• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
دو شنبه 27 بهمن 1399
کد مطلب : 124408
+
-

بیش از ظرفیتمان شگفت‌زده می‌شویم

یادداشت یک
بیش از ظرفیتمان شگفت‌زده می‌شویم

سارا گلستانی_روانشناس

 هر چیزی که خرق عادت باشد و چیزی نباشد که ما هر روز با آن مواجه می‌شویم، شگفت‌زده و حتی شوکه‌مان می‌کند. اینکه از یک واقعه چقدر شگفت‌زده می‌شویم، بستگی به‌شدت و حجم آن واقعه و میزان ظرفیت هیجانی ما دارد. شاید با پدیده‌ای عادی روبه‌رو ‌شویم اما چون تجربه روزمره ما نیست، دچار هیجان‌زدگی می‌شویم، این طبیعی است اما باید بتوانیم با افزایش مهارت مدیریت هیجانات و شناخت هیجاناتمان، شگفت‌زدگی‌ها را تفکیک کنیم. باید بتوانیم تشخیص بدهیم که کدام پدیده باعث شده چه حالی داشته باشیم. باید بتوانیم شناخت را بالا ببریم تا براساس هیجان تصمیم نگیریم. نخستین گام از شناخت این است که با هر پدیده‌ای که روبه‌رو می‌شویم، بتوانیم از خودمان بپرسیم این پدیده از کجا می‌آید، چرا هست و قرار است چه ارتباطی با زندگی ما داشته باشد و چه تأثیری برآن بگذارد. بعد از اینکه توانستیم به این سؤالات جواب بدهیم، قاعدتا باید بتوانیم بخشی از هیجانمان را هم ادراک و به این فکر کنیم در مقابل این پدیده چه واکنشی باید نشان بدهیم. واکنش‌های اولیه به پدیده‌ها متفاوت است؛ مثلا در مواجهه با پدیده‌ای که می‌تواند به جان ما آسیب بزند، واکنش ناخودآگاهی است و در آن لحظه کنترلی روی این واکنش نداریم. مثل تصادف، زلزله و... زمانی که اتفاق بیفتد ما نمی‌توانیم روی واکنشمان کنترلی داشته باشیم و اما بعد می‌توانیم درکش کنیم. در مواجهه با پدیده‌های دیگر مثل شوخی‌هایی که با جامعه می‌شود (بارش بادمجان) یا پدیده‌هایی که دستکاری و تحریف شده‌اند که واقعیت ندارند، چه واکنشی باید داشته باشیم؟ ذهن ما اگر نقاد باشد و درباره هر پدیده‌ای سؤال کند، در مواجهه با این پدیده‌ها هم قبل از هر واکنشی سؤال می‌پرسد. هیجان ما واکنشی به دیدن هر واقعیتی است و این واکنش مربوط به‌خود ماست. یعنی هر کسی با توجه به ویژگی‌هایی که دارد به یک پدیده واکنش نشان می‌دهد اما لزوما واقعیتی که وجود دارد، آن چیزی نیست که ما در هیجانمان می‌فهمیم. اینکه ما بتوانیم سؤال کنیم، پاسخ سؤال‌ها را پیدا کنیم و زمان صرف کنیم، می‌توانیم واکنش منطقی داشته باشیم؛ مثلا می‌تواند کمک کند تا بفهمیم خبری که به ما می‌رسد چقدر واقعیت دارد و ما را درگیر اخبار غیرواقعی نکند یا اگر خبر واقعی بود و ما را شگفت‌زده کرد، باعث نشود عملکردمان مختل شود.
داشتن پیش زمینه ذهنی در هر پدیده‌ای می‌تواند در میزان شگفت‌زدگی تأثیرگذار باشد. هر قدر شناخت ما درباره یک پدیده بالاتر برود، واکنش‌های هیجانی ما واقع‌بینانه‌تر می‌شود، یعنی این شگفتی بیش از حدی که باید باشد، نمی‌شود و متناسب با واقعیت است. هرقدر اطلاعات و شناختمان کمتر و خودآگاهی‌مان پایین‌تر باشد، هیجانات ما نسبت به هر پدیده‌ای چند برابر و بی‌تناسب می‌شود. هیجانات مثل چراغ راهنمای زیر فرمان ماشین هستند؛ چراغی که مشخص می‌کند ماشین آب، روغن و... دارد یا نه. در واقع این شگفت‌زدگی و هیجانات حکم اطلاع‌رسانی دارند و به ما خبر می‌دهند که اتفاقی افتاده و این اتفاق می‌تواند این تأثیر را روی ما بگذارد. هر کسی در زندگی به این شگفت‌زده شدن و این هیجانات نیاز دارد اما میزان آن را نمی‌شود مشخص کرد. این نیاز بستگی به ویژگی‌های هر آدمی دارد اینکه راهنماهای درست را در دست بگیرد و همه اینها به او کمک کند سلامتش را حفظ کند. اما اگر میزان این هیجانات و شگفت‌زدگی‌ها بیش از حد باشد، خط استرس بالا می‌رود و به سلامت جسم و روان آسیب می‌زند. ما به‌عنوان انسان این توانایی را نداریم که همیشه و هر روز و هر لحظه شگفت‌زده شویم. آمادگی این را نداریم که هر روز با استرس و اضطراب جدیدی روبه‌رو شویم. هرقدر میزان اتفاقاتی که ما را غافلگیر می‌کنند، بیشتر شود، سلامت جسم و روان ما را بیشتر تحت‌الشعاع قرار می‌دهند. من نمی‌توانم حد نرمال تعیین کنم، چون شگفت‌زدگی هیجان مثبت تلقی می‌شود اما در شگفت‌زدگی هر دو جنبه منفی و مثبت را با هم می‌بینم. هیجان‌زدگی چه مثبت باشد و چه منفی می‌تواند سطح استرس و فشار روحی را در بدن افزایش بدهد و بدن را وادار کند که کاری انجام بدهد. طبیعی است که باید برای این شگفت‌زدگی حداقلی وجود داشته باشد. این حداقل هم باید در حدی باشد که بتواند انگیزه و شور زندگی ایجاد کند. ولی این شگفت‌زدگی هم اگر از یک میزان بالاتر برود، اختلالات اضطرابی و افسردگی را در پی دارد. چون بدن قابلیت این را ندارد میزان بالایی از استرس را تحمل کند، به‌ همین دلیل سیستم ادراک هیجان را خاموش می‌کند و موجب افسردگی می‌شود.
میزان شگفت‌زدگی با سن هم ارتباط دارد. بچه‌ها هنوز باورهایشان شکل نگرفته و از موقعیت‌های هیجان‌زده ارزیابی درستی ندارند. آنها تعبیر و تفسیری از وقایع ندارند که بخواهند شگفت‌زده شوند و از بدو تولد همه‌‌چیز می‌تواند آنها را غافلگیر کند، چون همه‌‌چیز برایشان جدید است. این ظرفیت هیجانی در آنها بالاست و هر چه سن بالاتر می‌رود، این ظرفیت پایین‌تر می‌آید چون میزان باورها و تجربیاتی که سفت و سخت شده‌اند، بیشتر می‌شود و انرژی باید صرف شود تا آن باورها اصلاح یا شکسته شوند.
بعضی از پدیده‌هایی که می‌تواند بچه‌ها را خوشحال کند، می‌تواند بزرگ‌ترها را بترساند، مضطرب کند و تأثیر منفی روی آنها بگذارد. این تأثیر هم بستگی به جامعه‌ای دارد که در آن زندگی می‌کنیم. مثلا در جامعه ما هر چیزی که یک دفعه و ناگهانی باشد، به افسرده‌تر شدن آدم‌ها کمک بیشتری می‌کند چون توانایی و ظرفیت تجربه استرس در جامعه ما پر شده است. اتفاقات 4سال اخیر، تغییر و تحولات روزمره مثل مسائل اقتصادی، اجتماعی و... به قدری زیاد بوده که دیگر هضم پدیده جدید، کار راحتی نیست. به همین دلیل جامعه ما نیازی به هیجان بیشتری ندارد. اگر گفته شود برای اینکه مردم حالشان بهتر شود برنامه‌ریزی کنید، من می‌گویم مردم به ثبات بیشتر نیاز دارند اینکه کمتر غافلگیر شوند. خود اینکه هر روز غافلگیر می‌شویم، خوب نیست. کمترین شگفت‌زدگی روزانه این است که ما هر روز وقتی می‌خواهیم چیزی بخریم، می‌بینیم قیمتش چند برابر شده و این افزایش قیمت فراتر از تصور ماست و غافلگیر می‌شویم. اگر این غافلگیری، چهارپنج بار در روز تکرار شود، سلامت را به خطر می‌اندازد؛ برای حفظ سلامت روان، سیستم دفاعی ناخودآگاه فعال و نسبت به پدیده‌های جدید سرد می‌شود و فرد احساس ناامنی می‌کند و به سمت افسردگی و ناامیدی می‌رود و بین بقا و نبود ‌بقا دست و پا می‌زند.

این خبر را به اشتراک بگذارید