• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 30 فروردین 1397
کد مطلب : 12750
+
-

هنرهای فراموش شده‌ هنرمندان گمنام

خاک اصفهان هرچند بسیار هنرپرور است اما هنرمندان بسیاری را نیز تا‌کنون به فراموشی سپرده است

چهارسوق
هنرهای فراموش شده‌ هنرمندان گمنام

مهرداد موسوی خوانساری:

«...اگر بخواهیم برای نابغه هر نمونه بارزی مثال بزنیم همانا آقا محمد تقی فرد کامل این عنوان است. وی در فنون صحافی و اقسام جلدسازی سوخت و روغنی و ضربی و ساده و در متن وحاشیه‌سازی‌ و دو پوست کردن کاغذ و سایر فنون مربوط به صحافی استادی بی‌بدیل بود. در طراحی و رسامی و طرح نقشه‌های قالی و کاشی کاری و غیره در عصر خود همتا نداشت. و نیز در نقاشی و تذهیب و میناکاری و مرکب‌سازی‌ و مقواسازی و آهار ومهره کاملا دست داشت.» این همه دانستگی و هنرمندی تنها در یک نفر جمع شده بوده که استاد همایی او را خیلی صمیمانه «آقامحمدتقی»معرفی می‌کند. نابغه‌ای که در زمینه انواع رشته‌های صنایع‌دستی در عصر قاجار، به اوجی مثال‌زدنی رسیده بود. اصفهان از این محمدتقی‌ها کم نداشته، هنرمندان و استادانی که هر یک دنیایی از توانایی در خود داشته‌اند ولی گاهی در تاریخ چنان گمنام مانده‌اند که هیچ نام و نشانی از آنها باقی نمانده است. هیچ نشانی جز حاصل نبوغشان که گاهی در موزه‌های آن سوی جهان چشم‌ها را به‌خود خیره می‌کند. اما خوشبختانه مورخان و ادیبانی نظیر جلال‌الدین همایی در گذشته می‌زیسته‌اند که عاشقانه شرح حال این هنرمندان گمنام را از آرشیو تاریخ شفاهی بیرون کشیده‌اند و زیر نورافکن تاریخ قرار داده‌اند.


  نابغه صنایع‌دستی

 صفویه که سقوط کرد ثبات کسب و کار هنرمندان زیادی هم به هم خورد. آشفتگی‌های زندیه و افشاریه نفس مردم را گرفت و باعث افول همه جانبه هنرهای دستی و صنایع ملی شد. با این حال در دوره قاجار که جامعه به ثبات نسبی رسید، دوباره بارقه‌هایی از نبوغ هنری در میان استادکاران ایرانی درخشیدن گرفت. در اصفهانِ اواخر قاجار، مردی می‌زیست که می‌توان به حق او را نابغه صنایع‌دستی دوران نامید. چون او بر اکثر هنرها و صنایع‌دستی عصر خودش اشراف داشته و آنها را به بهترین نحو درست می‌کرده است. از خطاطی و کاشی کاری تا تذهیب و میناکاری و جلدسازی و صحافی، آقا محمد تقی، یگانه دوران بوده است: «در انواع صنایع ظریفه از خود ابتکاری داشت ازجمله معرق‌سازی‌ با پوست بود که ظریفتر از کاشی معرق می‌ساخت و نگارنده نمونه‌ای از این نوع هنر او را نزدیک پسرش آقامیرزا علیرضا صحاف دیده‌ام که گل و بوته‌ای بسیار ظریف با خرده ریزهای پوست رنگارنگ ساخته و واقعا هنرنمایی کرده است.»
جلال الدین همایی محمد تقی را یک مرمتگر و کاشی کار برجسته می‌داند. تا آنجا که او را برای تعمیر کتیبه‌های حرم امام رضا(ع) به مشهد فرا می‌خوانند. اما تو گویی اصفهان دوری این هنرمند یگانه را تاب نمی‌آورده است. محمد تقی در دورانی پر آشوب راهی اصفهان می‌شود که مشروطه خواهی در چالش با استبداد اسیر قزاق‌های روسی بود. در همین دوره، ظاهرا روس‌ها تصمیم می‌گیرند با مصادره اموال رهبر مشروطه اصفهان به مرمت مدرسه چهارباغ که یکی از شاهکارهای عصر صفوی است بپردازند. اینجاست که سرپنجه‌های هنرمند محمد تقی دوباره به‌کار می‌آید. همایی نوشته: «...برای اصلاح کتیبه‌ها و طراحی و رسامی کاشی کاری‌ها به‌وجود آقا محمد تقی احتیاج داشتند و او را دعوت کردند. آقا محمد تقی یک چند در همان مدرسه مشغول طراحی و نوشتن و گرده‌گیری کتیبه‌های اطراف مدرسه بود و کارهای برجسته کرد و کتیبه‌های خراب شده و نیمه خراب را چنان اصلاح کرد که با اصلش چندان تفاوت نداشت.»
آقا محمد تقی درست مثل خود استاد همایی که عاشق تاریخ اصفهان بود، دل به این آب و خاک داده بود و زبان گویای تاریخ شهری به قدمت اصفهان بود. حجره یک چنین استادی، حتما فضایی گیرا و دلپذیر داشته که استاد همایی را اسیر خود کرده بوده:«چون به حجره‌اش وارد می‌شدند در دریای صنایع ظریفه غرق می‌گشتند و از بیانات دلنشین او راجع به تاریخ ابنیه و عمارات اصفهان و احوال هنرمندان قدیم نکات و دقایق عالی می‌شنیدند...چون طبعا روح تحقیق و ذوق باستان‌شناسی داشت...».


  گرمای باروت و دست هنرمند

روزگاری را تصور کنید که تفنگ یکی از ابزارهای الزامی زندگی روزمره بوده است. در آن روزگار، تفنگ‌سازی‌ یکی از شغل‌های اصلی بوده چنان‌که در بازار شهرها همواره یک راسته اصلی را به‌خود اختصاص می‌داده است. البته تفنگ‌سازی‌ آن روزها مانند امروز، اینطور صنعتی و پرتیراژ نبوده. هنرمند تفنگ ساز گاهی چند هفته روی یک تفنگ کار می‌کرده و آن‌را مانند یک اثر هنری تحویل مشتری می‌داده است. لابد شلیک کردن با این تفنگ بسیار لذتبخش هم بوده! از لذت خوردن گلوله این سلاح هنری البته دیگر خبر نداریم!

در عصر پر آشوب حکومت فتحعلی‌شاه، یک تفنگ ساز برجسته در اصفهان می‌زیسته که او را استاد حسین می‌خوانده‌اند. این استاد حسین چنان در فن تفنگ‌سازی‌ خبره شده بوده که آثارش از نمونه‌های خارجی و داخلی آن روزگار بسیار بهتر بوده است. بنابراین بی‌جهت نبوده که شازده سیف الدوله، پسر فتحعلی‌شاه که مدتی حاکم اصفهان بوده، مشتری ویژه این هنرمند بوده است.

استاد همایی نوشته: «مخصوصا برای شازده سیف الدوله... تفنگی ساخته بود که در جلا و صافی و جوهرداری و بُرد گلوله به تصدیق همه اهل فن بر تفنگ‌های فرنگی ترجیح داشت...» شازده سیف الدوله که مرد رزم نبوده لابد از این سلاح، در بزمگاه شکار حیوانات زبان بسته استفاده می‌کرده است. اما شوربختانه با ورود بی‌رویه تفنگ‌های خارجی در دوره قاجار، بازار این حرفه حسابی کساد شد و صنعتگرانی نظیر استاد حسین یا بیکار شدند و یا ناچار روی به مرمت تفنگ‌های خارجی آوردند.


 جام جم در نصف جهان

هرچند باور کردنش کمی سخت است اما اصفهانی‌ها قرن‌ها پیش از اختراع ماهواره و ردیاب‌هایی نظیر جی پی اس، موفق به ساخت یک دستگاه بسیار کاربردی به‌نام اسطرلاب شده بوده‌ند که انسان ناآشنا با فناوری را در گذشته‌های دور، به سوی زندگی علمی سوق می‌داده است. این اسطرلاب جهان را کف دست ایرانیان می‌گذاشته است. از تعیین اوقات شرعی تا مکان یابی دقیق جغرافیایی تا اندازه‌گیری طول و عرض جغرافیایی و تعیین مسافت و اندازه‌گیری ارتفاع و جهت یابی قبله خلاصه اینکه، اسطرلاب جامعه آن روزگار را حسابی متحول کرده بود. ظاهرا صنعت کاران اصفهانی در ساخت این دستگاه بسیار چیره دست بوده‌اند. ژان شاردن که در عصر صفوی در اصفهان بوده نوشته: «صنعتگران هیچ کشوری نمی‌توانند اسطرلاب‌هایی به صحت و ظرافت و زیبایی [ایرانیان] بسازند.» و این موضوع بی‌گمان به رواج این صنعت در دربار صفوی مربوط بوده است به‌طوری که شاردن نوشته: «هر یک از منجم‌های دربار صفوی اسطرلابی دارد که در قاب ظریف و تمیزی جای دارد و به کمرش بسته است. اسطرلاب و قاب اسطرلاب برخی از منجمان چندان کوچک است که قطرشان بیش از دو یا سه شست نیست.» جلال‌الدین همایی، یکی از سازندگان گمنام این رشته هنری را معرفی کرده: «محمدبن حامد اصفهانی از اساتید قلم‌زنی و اسطرلاب‌ساز زبردست است...از آثار او اسطرلابی در تهران دیده‌ام که به خط کوفی نوشته و بی‌اندازه خوب و استادانه ساخته است.» این اسطرلاب در سال 558هجری قمری ساخته شده و اوقات شرعی شهرهایی نظیر اصفهان، ری، همدان، قزوین، بصره، سمرقند، نیشابور، بغداد، فارس را با آن مشخص می‌کرده‌اند.


 نشسته در دل سنگ

«... در وسط ایوان بزرگ کاخ نهاده از عجایب هنر حجاری است با سنگ مرمر سفید روی پایه‌های مجسمه شیر و تصویر ملائکه نصب شده و دو پله یک پارچه می‌خورد...» این توصیف تخت مرمر کاخ گلستان تهران است. یک شاهکار حجاری و سنگ بری که نام خالقش را بر پیکره دارد:«عمل کمترین غلام محمد ابراهیم اصفهانی». دوره فتحعلی‌شاه هنرمند کم نداشته است، کسانی که امروزه حتی اسمی از آنها نیز شنیده نمی‌شود. هرچند که شاهکارهایشان روزانه مورد تحسین بسیاری قرار می‌گیرد. یکی از این نوابغ گمنام بی‌تردید همین استاد محمد ابراهیم حجار است. اصفهان دوره قاجار حجاران زبردست زیادی داشته است، کسانی مانند استاد محمدحسین حجار که سنگ بُری مزار دایه شازده سیف الدوله را به‌عهده داشته‌اند. تکیه مادرشازده در تخت فولاد اصفهان مزین به حجاری این استاد برجسته است. یا هنرمندی نظیر استادمحمد علی که آثارش در تکایای تخت فولاد از دوره زندیه باقی مانده است.


  از ساعت‌سازی‌ تا آوازخوانی

 تاج اصفهانی را همه به درستی می‌شناسند و هنر والایش را در زمینه خوانندگی می‌ستایند اما اصفهان دوره قاجار، خوانندگان خوش صدا کم نداشته و ندارد.
یکی از این هنرمندان گمنام میرزا حسین ساعت ساز است که در فقر و ناداری در سال 1370ه.ق از دنیا رفت. استاد همایی نوشته:«...از اساتید خوانندگان اصفهان بود و لیکن در اواخر عمر به کمال عسرت و مشقت زندگانی می‌کرد و اگر کمک پاره‌ای از صاحبدلان نبود کارش به نهایت سختی می‌کشید. به‌طوری که خود می‌گفت در اوایل عمربه شغل ساعت‌سازی‌ روزگار می‌گذاشته و به سبب ضعف باصره از آن دست کشیده...» از آنجا که این میرزا حسین صدای خوشی داشته از حرمت روضه خوانی کم کم رو به آوازخوانی می‌گذارد و به‌دلیل مشکلات فراوان مالی مجبور به فروختن هنرش می‌شود. شاید اگر انجمن‌های هنری ریشه داری در آن دوران وجود داشتند، می‌توانستند با رفع بخشی از نیازهای مالی امثال این اساتید، آنها را در رسیدن به جایگاه واقعی‌شان یاری رسانند.


پله‌هایی برای ایستادن

انتخاب آسانسور به جای پلکان برای بالا رفتن در آپارتمان‌های امروزی، انتخاب بدون رقیبی است. هیچ‌کس دوست ندارد در دل یک سازه بتنی و در میان دیوارهای سرد و بی‌روح ده‌ها پله بی‌شکل را طبقه به طبقه بالا برود. حالا بگذریم از اینکه سبک زندگی امروزی انواع دردهای مفصل و استخوان را نیز مزید بر علت کرده است. در گذشته اما گاهی، پله‌ها تنها ابزاری برای بالا و پایین رفتن از عمارت‌ها نبوده‌اند. این سازه‌های کاربردی گاهی چنان با خلاقیت و سلیقه ایرانی در هم آمیخته می‌شده که فراز و فرود را در یک بنای ایرانی تبدیل به تجربه‌ای لذتبخش می‌کرده است. کافی است به پلکان ورودی تخت جمشید نگاه کنید. به جایی که دو هزار و پانصد سال پیش، نمایندگان نیمی از کشورهای جهان شناخته شده آن روزگار برای اهدای پیشکشی به حکمران ایران، پای در این پلکان با شکوه می‌گذاشته‌اند. پلکانی که ایستادن و تامل را بیش از بالا رفتن تشویق می‌کند. انگار این پله‌ها برای نرفتن ساخته شده‌اند. هر پلکان در این بخش 63پله دارد که به پاگردی بسیار وسیع منتهی می‌شود. این پاگردها مسیر بالا رفتن را 180درجه عوض می‌کنند. می‌توان قطار نمایندگان سیاسی را هنگامی که در پیچ و خم این پله‌ها به سمت ایوان اصلی کاخ پارسه بالا می‌رفته‌اند تجسم کرد. معماری و پیچ و تاب پلکان ناخودآگاه شکوه و احترامی بی‌مانند به بیننده القا می‌کند. احترامی که حتی در ویرانه‌هایش نیز به چشم می‌خورد. ارتفاع پله‌ها حدود 10سانتی‌متر است. ارتفاعی بسیار کم که به‌خودی خود باعث آرامش در بالا رفتن و تقویت آن همان حس احترام و شکوه است. در مقابل این گستردگی و پیچ و خم‌های شاهانه، کیلومترها آنسوتر، قرن‌ها بعد، یک پلکان ویژه دیگر، انسان را با خود به قلب تاریخ پرتاب می‌کند. این بار در دل عالی‌قاپو، کاخ رفیع شاهان صفوی در اصفهان، پلکانی تنگ و تاریک با مارپیچ‌های تند و نفس گیر، بیننده را در میان کوهی از خشت و چوب به سمت یکی از زیباترین نماهای تاریخی دنیا می‌برد. جایی که ایوان ستون دار عالی‌قاپو، مُشرف بر میدان نقش جهان خودنمایی می‌کند. این پلکان مارپیچ و تنگ، زمانی معبر شاهان و بزرگان دربار صفوی بوده که در این کاخ مهم، میزبان سفیران و فرستادگان اروپایی و آسیایی بسیاری بوده‌اند. هرچند امروزه از نقش و نگارهای در و دیوار عالی‌قاپو کمتر نشانی باقی مانده است اما این کاخ در دوران اوجش، به تابلوی نقاشی غول پیکری شباهت داشته است. تمام دیوارها، با تصاویر گل و مرغ و چهره‌سازی‌‌های گسترده مزین بوده است. دیوارهای پلکان‌ها نیز با نقش‌ها و طرح‌های اسلیمی تزیین می‌شده که وقتی با مارپیچ پله‌ها در هم آمیخته می‌شده است، انسان را با خود در عرفان و هنر غرق می‌ساخته است. کمی آنسوتر از عالی‌قاپو در ساحل زاینده رود، پله‌های تاریخی پل خواجو، بهتر از هر صندلی دیگری عمل می‌کند. پله‌های سنگی قطوری که هرچند مرمت‌ها و جابه جایی‌های زیادی را تا‌کنون به‌خود دیده اما همچنان حال و هوای باستانی خود را حفظ کرده است. آن روزها که زنده رود هنوز زنده بود، خروش آب و غریو موج در میان این پله بسیار شنیدنی بود. پله‌هایی که برای رفتن و عبور کردن ساخته نشده‌اند بلکه ساخته شده‌اند تا محلی باشند برای ایستادن و تفکر و لذت بردن از لحظات زندگی.


کسی از مزار دختر امیرکبیرخبر ندارد!

«...روز مزبور به جهت حفظ مراتب احترامات آن مرحومه معظمه، جمعی از علما و مجتهدین عظام... و سایر شاهزادگان و تمام صاحب منصبان نظامی و حکومتی... در تشییع جنازه محترمه او حاضر شدند.» این گزارش روزنامه فرهنگ چاپ اصفهان است که تصویری از یک تشییع جنازه سلطنتی را در حدود یکصد و پنجاه سال پیش نشان می‌دهد. همدم‌السلطنه که در ذیحجه سال 1296ه.ق فوت شده شهرتش را تنها مدیون همسرش ظل السطان نیست. چرا که از سوی دیگر دختر یکی از مهم‌ترین و خاطره انگیزترین وزرای تاریخ ایران یعنی میرزاتقی خان امیرکبیر است. امیرکبیر هنگامی که دخترانش را به عقد خاندان شاه درمی آورده، همدم السلطنه قسمت ظل السطان پسر بزرگ ناصرالدین شاه می‌شود. دختر دیگر امیر اما خوش اقبال‌تر بوده، چون شوهرش مظفرالدین میرزا مدتی بعد تاج شاهی را به سر گذاشته است. همدم السلطنه از نظر شهرت مقبره‌اش نیز چندان اقبال بلندی نداشته. مزار او امروزه در یکی از امامزاده‌های اصفهان غریبانه دفن شده است. هرچند مقبره او با نقاشی‌های دوره قاجار مزین شده و شیشه‌های رنگی اُرسی‌اش حسابی دلربایی می‌کند. امامزاده احمد یکی از قدیمی‌ترین زیارتگاه‌های اصفهان است که در همسایگی میدان نقش جهان واقع شده و باقیمانده قبرستانی بسیاری قدیمی است. خود عمارت امامزاده در دوره صفوی بازسازی و مرمت شده و قبرهایی هم از همین دوره در صحن امامزاده به چشم می‌خورد. یکی از چند شیر سنگی اصفهان نیز بر سر مزار یکی از همین قبور صفوی قرار دارد. دو تن از شاعران برجسته دوره قاجار یعنی همای شیرازی و پسرش طرب نیز در صحن امامزاده دفن شده‌اند. طرب پدر استاد جلال همایی است که به اندازه حرمتش قدر ندیده. سنگ مزار این دو شاعر چند سال پیش از محل اصلی خارج شد و امروزه به نام متوفی بر سنگی معمولی کف زمین نوشته شده. امامزاده احمد در یکی از راسته‌های اصلی و تاریخی بازار اصفهان واقع شده که دیدن آن خالی از لطف نیست. چند قدم دورتر از آن خانه مشروطه اصفهان در قالب یک موزه قرار دارد. همین امامزاده در بحبوحه انقلاب مشروطه یکی از ستادهای اصلی فرماندهی مشروطه خواهان اصفهان علیه مستبدین بوده است. مقبره دختر امیرکبیر در دل این مجموعه کهنسال اما برای همشهریانش بسیار بیگانه است چه برسد به سایر مردم ایران. هرچند تشییع جنازه او در دوره خود پر طمطراق و پر سر و صدا برگزار شد؛ «یک دسته موزیکالچی و صد نفر سرباز و شش اسب یدک سیاه پوش و پنجاه خوانچه و نوحه خوان و سایر لوازم احترامات برای تشییع او آماده شد... و در امامزاده احمد او را دفن نموده و مقبره مخصوصی مشتمل برسنگ مرمر و آینه کاری چنان‌که رسم مقابر خانواده‌های سلطنتی است برای او بنا شد و چند نفر قاری معین گردید که سالانه در آنجا به تلاوت قران مجید مشغول باشند...».


غذاها و بیماری‌های باستانی
معمولا اینطور تصور می‌شود که بیماری‌هایی نظیر فشار خون، سرطان و مشکلات قلبی پدیده‌هایی مدرن و امروزی هستند. اما اینطور که به‌نظر می‌رسد، همه این چالش‌های نفس گیر، هزاران سال پیش و همزمان با تغییر سبک زندگی بشر اولیه و رشد کشاورزی و شکل‌گیری شهرهای بزرگ رخ نموده است. انسان‌های اولیه که از راه شکار روزگار می‌گذرانده‌اند و در غارها می‌زیسته‌اند معمولا گوشت کمتری مصرف می‌کرده‌اند و رژیم غذایی‌شان معمولا با ماهی تازه و انواع میوه‌های خام و سبزیجات انباشته شده بوده. بنابراین می‌توان اینطور حدس زد که نیاکان ما معده و روده‌های سالم تری داشته‌اند و سبک زندگی طبیعی را دنبال می‌کرده‌اند. یکجا نشینی انسان که در اثر گسترش کشاورزی و تشکیل شهرها معنا پیدا کرد با نگهداری حیوانات در شهرها و خانه‌ها همراه شد. این همراهی، به شیوع بیماری‌های واگیردار و انتقال آن از حیوان به انسان انجامید. از سوی دیگر آسیاب کردن دستی گندم برای تولید آرد و پختن نان، به سایش بیش از حد مفاصل منجر شد و بیماری آرتروز گسترش یافت. افزایش پخت‌وپز غذا، ویتامین‌ها را از رژیم غذایی بشر جدا کرد و نوزادانی با جثه‌های کوچک‌تر تولید نمود. کم خونی و کمبود ویتامین سی در این مرحله جلوه گر شد.









 

این خبر را به اشتراک بگذارید