقوط. و فریاد. و همنوردانی که تنها با چشم‌های نگران و وحشت‌زده تماشاگر هستند. کوهنورد مانند گلوله‌ای برفی با سرعت به اعماق دره روانه است. هیمالیانوردان بسیاری در همین نقطه سقوط کرده‌اند اما هیچ‌کدام شانسی برای زندگی دوباره نداشتند.


سقوط در ارتفاع ۵ هزارمتری

 نفر چهارم، یاسمن خسرویان است همان هیمالیانوردی که سقوط کرد. چطور جان سالم به در برده!؟ او الان سالم و سلامت است؟ یاسمن ماجرای آن سقوط مرگبار را اینطور تعریف می‌کند: «‌به زحمت در آن ارتفاع حرکت می‌کردیم. به‌شدت سرد بود طوری که پلک‌های‌مان از پشت عینک یخ بسته بود در این اوضاع و احوال برف و بوران هم شروع شد. ظرف چند ثانیه نیم‌متر برف بارید. بعد هم در یک چشم بر هم زدن یخ زد. برفی که چند دقیقه پیش جلوی چشم‌مان باریده بود، انگار متعلق به عصر یخبندان بود! برف می‌بارید و زیر پای‌مان تبدیل به کوه بزرگی از یخ می‌شد.  شرایط سخت و سخت‌تر می‌شد. به ارتفاع 5هزارو 300 متری که رسیدیم طوری یخ‌ها سخت و محکم شدند که کرامپون (کفش تیغه‌دار و یخ‌شکن مخصوص هیمالیانوردی) درون یخ‌ها فرونمی‌رفت. به همنوردانم گفتم کرامپون داخل یخ نمی‌رود. گفتند چاره‌ای نداریم پاهایت را محکم‌تر به زمین بکوب تا جای پایت محکم شود. چاره‌ای نبود، متمرکز شدم روی پاهایم. با تمام توانم پاهایم را به زمین می‌کوبیدم تا سر نخورم. اما ناگهان یخ زیر پایم شکست و سقوط کردم. اولش حال عجیبی داشتم، غوطه‌ور شدم در خودم و خاطرات شیرین زندگی‌ام. مثل فیلم‌های سینمایی که در چنین شرایطی سکانس‌هایی از تصاویر ذهنی قربانی به نمایش در می‌آید، دقیقا رفتم در همان حال و هوا. دروازه مرگ به رویم باز شده بود و می‌غلتیدم به سمت دره و آن کوه یخی که ته دره در انتظارم بود‌. به مادرم فکر می‌کردم، به جنازه‌ام، به قرمه‌سبزی‌ای که تو کوله‌پشتی همراهم می‌غلتید. نگران بودم مبادا در ظرفش باز شود و بریزد! راستش فکر نمی‌کردم سقوط به این راحتی اتفاق می‌افتد. اما کار از کار گذشته بود دیگر. به‌ خودم که آمدم، متوجه شدم هنوز کلنگ یخ‌نوردی در دستم هست. چندبار محکم کلنگ را کوبیدم به زمین. بار اول در یخ فرو رفت اما آنقدر با سرعت در حال سقوط بودم که بعد از هر بار کوبیدن کلنگ درون یخ، فقط خط ممتد غم‌انگیزی از مسیر در حال سقوطم باقی می‌ماند. سه بار تلاش کردم. بار آخر با کرامپون هم سعی کردم که خوشبختانه توانستم یک ترمز موفق بگیرم. سی و چند متر سقوط کرده بودم. در بهت و حیرت جان سالم به در بردم. سقوط وحشتناکی بود. اما شانس آوردم که آن حادثه به خیر گذشت و من هیچ صدمه‌ای ندیدم.»

 از آزمایشگاه تا هیمالیا
تا اینجا خواندیم دختر هیمالیانورد جایی موفق شد به قول کوهنوردان ترمز (توقف حرفه‌ای هنگام سقوط از ارتفاع) کند که قبل از او چند کوهنورد حرفه‌ای جان‌شان را در پی سقوط از دست داده‌اند. پس حتما یاسمن خسرویان باید کوهنورد کهنه‌کاری باشد. اما اصلا اینطور نیست! یاسمن علوم آزمایشگاهی خوانده و تا 3سال پیش از صعود به هیمالیا در یکی از بیمارستان‌های تهران در بخش بانک خون مشغول به کار بوده اما چه می‌شود که از آزمایشگاه به هیمالیا سر در می‌آورد؛ «هر چند دیر، اما بالاخره متوجه شدم راهی که رفته‌ام مسیری نبوده که به آن علاقه‌مندم. خانواده و فامیلم اغلب پزشک هستند، به همین‌خاطر من هم شغل آینده‌ام را مرتبط با درمان انتخاب کردم. اوایل مشکلی نداشتم اما کم‌کم متوجه شدم به این کار علاقه‌ای ندارم و بعد از چندبار سفر کوهنوردی استعدادم را در این زمینه کشف کردم. واقعا شیفته کوهنوردی حرفه‌ای هستم تا آنجا که از کارم دست کشیدم و ۳ سال مداوم در کلاس‌های آموزشی کوهنوردی شرکت کردم. هدف من هیمالیا بود و سخت کار کردم تا به قله کمونیزم و کورژونفسکایا دو قله بالای ۷ هزارمتر هیمالیا برسم.»

تنها در هیمالیا

دختر هیمالیانورد در این مدت کم به قدری در این ورزش پیشرفت کرد که توانست به تمام قله‌های چند هزار متری کشور صعود کند و به قله هیمالیا برسد؛ «جرگیتال شهری است که هیمالیانوردان آن را خوب می‌شناسند. از این شهر، کوهنوردان با هلی‌کوپتر به سمت بیس کمپ‌ها می‌روند. تابستان 2015 در بیس کمپ ارتفاعات کورژنفسکایا بودم، برای صعود به قله 7 هزار و 150 متری کورژنفسکایا. این نخستین حضورم در ارتفاعات هیمالیا بود.» در کورژنفسکایا نگاه‌های سنگین گروه کوهنوردی یاسمن را آزار می‌داد. کوهنوردانی که تصور می‌کردند هیمالیانوردی کار مردانه‌ای است و یک دختر در جمع کوهنوردی تنها ایجاد دردسر در مسیر صعود می‌کند و گروه را زمینگیر می‌کند. به همین‌خاطر دختر هیمالیانورد را تنها گذاشتند؛ «همنوردانم تنها رهایم کردند به‌خاطر زن بودنم. با این حال دست از تلاش بر نداشتم. من آمده بودم تا رکورد بزنم. به‌عنوان نخستین دختری که در یک فصل به 2 قله بالای 7هزارمتری صعود می‌کند. به همین‌خاطر با یک گروه کوچک روسی همراه شدم.»

رسم هیمالیانوردی
 یاسمن به تمام قله‌های ایران صعود کرده اما مثل همه کوهنوردان می‌داند اقلیم هیمالیا تفاوت زیادی با ارتفاعات کشورمان دارد؛ «روز اول در آن بیس کمپ هیمالیا کلی داستان تلخ شنیدم. از صعودهای نافرجام و از سقوط‌های مرگبار. انگار آنجا آخر دنیا بود.» یاسمن می‌گوید: «رسم هیمالیانوردی این است که در طول مسیر برای صعود به هر قله، بیس کمپ‌هایی ایجاد شده که باید کوهنوردان در آن هم‌هوایی کنند. مثلا اگر قرار است به یک قله 7هزارمتری صعود کنید، باید چندین بار در ارتفاعات مختلف عمل هم‌هوایی را انجام دهید تا مطمئن شوید در آن شرایط آب و هوایی می‌توانید به مسیر ادامه دهید یا نه. در صعودمان به کورژنفسکایا، مشکلی پیش نیامد. بعد از آن راهی قله کمونیزم شدم. تصور می‌کردم صعود به کمونیزم مثل کورژنفسکایا‌ست. آخر از نظر ارتفاع تنها سیصد و خرده‌ای از قله کمونیزم مرتفع‌تر است. اما در بیس کمپ از زبان دیگر کوهنوردان شنیدم که پا گذاشته‌ام در ارتفاعاتی که به قله آدم‌کش معروف است! از آن موقع فهمیدم که روزهای سختی پیش رو دارم. کمونیزم برای من آن سقوط وحشتناک و البته صعود دلچسب را به همراه داشت». یاسمن رؤیای صعود به همه قله‌های بلند هیمالیا و حتی بلندترین قله جهان اورست را در سر دارد اما یک سال و چند ماهی می‌شود که دنیا در بند بیماری کروناست و او تصمیم گرفته به آزمایشگاه بازگردد تا در این شلوغی کرونا و مراجعه به آزمایشگاه‌ها مقداری از بار سنگین کادر درمانی را به دوش بکشد. موضوعی که علاقه‌ای به صحبت در مورد آن ندارد و در چند جمله خلاصه می‌گوید: «هر کسی جای من بود هم این تصمیم را می‌گرفت. بساط کرونا برچیده شود آزمایشگاه را ترک می‌کنم و دوباره راهی هیمالیا می‌شوم‌».







 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :