رسول بهروش ـ روزنامهنگار
اگر قرار باشد فرهنگ هواداری در فوتبال ایران را فقط در یک کلمه توصیف کنیم، باید بنویسیم «وحشتناک»! حتما هوادار خوب و حرفهای هم داریم، اما قاطبه طرفداران فوتبال در ایران کاملا آماتور هستند و با نوع رفتارشان، ناخواسته حتی به منافع تیم خودشان هم آسیب میرسانند. اگر قرار به فهرستکردن اشکالات فرهنگ هواداری در ایران باشد، مثنوی صد من کاغذ خواهیم داشت. این مطلب اما چند آفت جدیتر این حوزه را بررسی میکند.
مطالبهگری در حد صفر
هوادار ایرانی بهطور کلی مطالبهگر نیست؛ یعنی باور ندارد که از بازیکنان و مربیان تیمش باید توقع بهترین کیفیت و شایستهترین خدمات را داشته باشد. فلان بازیکن در فینال لیگ قهرمانان آسیا پنالتی ناشیانه میدهد، 2هفته بعد در بازی معمولی لیگ گل میزند و خطاب به منتقدانش استوری «هیس» میگذارد، اما هوادار بهجای خشمگرفتن بر چنین رویکردی، در دفاع از بازیکن، سینه چاک میدهد. انگار در ناخودآگاه هوادار ایرانی این باور شکل گرفته که بازیکنان بر سر آنها «منت» میگذارند که در زمین حاضر میشوند. این در حالی است که الان قرارداد معمولیترین بازیکنان لیگ برتر خیلی بیشتر از عواید ماهانه ممتازترین شغلهای کشور است. در اروپا حتی بازیکن بزرگی مثل کریس رونالدو هم اگر 4هفته گل نزند «هو» میشود. این یعنی تشویق و تأدیب هرکدام سر جای خودشان قرار دارند. در ایران اما بازیکن با بدترین کیفیت فنی یا با وجود انجام عجیبترین جفاکاریها هم مورد تفقد و لطف ویژه هواداران قرار میگیرد. در دنیای مدرن، نخستین منتقد هر تیم خود هوادار است اما اینجا هوادار حاضر است زمین و آسمان را بههم بدوزد تا تیمش را از هر کوتاهی و ضعفی مبرا کند. با این سبک و سیاق معلوم است که پیشرفتی در کار نخواهد بود.
سرزمین فراموشکاران
دیگر آفت فرهنگ هواداری در فوتبال ایران، فراموشکاری است. بهطور کلی حافظه افکار عمومی در کشورمان بسیار ضعیف است و انگار این مسئله در مورد هواداران فوتبال تشدید هم میشود. شما فقط یک فقره داستان محمدحسین کنعانیزادگان را در ذهنتان مرور کنید و ببینید در دنیای مدرن چطور ممکن است با چنین بازیکنی مدارا شود. طرف عضو پرسپولیس بوده، ول کرده رفته استقلال و مفصل برای تیم سابقش کُری خوانده، بعد آنجا را هم رها کرده و به پرسپولیس برگشته. فرض کنید چنین نقلوانتقالی بین بارسلونا و رئال مادرید صورت بگیرد؛ آیا مردم همین واکنش را نشان خواهند داد؟ داستان فرهاد مجیدی که اصلا عالی است. رکورددار رهاکردن استقلال در حساسترین شرایط ممکن، با حفظ سمت رکورددار محبوبیت در این باشگاه هم است. واقعا چنین چیزی چطور ممکن است؟ قبلا نوشتهام و این روزها بیشتر هم باور دارم که «فوتبال ایران سرزمین خائنان بخشیده شده است.» گاهی هم این اتفاق ربطی به خصلت نسیان ندارد و با وسوسه تامین منافع آنی رخ میدهد. مثلا پرسپولیسیها میدانند مهدی طارمی کار زشتی کرد که بعد از توافق شفاهی برای تمدید قراردادش، شبانه راهی ترکیه شد و با ریزهاسپور قرارداد بست. با این حال چشم بر این موضوع میبندند تا بتوانند از تواناییهای این بازیکن استفاده کنند. شاید این رویکرد در کوتاهمدت اشکالی ایجاد نکند اما در بلندمدت پایههای اخلاقی و حرفهای باشگاه را سست میکند. ببینید که بعد از طارمی، چند جفاکار دیگر رفتند و در اوج ارج و قرب برگشتند. قطعا این داستان همچنان ادامه خواهد داشت. منتظر برگشتن شجاع خلیلزاده هم باشید.
بتتراشها، مقدسسازها
ایرانیان نقدپذیرترین آدمهای دنیا هستند، مشروط بر اینکه دامنه نقد دامان خودشان و پدیدههای محبوبشان را نگیرد! یعنی ما مردمی هستیم که دلمان غش میرود برای انتقاد از دیگران اما همینکه یک نفر پیدا شود از کار خودمان یا پدیده و آدمی که دوستش داریم ایراد بگیرد، فکوصورتش را پیاده میکنیم! این ماجرا در فوتبال کاملا عینیت دارد. استراماچونی کنار زمین زیر توپ میزند و از روی نیمکت اخراج میشود. پرسپولیسیها سرمربی استقلال را «وحشی» میخوانند. سال بعدش عین همین اتفاق برای یحیی گلمحمدی رخ میدهد و همان گروه از پرسپولیسیها این بار بر سر داور میریزند که چرا کارت قرمز دادی. واکنش حمید مطهری به اخراج یحیی در بازی رفت امسال با صنعت نفت آبادان عالی بود. مربی پرسپولیس گفت: «اخراج گلمحمدی صحنه قشنگی نبود». شما به بزرگی خودتان ببخشید! اینجا مهم نیست فعل چه باشد، مهم این است که فاعل این فعل کیست. اگر کاری را ما انجام دهیم، زیباترین حرکت دنیاست اما اگر دیگران انجامش دهند، زشت و غیرقابل دفاع است. در همین حوزه، عادت هواداران ایرانی به مقدسکردن ستارههای محبوبشان هم حیرتانگیز است. گروهی از اینها حتی استعداد آن را دارند که از ریگ هم «بت» بتراشند. باورتان نمیشود که زمانی سادهترین انتقاد فنی از محسن ربیعخواه هم غیرممکن شده بود. در همین فضا به وریا غفوری نمیتوانی بگویی به چه حقی بعد از تعویض، سرت را انداختی پایین و مستقیم رفتی خانهات. گرایش ناخودآگاه غریبی داریم به مستبدسازی. طبیعی است که وقتی بازیکن، مدیر یا مربی از حمایت هواداران متعصبی برخوردار باشد که اجازه هیچ نوع انتقادی از او را نمیدهند، بهتدریج خوی استبدادی پیدا میکند و حتی کارایی خودش هم پایین میآید.
زودباوری
میدانید تهوعآورترین تصاویر رایج در فوتبال ایران کدام است؟ همین بازیکنان خارجی جدیدی که بلافاصله بعد از پیوستن به پرسپولیس یا استقلال، در همان فرودگاه یا پای میز قرارداد اعداد 4 و6 را نشان میدهند. این اوج گرایش گروهی از هواداران ایرانی به بلاهت است. گذشته از اینکه نمادهای این شکلی تقریبا در دنیای فوتبال منسوخ هستند، نکته اینجاست که بازیکن خارجی اصلا در فضای فوتبال ایران قرار نداشته که بخواهد پرسپولیسی باشد یا استقلالی. درنتیجه نشان داده این اعداد هم از سوی آنها صرفا جنبه تجاری دارد و رفتاری کاملا عوامفریبانه است. با این حال وقتی عوام ما مشکلی با فریفتهشدن ندارند، نباید از خارجیها ایراد بگیریم. بعد 90درصد همین اجنبیهایی که از این اداها درمیآورند، در نخستین فرصت به فیفا شکایت میبرند و پوست باشگاههای ایرانی را میکنند. آنتونی گولچ استرالیایی6 نشان داد، یک دقیقه هم برای پرسپولیس بازی نکرد و بعد از 4هفته نیمکتنشینی، چندصدهزار دلار غرامت گرفت. اما خوشمان آمده بود که او نمک به زخم استقلالیها میپاشد! این زودباوری و راحت فریبخوردن هواداران ایرانی بسیار لجدرآر است. بازیکن ایرانی بلافاصله بعد از عقد قرارداد با پرسپولیس یا استقلال ادعا میکند از بچگی هوادار آن تیم بوده. 90درصد اوقات هم حرفش دروغ محض است اما مردم باور میکنند. طرف به استقلال یا تراکتور خیانت کرده و بدترین عملکرد ممکن را داشته اما مثلا چون به پرسپولیس میگوید «پیروزی»، همه برایش غش و ضعف میکنند و از قامتش مجسمه غیرت و تعصب میتراشند. آن یکی مدیر 2سال از اینستاگرام رسمی باشگاه سوءاستفاده کرده و چندمیلیارد پول تبلیغات را به جیبش زده، بعد چهارتا مصاحبه حماسی میکند و عزیز دلها میشود. این داستان ماست که آمادهایم برای خامشدن و به دیگران فرصت سوءاستفاده میدهیم. جهالت ما و زرنگی آنها، بدترین ترکیب ممکن است.
بتتراشهای فراموشکار
چهار آفت فرهنگ هواداری در فوتبال ایران
در همینه زمینه :