سیدمحمدحسین هاشمی
دیدی همشهری، دیدی آخر هم جواب داد این صبر؟ دیدی شما مدام ضدحال میزدی و میگفتی که حالا حالاها ممکن نیست و نمیشود، اما شد؟ حالا برو خدا را شکر کن که دیر شد، ولی شد. اما بیا صادقانه حرف بزنیم. وسط این خبرهای خوب وارد شدن واکسن خارجی و جواب دادن واکسن ایرانی، دلم بدجور گرفته است. دلم برای بعضی نفرات بدجور میسوزد. ناراحتم؛ خیلی ناراحت. ناراحت یکیک آن مردان و زنانی که جزو کادر درمان بودند و قسمتشان نشد واکسن بزنند. آنها قسمتشان این بود که کنار ما نمانند. ما چه کارهایم که در مقابل خواست خدا حرف بزنیم؛ حالا هم خدا را چه دیدی؛ لابد آنجایی که آنها حالا هستند، خیلی هم از این دنیای درگیر کرونای ما بهتر است. اما باور کن من بدجور ناراحت آن پرستاری هستم که باردار بود و داشت در بخش کرونا کار میکرد و خودش رفت و فرزندش ماند، عشقاش ماند، همه زندگیاش شد یک قاب عکس که تصویر بوسه همسرش بود بر عکسش روی بنر تسلیت. همین الان هم حواسمان پرت است. به آنها که فکر نکردیم. همین حالا به رفقایشان هم فکر نمیکنیم. نگاه کن همین بیآرتی که تویش نشستهایم را. نگاه کن آن آقا را. او که بیست و خردهای سال بیشتر ندارد؛ همان که ماسک نزده. تو آن موقع نبودی؛ توی ایستگاه قبلی؛ یک نفر عاقلهمرد به او تذکر داد که پسرِ من چرا ماسک نزدی؟ یکجوری جواب داد که دیگر هیچکسی جرأت نمیکند دوباره تذکر بدهد. راستی همشهری! چرا ما انقدر بیفکر شدیم؟ تو این را بکن مشت نمونه خروار. تو این را بکن یک از چند هزار؛ چند میلیون. همین مسئولان وزارت بهداشت مگر نگفتند که حالاحالاها خبری از تزریق واکسن به عموم مردم نیست. پس چرا اینها فکر میکنند که همهچیز تمام شده. چرا فکر میکنند روز شده شب تار؟ چرا فکر میکنند باز شده در بسته؟ یکی نیست پیدا شود و به این آدمها چهار کلمه حرف حساب بزند؟ نیست که بگوید دوباره شهرهای نارنجی دارند زیاد میشوند؟ نیست که به اینها بگوید انگلیسی این ویروس لعنتی، خیلی بدتر از چینیاش است. یکی نیست به اینها بگوید مرگ برای همسایه نیست. نگاه کنید میناوندها را؛ نگاه کنید انصاریانها را.
شنبه 2 اسفند 1399
کد مطلب :
124902
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/kRlNv
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved