• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
دو شنبه 23 فروردین 1400
کد مطلب : 127904
+
-

جهان عجیب هواداری

هورمون‌های مختل و خرافه‌های عجیب‌و‌غریب؛ متنی از استیو الن، دانشیار روانشناسی دانشگاه موناش، درباره روانشناسی هواداران فوتبال

جهان عجیب هواداری


سمیرا مصطفی‌نژاد ـ روزنامه‌نگار

«چند سال پیش در طول مسابقه فوتبال تیم اورلاندو پایرتز اتفاقی افتاد که بسیار مشهور است. گربه‌ای وارد استادیوم شد و شروع کرد به دویدن میان جمعیت و بعد درست وسط مسابقه وارد میدان بازی شد. یکی از نگهبان‌ها با دیدن گربه همان‌ کاری را کرد که هر سیاهپوست عاقل دیگری انجام می‌داد. به‌خود گفت این گربه جادوگر است. گربه را گرفت و همانطور که تلویزیون درحال پخش زنده بازی بود، به گربه لگدی زد و با پا لهش کرد و بعد با سانباک - نوعی شلاق چرمی سخت – آن‌قدر حیوان بینوا را زد تا جان داد. این اتفاق به خبر یک تمامی روزنامه‌های آفریقای جنوبی تبدیل شد. سفید‌پوست‌ها به‌شدت عصبانی شدند. خدای‌من، همه‌چیز جنون‌آمیز بود. نگهبان دستگیر شد و به دادگاه رفت و به‌خاطر حیوان‌آزاری گناهکار شناخته‌شد. او باید در ازای به زندان‌نیفتادن، خسارتی سنگین می‌پرداخت. آنچه برای من جالب بود، این بود که سفید‌پوستان سال‌ها تصاویر سیاهپوستانی را که توسط گروهی سفید‌پوست تا سرحد مرگ کتک می‌خوردند تماشا کرده‌اند اما ویدئوی کتک‌خوردن یک گربه از یک سیاهپوست بود که آنها را از کوره به در برد. سیاهپوستان گیج شده بودند. آنها نمی‌فهمیدند کجای کاری که مرد با گربه کرده بود ایراد داشت. آنها می‌گفتند: «معلومه که گربه جادوگر بود. اگرنه یه گربه از کجا می‌تونه بفهمه که چه‌جوری بیاد تو زمین فوتبال. یکی اون رو فرستاده بود تا یکی از تیم‌ها رو طلسم کنه، نگهبان باید گربه رو می‌کشت، اون داشت از بازیکن‌ها محافظت می‌کرد». در آفریقای جنوبی، سیاهپوستان سگ داشتند.» خواندن این پاراگراف از خاطرات «تره‌ور نوآ» کمدین آفریقایی-آمریکایی، علاوه بر اینکه دریچه‌ای به‌سوی افکار نژادپرستانه دوران آپارتاید و پس از آن، روی خواننده می‌گشاید، حقیقتی فراگیر و بانفوذ میان قومی جهانی، بسیار پرجمعیت و هیجان‌زده را به اثبات می‌رساند؛ اینکه خرافات، ویروسی شایع‌تر از کووید-19 میان جمعیت هوادارن فوتبال است؛ ویروسی که مرز جغرافیایی سرش نمی‌شود و به‌روزش در هر هوادار متفاوت از دیگری است. این موضوعی است که استیو الن، دانشیار روانشناسی دانشگاه موناش در آستانه رویداد ورزشی مهمی در استرالیا به آن پرداخته است.

فصل بازی‌های نهایی است و جهان به‌گونه‌ای است که انگار هیچ‌چیز جز فوتبال اهمیت ندارد. نوشتن درباره روانشناسی فوتبال مانند نوشتن درباره روانشناسی عشق است؛ کاری احمقانه. تا به امروز هیچ‌چیز نتوانسته این پدیده را که 100هزار نفر دور هم جمع شده و جیغ و فریاد به راه می‌اندازند، می‌گریند، فحاشی می‌کنند و بر سر تعدادی ورزشکار که این طرف و آن طرف می‌دوند و فراتر از حد تحمل و استقامت انسان به یکدیگر ضربه و آسیب می‌زنند و شرط‌بندی می‌کنند را توجیه کند. ظاهرا تمامی اینها یک سرگرمی صادقانه خوب است، البته تقریبا صادقانه.

شور و شوق هواداران
درمجموع، هیچ پدیده دیگری در جهان وجود دارد که بتواند با شور و اشتیاق انسان برای ورزش رقابت کند؟ فیلم، هنر، فرهنگ، موسیقی یا علم؟ حرفش را هم نزنید. اینها حتی به گرد پای ورزش هم نمی‌رسند. یک مسابقه آبرومندانه ورزشی به راه بیندازید تا دریایی از آدم‌ها هجوم بیاورند برای تماشا. می‌خواهید آن را قبیله‌گرایی بنامید، یا حس تعلق‌داشتن، یا مذهب عصر جدید، یا غریزه رقابتی  و یا فرار از واقعیت، چه اهمیتی دارد؟ واقعیت این است که صدها نفر به تماشا خواهند آمد.
اگر بخشی از فرهنگ ما نباشید در آن احساس غریبگی خواهید کرد. هر روز جر و بحث‌های فراوانی درمی‌گیرد برسر اینکه چه تیمی برنده می‌شود، چرا برنده می‌شود، تعویض‌ها چه خواهند بود، چشم‌انداز طولانی نتیجه بازی چه خواهد بود و بهترین بازیکن کیست. شور و شوق ورزش گویی در خون ماست.
اولین خاطره حقیقی‌ام از فوتبال به سال1970 بازمی‌گردد؛ زمانی که پدرم از مسابقه فینال بزرگ آن سال به خانه بازگشت. تیم ما پس از اینکه یک نیمه برتر میدان بود، در نهایت بازی را باخته بود. شکست بدی بود (یا شاید هم برد خوبی بود، بستگی دارد از چه تیمی حمایت کنید). پدرم ماشین را در پارکینگ پارک کرد و همانجا در ماشین نشست؛ به خانه نیامد. من نگرانش شده بودم اما مادرم گفت که تنهایش بگذارم. گفت  که دوباره حالش خوب خواهد شد. فکر کنم حدود نیمه‌شب به خانه آمد. تقریبا یک هفته اصلا حرف نزد. فکر کنم حتی چند روز هم سر کار نرفت. روزی را به یاد دارم که کف اتاق دراز کشیده بود و گریه می‌کرد. الان آن روز را انکار می‌کند. چه‌کسی گفته مرد‌ها حق ابراز احساساتشان را دارند؟

پژوهش‌های بی‌انتها
پژوهش‌های بسیاری درباره هواداری فوتبال وجود دارد که هدفشان یافتن دلیلی منطقی برای هواداری است. می‌دانستید اگر مرد باشید، وقتی تیمتان می‌برد سطح تستوسترونتان افزایش پیدا می‌کند و وقتی تیم می‌بازد سطح آن کاسته می‌شود؟ اگر تیمتان ببرد، میزان مصرف چربی اشباع شده توسط افراد 9درصد کاهش پیدا می‌کند اما اگر ببازد میزان مصرف این چربی 16درصد افزوده می‌شود؟
هواداران برنده، خوش‌بین‌تر و امیدوارتر هستند، جذابیت جنسی خود را بالاتر احساس می‌کنند و تعدادی از پژوهش‌ها نشان می‌دهد  که از نظر مالی امیدوارتر هستند. اگر تیمتان خوب بازی کند، احتمال اینکه به زندگی خود امتیاز بالاتری بدهید، بیشتر می‌شود.
مشخص است که هواداران تیم بازنده در جهت معکوس ایستاده‌اند و حتی گاه رفتارهای ضداجتماعی از خود بروز می‌دهند. نرخ بعضی از جرائم پس از باخت یک تیم بالاتر می‌رود. ساعاتی پس از یک باخت غیرمنتظره، میزان خشونت‌های خانگی 10درصد افزایش پیدا می‌کند. دیگر پژوهش‌ها نشان داده‌اند پس از هر بازی، فارغ از نتیجه نهایی آن، میزان خشونت افزایش پیدا می‌کند و الکل، اصلی‌ترین عامل بروز این نوع خشونت شناخته شده است.
بدرفتاری‌های دیگر هواداران خوش‌خیم‌تر است. یکی از محبوب‌ترین این رفتارها برای من خرافاتی‌بودن هواداران است. خود من یکی از متبحرترین هواداران در این حوزه هستم، اگرچه زمانی که از ورزش فاصله دارم، خود را نسبت به این چرندیات ایمن احساس می‌کنم. در بازی‌ها، همان لباس شانس فوتبالی‌ام را می‌پوشم و سعی می‌کنم رنگ تیم مقابل در هیچ بخشی از لباس‌هایم وجود نداشته باشد. یک طلسم شانس هم دارم. وقتی بازی درحال انجام است هرگز به صفحه امتیازها نگاه نمی‌کنم. برای خوش‌شانسی تیم‌ام به تخته می‌زنم و کنار هواداران تیم رقیب نمی‌نشینم. البته این یکی، دیگر خرافات نیست، واقعیتش آنها آزارم می‌دهند.

کبوترهای خرافاتی
روانشناس مشهور بی.اف اسکینر در سال1947 عبارت «شرطی‌سازی خرافی» را ابداع کرد. او روی کبوتران گرسنه‌ای مطالعه کرد که درون جعبه‌هایی نگهداری می‌شدند و برای آنها به‌صورت تصادفی و نامنظم غذا می‌ریخت. این وضعیت باعث بروز رفتارهایی مختلف در کبوتران شده بود، مثلا به دور خود می‌چرخیدند. اسکینر این موضوع را مطرح کرد که هر رفتاری که کبوتران در زمان رسیدن غذا از خود بروز می‌دهند، در مغز کوچک کبوتری‌ آنها با خوش‌شانسی ارتباط برقرار می‌کند؛ اگرچه در واقعیت هیچ ربطی به شانس ندارد. اسکینر معتقد است که این نوع از شرطی‌شدن‌های اتفاقی عامل بروز رفتار‌های خرافه‌ای در انسان هستند.
بر همین اساس، اینطور به‌نظر می‌آید که در زمان‌هایی خاص از سال‌های متوالی که پشت‌سر گذاشته‌ام، در مغز کوچک انسانی من، برد تیم محبوبم با رفتارهای مختلفی مرتبط شده‌اند؛ خرافه‌های من. لباس محبوب فوتبالی‌ام چیزی شبیه به آن دور خود چرخیدن‌های کبوتر گرسنه است که به اشتباه تصور می‌کرد اگر به دور خود بچرخد شانس در خانه‌اش را خواهد زد و غذا یا پاداش از راه خواهد رسید. می‌دانم که تنها من اینطور نیستم.
رفتارهای خرافه‌ای عجیب و غریب زیادی از هواداران ورزشی در سراسر جهان سر می‌زند. بازیکنان هم از ابتلا به این رفتارها در امان نیستند. رافائل نادال، تنیس‌باز یکی از معروف‌ترین مثال‌ها در این حوزه است. او بطری‌های نوشیدنی خود را در زمان بازی روی یک خط می‌چیند، ابتدا با پای راست از خطوط عبور می‌کند، بینی‌اش را لمس می‌کند، شلوارش را مرتب می‌کند و کارهای دیگری از این دست. تعدادی از بازیکنان فوتبال هم هستند که همیشه ریش دارند زیرا باور دارند وقتی روی دور خوب بازی‌کردن هستند، نباید ریش‌شان را بزنند.
گاه به این فکر می‌کنم که اصلا کل وسواس فکری نسبت به ورزش ارزشی دارد؟ فامیلی دارم که دست از هواداری‌کردن شسته است و می‌گوید اکنون بیشتر از هر زمان دیگری از مسابقه لذت می‌برد؛ بدون تنش، بدون خرافات و بدون خشم.

نتایج نهایی
در نهایت اگر تا پایان بازی سلامت باقی بمانید، احتمالا به «سوگیری تأییدی» مبتلا خواهید شد؛ تمایل به جست‌وجو برای یافتن توضیحی که بتواند باورهایی که عمیقا به آنها اعتقاد دارید را تأیید کند. اگر تیمتان ببرد، احتمالا برد را درونی می‌کنید، پیروزی را به عالی‌بودن تیم، مربی و باشگاه ارتباط می‌دهید. اما اگر تیمتان ببازد، فرافکنی می‌کنید، داور را ملامت می‌کنید، از وضعیت بازی گلایه می‌کنید یا دیگر پدیده‌هایی که خارج از دایره کنترل تیمتان است را مقصر باخت تیم اعلام می‌کنید.
همانطور که در ابتدا به آن اشاره کردم، فوتبال و عشق هردو موضوعاتی هستند که کاملا آزمایش‌نشده و ناشناخته باقی مانده‌اند. فکر می‌کنم بهترین توصیه برای هواداران ورزشی این باشد که در آرامش از بازی‌ها لذت ببرند؛ درست مانند عشق، ممکن است شما راه خودتان را بروید اما عشق در مسیر شما حرکت نکند و شما برای یافتن پاسخ چراها و از کجاها، سرگشته و سردرگم شوید. طلسم شانستان را نزدیک به‌خود نگه دارید و فراموش نکنید، همیشه سال بعدی هم وجود دارد.

این خبر را به اشتراک بگذارید