اولین قدم، شناخت صحیح مشکل است
حسین سلاحورزی- نایبرئیس اتاق ایران
اقتصاد ایران با مشکلات پیچیده و متعددی دست به گریبان است؛ اما میتوان گفت بیشک در میان همه این مشکلات، بزرگترین آنها و اساسیترین دلیل مزمن شدن و تعمیق و تشدید سایر مشکلات در نظام اقتصادی کشور، ضعف شدید دانش و بینش سیاستگذاران اقتصادی در مورد پایهایترین و اساسیترین مفاهیم علم اقتصاد است. بلوای برپا شده بر سر قیمتگذاری مرغ، نمونهای است که یادآوری میکند آنها که سکان هدایت اقتصادی کشور را در دست دارند از برخی از سادهترین و اساسیترین مفاهیم پایه علم اقتصاد، برای مثال مفهوم قیمت، نیز بیگانهاند. پیش از آنکه رابینز علم اقتصاد را بهعنوان دانش تخصیص بهینه منابع محدود به مطالبات نامحدود تعریف کند؛ عمده صاحبنظران و دانشپژوهان این رشته معتقد بودند علم اقتصاد در پی پاسخ به 4سؤال اساسی است:
1- چه چیز تولید کنیم؟ 2- چطور تولید کنیم؟
3- چقدر تولید کنیم؟ 4- چهکسی مصرف کند؟
عصاره دانش اقتصاد را بهصورت ساده میتوان در این ادعا خلاصه کرد که جواب هر چهار سؤال فوق به بهترین شکل از «قیمت برآمده از بازار» قابل استخراج است.
چه چیز تولید کنیم؟
آنچه براساس بهای تمامشده نهادهها برای تولیدکننده و قیمت ستانده در بازار واجد بیشترین سود است.
چطور و چقدر تولید کنیم؟
بهگونهای که بهای مارجینال(حاشیهای) و قیمت در سطح عرضه موجب خلق بیشترین سود انباشته برای تولیدکننده شود.
چهکسی مصرف کند؟
آن کس که میتواند و علاقهمند است بهای تعیین شده برای کالاها و خدمات را بپردازد.
قیمتهای برآمده از بازار، در واقع علائمی هستند که به ما تصویری از میزان کمیابی منابع، ترجیحات مصرفکنندگان و مزیت نسبی روشهای تولید میدهند.
درک همین نکته ساده اما اساسی توسط سیاستگذاران، بخش مهمی از مشکلات اقتصادی کشور را حل خواهد کرد.
قیمت در واقع یک دماسنج است. همانطور که نمیتوان با دستکاری دماسنج دمای اتاق را کم و زیاد کرد؛ تعیین قیمت دستوری نیز قادر به خلق رفاه برای مردم نیست.
به همین مثال مرغ نگاه کنید؛ قیمت تعادلی مرغ آنقدر بالاست که بخش قابل توجهی از مردم قادر به تهیه آن نیستند و این پروتئین حیوانی مقرون بهصرفه و دارای ارزش غذایی قابل توجه از سفره آنها به ناچار حذف میشود.
این قیمت در واقع حاوی این پیام است که کشور و مردم آن در طول سالهای اخیر بر اثر عوامل گوناگون آنقدر فقیر شدهاند که بخش قابل توجهی از آنها دیگر به گوشت مرغ بهعنوان یک منبع پروتئین دسترسی ندارند و باید آن را با غذاهای ارزانتر و احتمالا بیکیفیتتر جایگزین کنند.
این یک واقعیت دردناک است؛ اما تعیین قیمت دستوری هیچ تغییری در این واقعیت دردناک ایجاد نمیکند و فقط با ایجاد مزاحمت برای طیف وسیعی از تولیدکنندگان؛ که تولید در قیمت جدید را دیگر مقرون بهصرفه نمیبینند، موجب کاهش بیشتر تولید و افت بیشتر سطح دسترسی به این پروتئین حیوانی میشود که در آینده نزدیک باز هم خود را بهصورت دور شدن بیشتر قیمت مرغ از قدرت خرید طبقات کمتر برخوردار جامعه نشان خواهد داد. تنها کارکرد تعیین دستوری کالایی مانند گوشت مرغ این است که با ایجاد مانع و مزاحمت برای تولیدکننده و سرکوب انگیزههای سرمایهگذاران، تولید را کاهش داده و موجب کاهش سطح دسترسپذیری کالا در جامعه و گسترش فقر بهدلیل از دست رفتن فرصتهای تولید و خلق ارزش افزوده میشود.
مشکل اساسی اقتصاد ایران این است که در سایه ضعف دانش و عدمدرک صحیح از محدودیتهای نظام اقتصادی، انگیزههای رفاهی بهجای حرکت در مسیر سیاستهای رفاه به کانال سیاستگذاریهای اقتصاد کلان وارد شدهاند و سیکل مداخله، آسیب اقتصادی، گسترش فقر را در طول دههها تشدید کردهاند. در این میان تنها درآمدهای مربوط به حوزه نفت و انرژی در کشور، با غارت منابع بین نسلی، نقش ستارالعیوب ایفا کرده و سبب شده برای سالها این مشکل چندان به چشم نیاید.
امروز هم اقتصاد ایران برای گذر از این وضعیت دشوار نیازمند سیاستمداران شجاع و آگاهی است که قادر باشند جامعه را بهسوی مواجهه واقعبینانه با محدودیتهای اقتصادی کشور هدایت کنند و براساس یک درک علمی صحیح و عمیق، سیاستهای رفاهی و اقتصاد کلان را، ضمن حفظ هماهنگی این دو حوزه، از یکدیگر جدا سازند.