• دو شنبه 8 بهمن 1403
  • الإثْنَيْن 27 رجب 1446
  • 2025 Jan 27
پنج شنبه 30 بهمن 1399
کد مطلب : 124740
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/73w78
+
-

اژدها و آینده

اژدها و آینده

  الهه صابر

توفان شده بود و همه داشتند فرار می‌کردند. آخر دلیلی نداشتند برای ماندن. دریا در یک چشم برهم‌زدن از هرچه مرغ دریایی خالی شد. می‌گفتند هروقت اژدهای دریا شانه‌هایش را تکان می‌دهد دریا توفانی می‌شود. اژدهای دریا هم که با کسی شوخی ندارد. وقتی یک تکان کوچک این‌طور همه‌چیز را به‌هم می‌ریزد، حتماً اگر از جایش بلند بشود، دریا از این هم مواج‌تر خواهد شد. دریا از این هم مواج‌تر شده بود و آخرین مرغ دریایی که می‌خواست تخم‌هایش را از ساحل به یک جای امن ببرد، ناگهان با اژدهای دریا مواجه شد. مرغ دریایی عقب‌عقب رفت و اژدهای دریا جلوتر آمد. او به مرغ دریایی گفت: «این‌ها چیست؟» اما مرغ دریایی نمی‌خواست بگوید این‌ها جوجه‌های من خواهند شد. ترسید اژدهای دریا آن‌ها را بخورد. برای همین گفت: «این‌ها آینده هستند. من از این‌ها مراقب می‌کنم چون هرکس این کار را بکند، آینده را می‌بیند و عمرش طولانی می‌شود.»
اژدها گفت: «آینده مگر چگونه است؟» مرغ دریایی گفت: «در آینده، همه‌چیز خوب خواهد شد. دنیا پر از مهربانی می‌شود و دیگر کسی نخواهد ترسید.» اژدها از ویژگی‌های آینده بدش آمد اما چون دلش می‌خواست عمرش طولانی بشود تخم‌های مرغ دریایی را از چنگ او درآورد و به دریا برگشت.
اژدها هرروز از آینده مراقبت می‌کرد. انگار از فکر خودش درآمده بود و هرروز داشت آرام‌تر می‌شد. دیگر توفان نمی‌آمد چون اژدها از جایش جنب نمی‌خورد. اژدها چشم دوخته بود به آینده که ناگهان یکی از تخم‌ها شروع به تکان‌خوردن کرد. اژدها هول برش داشت. فکر کرد آینده دارد به خطر می‌افتد. تخم را برداشت و ناگهان جوجه به دنیا آمد. آنگاه جوجه‌های دیگر نیز یکی‌یکی توی دست اژدها به دنیا آمدند و او برای اولین‌بار در عمرش لبخند زد.
اژدها روی بدن جوجه‌ها دست کشید. کم‌کم عاشق لطافت آن‌ها شد. روزی که اولین جوجه پر درآورد اژدها نگران شد و روزی که آن‌ها دسته‌جمعی پرواز کردند و برای همیشه رفتند اژدها برای اولین‌بار بلندبلند گریه کرد.بعد از آن اژدهای دریا از مرغان دریایی سراغ جوجه‌های خودش را می‌گرفت. مهربان‌تر شده بود و نمی‌خواست مرغان دریایی او را ترک کنند. چون با خودش فکر می‌کرد شاید یک روز یکی از همین‌ها از آینده برایش خبر بیاورد. برای همین دیگر توفان به پا نمی‌کرد. او عمرش دراز شد اما پیر و فرتوت نیز شد و برای همیشه در انتظار آینده ماند.

1. با الهام از داستان «مرغ دریایی و اژدهای دریا» از کتاب کلیله و دمنه
2. قرآن کریم در آیه‌ی68 سوره‌ی یس، درباره‌ی عمر طولانی می‌فرماید: «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُون: و هرکه را عمر دراز دهیم، او را در خلقت دچار افْت مى‌‏کنیم. آیا نمى‏‌اندیشند؟»

این خبر را به اشتراک بگذارید