• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
دو شنبه 23 فروردین 1400
کد مطلب : 127906
+
-

تربیت یک ذائقه دوآتیشه

گفت‌وگو با زینب مولایی، روانشناس درباره هواداری و نقش آن در هویت‌سازی افراد

تربیت یک ذائقه دوآتیشه


نگار حسینخانی ـ روزنامه‌نگار

بعضی از مردم بر این باورند که واژه استن(Stan) از ترکیب دو کلمه (Stalker) به معنی تعقیب وسواس‌گونه و (Fan) به معنی هوادار ساخته شده است. قشر اوربیتوفرانتال (MOFC) ناحیه‌ای در مغز است که در ارزشگذاری‌های ذهنی بسیار مهم است. اما واقعا هواداری چیست؟ آیا به‌عنوان گزینه‌ای نزدیک به «تعصب» به‌وجود می‌آید؟ تفاوت هواداری با «عشق» در چیست و آیا هواداری‌کردن، همان عاشقی‌کردن است؟ و به‌طور کلی آیا آن دسته از افراد که هوادار کسی یا چیزی نیستند، از نوعی بیماری یا عارضه رنج می‌کشند؟ ما در اینجا این سؤال‌هاو کمی بیشتر را با زینب مولایی، روانشناس تربیتی در میان گذاشتیم تا او نگاه روشن‌تری از این علاقه و شیفتگی برایمان ایجاد کند.

هواداری؛ چرا واقعا ما هوادار می‌شویم؟
همه ما برای زیستن در جامعه به احساس تعلق نیاز داریم و همین احساس تعلق‌ها و ارزش‌ها، هویت ما را می‌سازد.
آیا این علاقه که به شکل هواداری در جامعه معنا می‌شود، با قبول تعصب‌گونه امری یا چیزی همراه است؟
هرچه میزان دلبستگی روانی فرد به پدیده‌ای افزایش یابد، میزان وفاداری او نیز بیشتر می‌شود و هر چه وفاداری او به پدیده‌ای بیشتر شود، میزان تعصب و میزان همانندسازی او نیز افزایش یافته و تبدیل به هوادار خواهد شد.
آیا این هواداری برای ما سودی هم خواهد داشت؟
یک هوادار شدت تعلق‌خاطرش به یک تیم را با میزان همانندسازی با آن تیم یا گروه، به دیگران نشان می‌دهد. البته این موضوع برای هر یک از طرفین سود و ضررهایی نیز خواهد داشت.
خب این سود و زیان‌ها شامل چه مواردی می‌شود؟
یک هوادار با هواداری از تیمش و غرق‌شدن در پیروزی‌ها و شکست‌های آن، باعث افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس خود می‌شود که به این پدیده «انطباق مثبت» می‌گویند؛ یعنی فرد پیروزی تیم را از آنِ خودش می‌داند و خودش را جزئی از یک کل به‌حساب می‌آورد. اما زمانی‌که تیم موفقیتی کسب نمی‌کند، برای حفاظت از عزت نفس خود، دستاورد منفی تیم را از آن خود نمی‌داند و همانندسازی خود را با تیم کم می‌کند. یک هوادار قادر به بررسی و دیدن ابعاد مثبت و منفی موضوعی که از آن هواداری می‌کند نیست؛ به‌عبارت دیگر تعصب او مانع نقد و بررسی همه‌جانبه می‌شود.
به زعم شما کدام نوع هواداری با تعصب بیشتری همراه است؟
هواداری‌کردن می‌تواند شامل یک فرد تا یک گروه یا پدیده باشد. اما برجسته‌ترین و پر تعصب‌ترین هواداری‌ها عمدتا در فوتبال رخ می‌دهد.
چه زمانی باید نگران هوادار‌بودن شد؟ به‌عبارتی در کجا باید احساس خطر کرد؟
کسب هویت اجتماعی با عضویت در گروه امری است که برای تمام افراد وجود دارد اما اینکه میزان احساس تعلق و وفاداری و تعصب نسبت به یک تیم، فرد یا گروه، فرد را به سر حدی از شیفتگی برساند که حاضر شود بدون اندیشیدن به ابعاد مختلف موضوع مورد هواداری، سرمایه‌های خود مثلا زمان، مال و حتی جانش را در این مسیر بگذارد، نیاز به بررسی بیشتری دارد.
ما با هوادارانی در جامعه روبه‌روییم که واکنش‌های خشونت‌آمیزی از خود به نمایش می‌گذارند. چطور به این مرحله می‌رسیم؟
وقتی هواداری همراه با وجود و حضور رقیب می‌شود، کار را سخت‌تر می‌کند. مثلا هواداری از یک موزیسین ممکن است با خرید بلیت کنسرت‌های او در هر شهر و موقعیتی و حضور در هر شرایطی در تمام برنامه‌هایش، خرید لباس‌هایی که او تبلیغ می‌کند با هر کیفیت و قیمتی، خرید پوسترهای او و... همراه باشد. اما حضور رقیب و مسابقه‌های برد و باخت‌محور، ممکن است فرد را به نقطه‌ای از هواداری برساند که خواهان حذف یا آسیب به رقیبان باشد؛ همان‌هایی که عموم به آنها «هوادار دو‌آتیشه» می‌گویند؛ یعنی میزان آسیب از سطح فرد به جامعه منتقل می‌شود. پدیده وندالیسم که به نوعی خشم حاصل از شکست و اجحاف است را ما بیشتر از هر جایی در استادیوم‌ها مشاهده می‌کنیم و ناشی از همین رقابتی‌شدن‌هاست.
می‌توان این ذائقه را از ابتدا هدایت کرد؟
هواداری با کمبود میزان تفریح و سرگرمی، میزان استرس، میزان تحصیلات پایین، سنِ تا سی‌سال، برنامه‌های تبلیغاتی رسانه‌های جمعی، وضعیت اقتصادی پایین و مجرد‌بودن ارتباط مستقیم دارد. اما ما می‌توانیم درباره اهمیت هویت‌یابی در دوره نوجوانی که به‌عنوان یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در این پدیده بررسی می‌شود، به این موضوع بپردازیم. طبق نظریه اریکسون، سن نوجوانی سن هویت‌یابی در برابر سردرگمی نقش‌هاست و اصلی‌ترین تکلیف نوجوان، حل بحران هویت است. اساسا هویت، پاسخ به سؤال «من کیستم» خواهد بود. در این سن نوجوان ارزش‌های فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی مختلف را بررسی و امتحان می‌کند، می‌پذیرد یا رد می‌کند. نوجوان برای یافتن نقش خود در این جهان، به تقلید از الگوهای گوناگون می‌پردازد. گاهی تعصب، توانایی تحلیل همه‌جانبه الگوها را از او می‌گیرد و عمدتا غرق در نقش‌ها می‌شود.
این خطر برای نوجوانان وجود دارد که در همین مرحله بمانند؟
در پایانِ نوجوانی، فقط بخشی از نوجوانان موفق به کسب هویت منحصر به فرد خود می‌شوند و دارای اعتماد به نفس و عزت نفس کافی خواهند بود. عبور از این مرحله منوط به چگونگی عبور از مراحل قبل از نوجوانی نیز است. اما دیگر نوجوانان یا موفق به کسب هویت نمی‌شوند یا به پذیرش اهداف دیگران و صاحبان قدرت به جای خود می‌پردازند، یا در تعارض بین چند هدف و تعریف از خود درمانده خواهند شد و یا همچنان به‌دنبال کسب هویت در تلاش خواهند بود.
از چه راه‌هایی می‌توان به نوجوانان در عبور از این مسیر کمک کرد؟
 عوامل کمک‌کننده برای عبور از بحران هویت، مدرسه، محیط اجتماعی، اقتصادی، گروه دوستی و خانواده است. در این میان، نقش خانواده از دیگر عوامل پررنگ‌تر است. والدینی که سبک فرزندپروری مقتدرانه دارند، نسبت به والدینی با سبک فرزندپروری مستبدانه، امکان آزمون و خطای بیشتری را به فرزند خود می‌دهند و از سرزنش فرزندشان خودداری می‌کنند. در نتیجه فرزندشان در عبور از این مرحله موفق‌تر خواهد بود. والدین مقتدر نسبت به والدین سهل‌گیر به‌دلیل ارتباط دوستانه و سالم و استفاده از گفت‌وگو به جای موضع بالا به پایین، یادگیری تفکر نقاد و احساس ارزشمند‌بودن را در فرزندان‌شان ایجاد می‌کنند. ذات نوجوانی، ساختن الگویی بی‌عیب از انسان‌ها و گروه‌های مورد علاقه است. یک خانواده آگاه با پذیرش الگوهایی که فرزندش هوادار بی‌چون و چراست، به فرزندش در عبور از این مرحله کمک می‌کند و به او می‌آموزد که انتخاب‌های او فارغ از صحیح یا غلط‌بودن، ارزشمند است. همین پذیرش و تأیید والدین هویت مثبت و تعریف مثبت از خود را در نوجوان ایجاد می‌کند. والدین می‌توانند آرام آرام به جای تمسخر یا بی‌تفاوتی یا سرزنش در مقابل ارزش‌های مورد پسند فرزندشان، به نقد و بررسی ابعاد دیگر الگوی مورد پذیرش او بپردازند. البته در این امر خواست و انتخاب نوجوان بسیار مهم است.
آیا خانواده می‌تواند با عملکرد خود این مرحله رشد را دچار اختلال کند؟
بله. برای ملموس‌شدن موضوع مثالی می‌زنم. فرض کنید نوجوانی از هواداران یک خواننده است که از نظر خانواده این خواننده انتخاب ارزشمندی نیست. پذیرش انتخاب فرزند در عبور از این مرحله بسیار کمک‌کننده خواهد بود. قطعا نوجوان شیفته همه‌جانبه خواننده است و به بت‌سازی از او می‌پردازد. به او اجازه دهیم اطلاعاتی که از ابعاد مختلف زندگی خواننده به‌دست آورده را در رابطه‌ای دوستانه برای خانواده تعریف کند. درصورتی که پایه‌های تفکر نقاد و رابطه دوستانه در خانواده وجود داشته باشد، نوجوان آرام آرام به ابعاد ناخوشایند خواننده هم پی می‌برد و با گذشت زمان، تب اولیه هواداریِ او کاسته خواهد شد. اما در خانواده‌ای که نگاه دانای کل وجود دارد؛ یعنی ما به‌عنوان والدین می‌دانیم و تو نمی‌دانی! ممکن است والدین با جملاتی مثل اینکه: «آخه این هم شد خواننده؟!» منجر به ایجاد این حس در نوجوان شوند که انتخاب‌های او ارزشمند نیست. یا اینکه خودش نمی‌تواند دست به انتخاب بزند و فقط انتخاب والدین صحیح است. یا به‌دلیل وجود شیفتگی‌اش در معرض گارد و خشم بیشتری با والدین قرار گرفته و به همین دلیل شروع به دفاع و هواداری از او می‌کند و بیشتر در این موضوع غرق می‌شود. مهم‌تر از همه، مسیر ارتباطی نوجوان و والدین با سد روبه‌رو می‌شود و ارتباط میان‌شان آسیب می‌بیند.
پس به‌زعم شما اگر هواداری با تعصب در آمیخته است، خانواده نباید از این اهرم برای کمک به نوجوان و فرزندش استفاده کند.
به خاطر داشته باشید اگر فرزند شما در نوجوانی و سنین پایین‌تر فرصت انتخاب و تحلیل و بررسی ابعاد مختلف یک موضوع را داشته باشد و انتخاب‌های غلط او نیز مانند انتخاب‌های صحیحش ارزشمند باشد، امکان هواداری، شیفتگی و ذوب‌شدن او در یک پدیده کمتر و گاه ناممکن خواهد بود.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :