آشوب و سرکوب؛ میراث نظامیان برای میانمار
نظامیان کودتاچی در میانمار، باهدف سرکوب اعتراضهای مردمی دست به کشتار گسترده زدهاند
سمانه معظمی- روزنامهنگار
اخباری که در هفتههای اخیر از میانمار به گوش میرسد جهان را در حیرت فرو برده است. نظامیان حاکم در این کشور طی هفتههای گذشته بیش از 550شهروند عادی را به قتل رساندهاند که 100نفر آنها فقط در یک روز کشته شدند. این در حالی است که سالهاست چنین شیوههای سرکوب و کشتار مردمی از سوی حکومتها در جهان رنگ باخته است.
شاید دلرحمی دولتها کمتر شده باشد، اما به غیر از عده انگشتشماری، به ندرت دست به کشتار شهروندان خود در مقیاس گسترده میزنند. ممکن است تعداد دیکتاتورها افزایش یافته باشد، اما کمتر قساوت خود را بروز میدهند. دولتها سعی میکنند از سرکوب گسترده مردم اجتناب کنند؛ کاری که قبلا بیشتر دیده میشد.
شرایط میانمار تا حدودی غیرعادی است؛ از یک سو ویژگیهای دیکتاتوریهای سنتی را دارد، اما از برخی جهات نیز منحصربهفرد است. کارشناسان معتقدند که همین ویژگیها موجب شکلگیری کودتای اول فوریه 2021(13بهمن 98) توسط ژنرال مین آنگ هلینگ در اعتراض به نتیجه انتخابات آبان سال گذشته، دستگیری مسئولان دولتی و در ادامه سرکوب معترضان شد.
تنها ابزار اعمال قدرت
شیوه سرکوب هیچ حکومتی شبیه به دیگری نیست و هریک برخاسته از شرایط زمانی و مکانی خاص خود است. اما کارشناسان علم سیاست، مجموعهای از عوامل را که باعث میشود یک حکومت دست به کشتار مردم کشور خود بزند شناسایی کردهاند؛ عواملی که تقریبا همه آنها در میانمار وجود دارند. شاید مهمترین عامل کشتار مردم، حکومت نظامی باشد. نظامیان تمایل دارند که در سرکوب مخالفان، رفتار تهاجمیتری داشته باشند. به نوشته روزنامه نیویورکتایمز، اریکا فرانتز، استاد دانشگاه دولتی میشیگان، معتقد است که آنچه بیشتر از همه حاکمان نظامی را تحریک به اعمالخشونت میکند، این است که آنها حربه دیگری برای اعمال قدرت ندارند. «این افراد دچار پارانوئید و بدگمانی میشوند و نمیدانند که چه سطحی از اعتراض در جامعه قابلقبول است. به همین دلیل سریع واکنش نشان میدهند و از اهرم زور علیه شهروندان استفاده میکنند». ژنرالهای میانمار نیز از این ویژگیها مستثنی نیستند؛ آنها در جنگ باتجربه هستند. قدرت سیاسی دارند اما با قاعده بدهبستان که ضرورت حکومت استبدادی است ناآشنا هستند. زور، ابزاری است که بیشتر از همه آن را میشناسند.
جنگ داخلی
یک عامل مهم دیگر در شکلگیری بحران میانمار، جنگ داخلی و درگیری با گروههای قومی مختلف از دهه 1940تاکنون است. نیروهای ارتش عموما خودشان را بهعنوان حامیان کشور در برابر تهدیدهای خارجی میبینند و دست زدن به خشونت در داخل، برای آنها تابو است اما جنگ داخلی میتواند این تابو را بشکند. به این ترتیب، ژنرالها فکر میکنند که نقش اصلی آنها نه محافظت از مرزها بلکه ایجاد نظم درون کشور است. این نقشی است که ارتش میانمار دهههاست برای خود متصور شده است. اکنون با بالاگرفتن اعتراضها علیه حکومت کودتا، گروههای شورشی جداییطلب در شمال و شرق این کشور نیز بار دیگر فعال شدهاند. ارتش با بمباران این مناطق، آوارگی هزاران نفر را رقم زده است.
کشتار قوم روهینگیا
کمتر از 4سال پیش، نظامیان میانمار با حمله به اقلیت مسلمان روهینگیا، یکی از مرگبارترین سرکوبها را در قرن بیستویکم رقم زدند؛ تا جایی که سازمان ملل متحد و گروههای مدافع حقوق بشر از آن به «نسلکشی» یاد کردند. هرچند جهان واکنش تندی که انتظار آن میرفت نسبت به رهبران این کشور نشان نداد. مردم میانمار هم که همواره ملیت این قوم را زیر سؤال بردهاند از این سرکوب حمایت کردند. فرانتز میگوید: «خشونت فعلی در میانمار با توجه به تجربه کشتار روهینگیاییها و اینکه نظامیان توانستند به آسانی از عواقب آن شانه خالی کنند، اتفاق عجیبی نیست. وقتی ارتش شهروندان خود را میکشد و با هیچ عقوبتی روبهرو نمیشود و حتی از آن سود هم میبرد، خیلی بعید است که دوباره دست به این کار نزند».
دیکتاتوری نوین
اوج دوران قدرت نیروهای نظامی در جهان بین سالهای 1960تا 1990بود. در آن زمان نظامیان در دهها کشور حکومت میکردند و خیلی از آنها از حمایت آمریکا یا شوروی برخوردار بودند. بعد از جنگ سرد، تعداد این کشورها کاهش قابلتوجهی داشت و این روند نزولی هچنان هم ادامه دارد. میزان کشتارهای مردمی توسط حکومتها نیز کاهش قابلتوجهی داشته و موجی که در دهه1990 ایجاد شد، بیشتر در کشورهایی بود که مانند میانمار سابقه جنگ داخلی، نرخ فقر بالا و نظامیان قدرتمند داشتند؛ از جمله سودان، نیجریه و افغانستان. گرچه رهبران جهان و نهادهایی مانند سازمان ملل متحد با ایجاد زیرساختهایی سعی در ارتقای دمکراسی و جلوگیری از ظهور استبدادهای جدید کردند، اما آنها هم موفق نشدند بهصورت گسترده جلوی کشتارهای جمعی را بگیرند. میانمار که تا سال 2011 خود را از جهان جدا کرده بود، از این تلاشها و تغییر جهانی کارکرد دیکتاتوری بینصیب ماند.
بر اساس تحقیقی که در دانشگاه هاروارد انجام شده، 20سال پیش، 70درصد جنبشهای اعتراضی که خواستار دمکراسی و تغییر نظام سیاسی بودند، موفق میشدند اما این رقم هماکنون افت چشمگیری داشته و به 30درصد رسیده است. محققان علت این کاهش را «درس گرفتن دیکتاتورها» میدانند. آنها فهمیدهاند که استفاده از ابزار نظامی ممکن است نظامیان را در مقابل خود آنها قرار بدهد. بنابراین برای حفظ قدرت خود از روشهای دیگر مانند برانگیختن حس ناسیونالیستی استفاده میکنند. برخی کارشناسان در میانمار معتقدند که آنگ سان سوچی، رهبر حزب اتحادیه ملی دمکراسی، پیش از کودتای اخیر، حکومت را به این سمت هدایت کرده بود.
برکناری نظامیان
کارشناسان تأکید دارند که جهان هنوز در یک مورد تغییر چندانی نکرده و آن، ناتوانی در توقف کشتار مردم از سوی حکومتهاست. زمانی که نظامیان قدرت سیاسی را در دست میگیرند، پایین کشیدن آنها از قدرت کار سختی است، مگر اینکه خودشان بخواهند. خیلی از آنها بعد از چند سال و بهدنبال رویارویی با چالشهایی مانند رکوداقتصادی و تجمعهای اعتراضی از قدرت کناره میگیرند؛ البته به شرطی که درجهها و حقوقشان همچنان حفظ شود اما یک استثنای بزرگ وجود دارد؛ به اعتقاد فرانتز، حاکمانی که دست به جنایتهای گسترده میزنند معمولا تمایل دارند که تا آخر عمر در قدرت بمانند؛ زیرا درصورت کنارهگیری، سرنوشت شومی از جمله زندان و محکومیتهای سنگین در انتظارشان خواهد بود و متأسفانه همین منجر به اعمال خشونت بیشتر میشود.